محمد معتمدی: من مستهلک مبارزه با مافیای موسیقی شده‌ام-راهبرد معاصر

محمد معتمدی: من مستهلک مبارزه با مافیای موسیقی شده‌ام

محمد معتمدی خواننده موسیقی ایرانی با حضور در خبرگزاری فارس در گفتگویی تفصیلی به سوالات خبرنگار موسیقی درباره افشاگری او درباره مافیای موسیقی پاسخ داد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۱ - ۰۳ شهريور ۱۳۹۸ - 2019 August 25
کد خبر: ۲۰۱۴۲
 

به گزارش راهبرد معاصر؛  محمد معتمدی زادهٔ ۲ مهر ۱۳۵۷، خواننده ایرانی است. او دانش‌آموخته رشته کارگردانی است. معلم آواز او حمیدرضا نوربخش بوده‌ است. او فراگیری آواز و همچنین ساز نِی را به صورت خودآموز از سنین نوجوانی آغاز کرد. از سال ۱۳۷۶ شروع به فراگیری شیوه آواز نزد حمیدرضا نوربخش کرد. او همچنین به سبب علاقه‌ای که به مکتب آواز اصفهان داشت، همزمان به تمرین و الگوبرداری از آواز اساتیدی چون تاج اصفهانی و ادیب خوانساری پرداخت و در این مسیر از راهنمایی استادانی چون مرحوم دکتر حسین عمومی و علی‌اصغر شاه‌زیدی استفاده کرد. او تاکنون با گروه‌های متعددی فعالیت داشته که از جمله آنها می‌توان به گروه خورشید (مجید درخشانی)، همنوازان شیدا (محمدرضا لطفی)، ارکستر ملی ایران (فرهاد فخرالدینی)، هم آوایان (حسین علیزاده) و گروه ادیب (که خود وی پایه‌گذار آن است) اشاره کرد.

 

 

معتمدی در سال ۲۰۱۳ میلادی از سوی رادیو دولتی فرانسه به عنوان خواننده برگزیده سال انتخاب شد و جایزه فرانس موزیک ۲۰۱۳ را دریافت کرد.

 

 

در آخرین برنامهٔ ارکستر به همراه آقای فخرالدینی، «سیدمحمد معتمدی» به عنوان خواننده حضور داشت و حالا بار دیگر او در این برنامه قطعاتی را اجرا کرد و با همراهی «سالار عقیلی» خوانندهٔ اولین اجرای ارکستر به مدت سه شب شد. او هر سه اجرای خود را به ۱۷۵ شهید غواص تقدیم کرد و دلیلش را ارادت همیشگی‌اش به شهیدان دانست. ایفای نقش در اپرای مولوی، اپرای حافظ، اپرای عاشورا، اپرای سعدی و اپرای خیام از جمله مهم‌ترین آثار محمد معتمدی است. وی در هر چهار اپرای مولوی، حافظ، سعدی و خیام ایفاگر کارکتر اصلی داستان و نقشِ اول بوده است.

 

 

صحنهٔ دیدار شمس و مولانا از اپرای مولوی، که در آن محمد معتمدی در نقش مولوی و همایون شجریان در نقش شمس به هنر نمایی می‌پردازند، از جمله موفق‌ترین سکانس‌های این اپرای عروسکی است که با استقبال چشم‌گیر هنردوستان مواجه شد.

 

 

رزومه محمد معتمدی و فعالیت‌های این خواننده بیش از این ستور بوده و در این مقال نمی‌گنجد لیکن بهانه ما برای گفتگوی تفصیلی با این هنرمند جنجالی بیش از همه، به مساله پیگیری جدی وی برای مبارزه و براندازی مافیا در موسیقی بازمی‌گردد. حدود ۳ سال از اولین باری که معتمدی از واژه مافیای موسیقی استفاده کرد می‌گذرد و روز به روز بر منظورش که فردی خاص در مارکت موسیقی است بیشتر تاکید و اشاره دارد. او در این راه به گفته خود، هزینه هم داده است که شامل تعداد بسیار زیادی از کنسرت‌هایش بوده که اهرم‌هایی که از پیگیری‌های مافیایی او دل خوشی ندارند، با فشار، حکم به تعطیلی کنسرت‌هایش داده‌اند. با محوریت همین موضوع مافیای موسیقی که محمد معتمدی او را به اصطلاح «سلطان کنسرت» می‌نامد گفتگویی مفصل انجام داده‌ایم که در ادامه بخشی از آن را می‌خوانید:

 

 

آیا صرف فروش بلیت‌های زیاد، شخصی را «سلطان کنسرت» می‌کند؟

پاسخ شما را با یک مثال آغاز می‌کنم. آیا صرف فروش سکه زیاد یک نفر را سلطان سکه می‌کند یا خیر؟  شخصی به صورت فزاینده انحصار را در یک بازار به دست می‌گیرد، مسئله اقتصادی آن فرد به کنار اما خواهی نخواهی آن شخص رول و نقش فرهنگی خاصی را هم برای جامعه به عهده می‌گیرد زیرا در سیاست‌گذاری فرهنگی جامعه اثر می‌گذارد. در حالیکه سیاست‌گذاری‌ها باید در راستای منافع فرهنگی یک ملت باشد. ما هم که بحث مافیای موسیقی را مطرح می‌کنیم سلامت حوزه موسیقی را خواستار هستیم به این دلیل که موسیقی به زعم بنده تاثیرگذارترین حوزه فرهنگی یک جامعه است مادامی که سیگنالی به وسیله موسیقی در ذهن یک جامعه منتقل می‌شود به عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی و فرهنگی و شخصیتی یک جامعه نفوذ می‌کند و حک می‌شود.

 

یک جامعه و افراد یک جامعه در کوتاه‌ترین زمان ممکن شبیه آن موسیقی‌هایی می‌شوند که آن‌ها را گوش می‌دهند یعنی جریان یک موسیقی کیفیت و ویژگی خاصی داشته باشد به لحاظ اعتقادی و فرهنگی خواهی نخواهی جامعه شبیه آن موسیقی میشود و این باعث حساسیت این موضوع می‌شود که صرف فروش‌ بلیط مسئله نیست بلکه تبعاتی است آن جریان با فروش بلیط‌ها  ایجاد می‌کند و آن‌ها را از فروشنده بلیط در سایت به سیاست‌گذار فرهنگی تبدیل می‌کند!

 

 

من از شما یک سوال می‌پرسم. شما چند سال است که ایمیل دارید در طول این مدت ۲۰ سالی که شما ایمیل دارید تلگرام دارید و تمام اینها شما محتوایی شامل متن عکس فیلم و غیره را ارسال کرده‌اید و این‌ها یک جایی در یک هارد ذخیره شده و چنانچه اگر می‌خواستید این اطلاعات را خودتان ذخیره کنید باید چند میلیون تومان برای هارد هزینه میکردید حالا این را در نظر بگیرید که به شخص یا اشخاصی این هزینه‌ها را برای میلیون‌ها انسان در جهان متحمل می‌شوند و این اطلاعات را پیش خودشان نگه می‌دارند به این دلیل که امروزه یکی از بیزینس‌های اصلی در حوزه اطلاعات دیتا فروش اطلاعات و استفاده از اطلاعات است.

 

شرکت‌هایی از قبیل اتومبیل‌سازی، صنایع پزشکی و هر کمپانی را که در نظر بگیرید لازمه‌اش دسترسی به اطلاعات است حتی بسیاری از سرویس‌های اطلاعاتی که متریال اصلی‌شان اطلاعات است از این‌ها استفاده می‌کنند و این اطلاعات خرید و فروش می‌شوند پس اگر این هزینه‌ها را متحمل می‌شوند عاشق ما نیستند بلکه به نوعی برای سود بسیار بیشتری سرمایه‌گذاری می‌کنند.

 

این اطلاعات برای سیاست گذاری و در واقع آنالیز رفتارها و عملکرد یک جامعه استفاده می‌شود و این اطلاعات ارزشمند است. اما در حوزه موسیقی کل اطلاعات مخاطبین موسیقی در یک سِرور خاص است که در دست شخصیت‌های حقیقی است. آن دیتاها اطلاعات شخصی محسوب می‌شود و آن سِرور کل اطلاعات‌ها و رفتار کل جامعه هدف موسیقی را می‌تواند آنالیز کند و همان اطلاعات است که می‌تواند این دیتا را آنالیز کرده و برای خود استفاده ببرد و همان فرد حقیقی است که می‌تواند از این سرور برای اهداف خود بهره برده و از آن استفاده کند.

 

 

وقتی سه تا پنج درصد از درآمد کسی که ما به او سلطان کنسرت می‌گوییم از کنسرت باشد و درآمد او از تهیه‌کنندگی موسیقی و فروش این اطلاعات به دست می آید، یعنی متولی فرهنگی جامعه بر رفتار اقتصادی این افراد نظارت ندارد. این اشراف اطلاعاتی باید در دست متولی دولتی باشد یعنی متولی فرهنگی جامعه باید بیاید و رفتارهای جامعه هدف موسیقی را توسط این دیتا کنترل کند. این اطلاعات واقعاً حساس است می‌توان آن را در اختیار داشت و برای جامعه برنامه‌ریزی کرد که موسیقی چه رفتاری دارد و اصلاً به چه سمتی می‌رود چرا که موسیقی بخش مهمی از فرهنگ جامعه را تشکیل می‌دهد.

 

 

به نظر من قدرت سلطان کنسرت از وزیر ارشاد هم بیشتر است دلیل این حرفم هم این است که وزارت ارشاد هیچ دیتا و اطلاعاتی در اختیار ندارد که جامعه ۷۰- ۸۰ میلیونی ایران را از جنبه موسیقی بررسی و تحلیل کند و سلطان کنسرت این دیتا و اطلاعات را در اختیار دارد. اینکه این اطلاعات و دیتا در اختیار شخص حقیقی است خودش به نوعی یک باگ محسوب می‌شود.

 

پیشنهاد راه اندازی سامانه ملی را دادیم اما کسی توجه نکرد!

ما مدت‌ها پیش پیشنهاد سامانه ملی فروش بلیط کنسرت را دادیم. که هر تهیه‌کننده‌ای پنل خود را در آن سامانه داشته باشد و اطلاعاتش در آنجا محفوظ باشد ولی شخص خاصی به آن دسترسی نداشته باشد. فرض کنید شما در اینستاگرام خودتان اطلاعات خود را دارید برای هر کسی که می‌خواهید پیام بفرستید و پیام دریافت می‌کنید اما شخص حقیقی دیگری به اطلاعات شما دسترسی ندارد و تنها سرور است که به اطلاعات شما دسترسی دارد اما متاسفانه اینجا تمام اطلاعات موسیقی و مخاطبین و خرید و فروش بلیط و همه اطلاعات در اختیار یک شخص حقیقی خاص قرار دارد.

 

 

اما راه اندازی و اجرای این سامانه ملی فروش بلیط از طریق لابی‌های زیاد همیشه «وِتو» شده. به خاطر این که این‌ها می‌خواهند از این موقعیت و موضعی که هستند پایین نیایند و این همان موضع قدرت است که در اختیار داشتن اطلاعات را دست مایه قدرت خود کرده‌اند و کل قدرت این افراد به دیتابیسی است که در دست دارند. 


یک مثال می‌زنم که حتما برای شما هم ملموس است؛ کسی که حتی در محله خود هم ناشناخته بوده در عرض یک هفته تبدیل به خواننده‌ای می‌شود با کمترین اطلاعات موسیقایی و با مینیموم توانایی صوتی و با ضعیف‌ترین آهنگ‌ها و موسیقی‌ها و تبدیل به چهره ملی هم می‌شود! این فرد شاید در یک سال به صورت مداوم کنسرت هم برگزار می‌کند. به نظر شما این پروسه چگونه و به چه شکل صورت می‌گیرد؟

 

حالا شما بروید در جامعه بپرسید ببینم چه کسی «شیرمحمد اسپندار»(یکی از نوازندگان مطرح ساز دونلی در ایران و جهان اهل سیستان) را میشناسد شاید هیچکس او را نشناسد چرا که برای آن تهیه‌کننده نانی ندارد این شخص را به جامعه بشناساند. بگذارید آقای فلان و فلان را بشناسند که با آنها پول زیادی در بیاوریم این است جمله این تهیه‌کنندگان و کسانی که صرفاً به دنبال پول هستند.

 

 

تجارت موسیقی،‌فرهنگ ما را از پا در میاورد

حوزه فرهنگ ۱۰۰% به حوزه تجارت بدل شده است و دیگر نشانی از فرهنگ ندارد از منظر تهیه‌کننده؛ خواننده به مثابه یک برند است است و ارزش تجاری و اقتصادی دارد. این را هم بگویم که برای تهیه کننده اشکالی ندارد که کار اقتصادی هم بکند چرا که سرمایه‌گذار است حرف من این است که چون حوزه، حوزه فرهنگ است باید از جایی هدایت شود و این هدایت باید توسط متولی فرهنگی دولتی و حکومتی صورت بگیرد تا سیاست‌گذاری‌ها به نفع مردم و فرهنگ جامعه باشد نه به نفع جیب عده‌ای که هدفی جز تجارت موسیقی ندارند. متاسفانه الان هیچ هدایتی از سوی متولیان دولتی و حکومتی وجود ندارد و این حوزه رهای رها شده است.

 

 

مفهوم خصوصی‌سازی را درست درک نکرده‌ایم

درباره مفهوم خصوصی سازی سوءتفاهمی شکل گرفته است که نباید بنا به این سوءتفاهم همه چیز را به امان خصوصی‌سازی رها کنیم. موسیقی یک جامعه که خصوصی سازی شده را به دست بخش خصوصی بدهیم و بگوییم دیگر ما کاری با آن نداریم و بخشی را که من به آن مافیای موسیقی می‌گویم که به شدت و با ضریب بالا سیاست‌گذارتر از نهاد دولتی مربوطه است را به این بهانه رها کنیم.

 

 

 

مافیای موسیقی که الان نقش سیاست‌گذاری را هم به عهده گرفته‌اند یعنی آن جریان و آن موسیقی را که دوست دارند با آن کسب درآمد می‌کنند و آن جریان را بزرگ و ملی جلوه می‌دهند و جریانی را که به عنوان رقیب خود قلمداد می‌کنند به راحتی از صحنه موسیقی کشور بیرون می‌اندازند.

 

 

متاسفانه در کل شاکله وزارت ارشاد بخش خیلی کوچکی به موسیقی اختصاص داده شده است و آن هم بخشی‌ست با نام دفتر موسیقی! دفتر موسیقی هم در واقع در این سال‌ها وظیفه فقط ممیزی و صدور مجوز را داشته یعنی شما اگر به بنده بفرمایید چه نهادی در مجموعه وزارت ارشاد وظیفه سیاست‌گذاری را انجام داده یا به عهده دارد،  پاسخ مشخصی برای شما ندارم.

 

 

وزارت ارشاد در حوزه سلامت موسیقی جامعه چه اقدامی انجام داده است؟ این که برای کنسرت یا رویدادی مجوزی صادر می‌شود، این ممیزی محسوب می‌شود و نه سیاست‌گذاری. البته مدیرکل دفتر موسیقی می‌خواهد کار سیاستگذاری انجام دهد ولی تا الان خروجی مشخصی نداشته است. 

 

 

مافیا شکل جدیدی به خود گرفته است

در گذشته که فروش سی‌دی‌ها رونق بیشتری داشت سی‌دی‌ها را با تیراژ بالا به شهرهای مختلف کشور می‌فرستادند به این امید که آیا این سی دی ها طی ۶ ماه تا یک سال به فروش برسند یا خیر. کم‌کم دیدند این کار از جنبه اقتصادی اصلاً توجیه خوبی ندارد ولی خروجی‌اش برای آن‌ها این بود که باعث می‌شد بازار را در دست داشته و با این کنترل از روش‌های دیگر به درآمد برسند. اما الان سایت‌های فروش بلیط جای همان‌ها را که بازار موسیقی و مخاطبانش را مدیریت می‌کردند، گرفته است به هر حال آن تهیه‌کننده به نسبت زحماتی که در سایت می‌کشد می‌تواند خیلی کارهای درآمدزای دیگری انجام دهد. یکی از این کار‌ها این است که کنترل بازار را در قبضه خود می‌گیرد. یکی از اهداف این‌ افراد که چند نفر را با دستگاه‌های بارکد‌خوان به کنسرت‌ها می‌فرستند بیش از هر چیز جمع آوری همان اطلاعات برای بهره‌برداری در آینده است. این مافیا که اطلاعات همه مخاطبین موسیقی را از طریق فروش بلیط در اختیار دارد،‌ بعد از ذخیره کردن این اطلاعات هر فرد یا جریانی را که خواست بالا می‌آورد و هر کس را خواست پایین می‌کشد. این بیشتر به خاطر کنترل بازار است و این‌ها یک جریان هستند که  به صورت مشترک‌المنافع و هُلدینگ به صورت یکپارچه با هم کار می‌کنند همه این‌ها در خدمت آن شخص بوده و آن شخص نیز پیش‌برنده اهداف و منافع آن جمع محسوب می‌شود.

 

آیا برای این ادعا که گفته‌اید به «ایران کنسرت» بیلبورد مجانی می‌دهند، سند  یا مدرک دارید؟

من نگفتم بیلبورد مجانی در اختیار عده‌ای قرار می‌گیرد. چیزی که من گفتم این بود که گفتم ماجرای گرفتن بیلبوردها شفاف نیست. من ۲۰ سال است که کار موسیقی می‌کنم در این مملکت می‌بینیم که به وفور همکاران ما مخصوصاً همکارانی که روی سایت مشخصی بلیط‌شان به فروش می‌رود وقتی کنسرت دارند به وفور بیلبورد در سطح شهر دارند اما من وقتی برای کنسرتم درخواست بیلبورد می‌دهم در ازای گرفتن یک بیلبورد قیمتی به من ارائه می‌شود که اگر ۱۰ سانس هم کنسرت بدهیم نمی‌توانیم پول یکی از این بیلبوردها را پرداخت کنیم در صورتیکه می‌بینیم که مثلاً همکار ما تعداد بیلبوردهایش شاید صد برابر درآمد ناخالص کنسرتش را شامل می‌شود. در این شرایط با خود می‌گویم که آقا این چیست و جریان از چه قرار است که این‌ها می‌توانند بیلبورد بگیرند. اگر این افراد بیلبوردها را به همان قیمتی که به ما گفته‌اند گرفته باشند که اصلا با عقل جور درنمی‌آید!  من در حوزه موسیقی کار می‌کنم باید بدانم که این ساز و کار به چه صورت است که برای من توجیه اقتصادی ندارد درحالیکه شخصی دیگر برای یک کنسرت ده‌ها بیلبورد را در اختیار می‌گیرد.

 

چطور برای او امکان گرفتن بیلبورد وجود دارد ولی برای ما وجود ندارد؟ من اصلاً بیلبورد نمی‌خواهم من فقط جواب می‌خواهم. بخشی از این بیلبوردها که مربوط به اسپانسر است که ما با آن بخش کاری نداریم اما یکسری بیلبورد هست که به وفور در اختیار یک فرد قرار می‌گیرد برای ما باید پول گزافی چند برابر درآمد کنسرت پرداخت شود و تنها سوال من این است که آنها چطوری و چگونه این بیلبوردها را که ما نمی‌توانیم و در توانمان نیست تهیه کنیم را به تعداد بالا تهیه می‌کنند و برای کنسرت شان استفاده می‌کنند. این همان کار مافیایی است که ما می‌گوییم. کاری که شفاف نیست. ما می‌گوییم آنها چه می‌کنند به ما بگویید که ما هم بدانیم و از چه موادی باید بیلبوردها را تهیه و استفاده کرد؟

 

در مجموع همه چیز شفاف باشد اینکه هر بیلبوردی در هر جای خاصی چه قیمتی دارد و به کدام نهاد و ارگان مربوط است این ها برای همه به طور یکسان شفاف باشد. 

 

مثلاً برای همین آلبوم «حالا که میروی» می‌خواستیم بیلبورد بگیریم که با رقم‌های نجومی مواجه شدیم و از خیر آن گذشتیم در صورتی که برای آلبومی که با ۱۵۰ میلیون تومان هزینه تولید شده بابت یک بیلبورد ۲۰۰ میلیون تومان از ما مطالبه می‌شود و واقعاً اصلاً قابل توجیه نیست. حالا شما فرض کنید تمام بلیت‌های کنسرت در برج میلاد به فروش برسد آیا آن می‌تواند جوابگوی تنها یک بیلبورد باشد در صورتی که برای یک کنسرت در همین برج میلاد می‌بینیم که ۲۰ بیلبورد در جاهای مهم و گران قیمت این شهر استفاده شده است.

 

من نمی دانم این بیلبوردها دقیقا دست چه اداره‌ای است حالا شهرداری یا سازمان زیباسازی است یا سازمان فرهنگی است هر اداره‌ای است بیایند و به صورت شفاف، شرایط بیلبوردها را اعلام کنند. 

 

جالب است این نکته را برای شما بگویم که ما برای همین کنسرت خیریه لرستان که جهت کمک به سیل زدگان لرستان بود تا آخرین مرحله کار را پیش بردیم تا بتوانیم بیلبورد اجاره کنیم و در آخر این مراحل و شب قبل از اجرا برای تبلیغ روی بیلبورد این قضیه وتو شد. در حالیکه این کار ما واقعاً یک کار خیریه بود و انتفاع مالی برای ما نداشت اما باز کسی جوابگو نبود و اینکه کسی نیست جوابگو باشد باعث ترس آدم می‌شود. 

 

بی‌شک شما هم نقدها و نظراتی در مورد قانون سهم ۱۰ درصدی دولت از اجراهای صحنه‌ای دارید. در این مورد توضیح بفرمایید.

قانون ۱۰% قانون خام و مطالعه نشده‌ای است. همین که شما ۱۰ درصد از فروش ناخالص یک کنسرت را بخواهید به عنوان مالیات بگیرید خودش یک اشتباه است و نشان می‌دهد کسی که قانون را وضع کرده نمی‌داند مالیات چیست. مثل این می‌ماند که من بگویم حقوق همه آدم‌ها حداقل باید ۵ میلیون تومان باشد، این قانون به همین بی‌ربطی است که بگوییم  هرکس حقوقش زیر ۵ میلیون است ما به‌التفاوت حقوق تا ۵ میلیون تومان را باید ۲۰ درصد مالیات بدهد یعنی مثلا اگر شما حقوقشان ۳ میلیون هست تا ۵ میلیون دو میلیون کم دارید و این ۲ میلیون را باید ۲۰ درصد‌اش را مالیات بپردازید قانون ده درصد به همین اندازه خنده‌دار است.

 

حالا در قانون کنسرت‌ها می‌گویند ۱۰ درصد از فروش کل کنسرت را باید مالیات بدهید در صورتی که ۷۰ درصد از درآمد کنسرت را باید صرف هزینه‌ها و سالن شود علاوه بر این هزینه‌ها ۲۰ درصد از درآمد هم باید به مالیات تعلق بگیرد و به جای اینکه از کسی که درآمد و پول را دریافت می‌کند مالیات گرفته شود از کسی که دارد هزینه پرداخت میکند مالیات دریافت می‌شود. درست است که کنسرت‌ها هم درآمد دارند. اما باید هم این کنسرت‌ها هم تفکیک شوند کنسرتی که نیاز به حمایت دارد باید حمایت شود و در بسیاری از کشورها برخی ارکسترها مالیات که نمی‌دهند هیچ، بودجه هم دریافت می‌کنند. اساسا باید بین یک کنسرت موسیقی محلی یا موسیقی فاخر با یک موسیقی پاپیولار مردم‌پسند که ما به آن کنسرت‌های تجاری می‌گوییم و پول خوبی از اجرا در می‌آورند تفکیک قائل شد.

 

مثلاً باید بین یک دوتارنواز مهجوری از خراسان که کنسرت می‌دهد و فروش آنچنانی هم ندارد و باید مالیات هم بدهد و کنسرتی که تجاری است و در طول سال صدها کنسرت برگزار می‌کنند نیز باید به همان میزان مالیات بپردازد باید تفکیک قائل بود. این ایراد نشان می‌دهد کسی که این قانون را وضع کرده اصلا به ابعاد آن فکر نکرده است.

 

منظور اصلی من این است که نباید از یک کنسرتی با این شرایط بابت هزینه‌هایش هم مالیات دریافت شود. دولت باید از آن کسی که پول و درآمد اصلی را میگیرد مالیات اخذ کند. ظاهرا کسی که این قانون را وضع کرده گمان می‌کرده که همه درآمدی که از این کنسرت به دست می‌آید همه‌اش درآمد هنرمند است.

 

این نکته را هم بگویم که کسی که می‌تواند در عرض یک هفته یک آدم معمولی را به خوانندهای معروف تبدیل کند می‌تواند درآمد چند ده میلیارد تومانی سالانه حاصل از کنسرت هایش را نیز ۱۰۰ میلیون تومان اعلام کند. دولت از کجا می‌تواند بفهمد این شخص چقدر فروخته است؟

 

 

در مورد طرح «هنر برای همه» و اهداف و دیدگاه‌هایتان در این مورد توضیح بفرمایید.

بخش عمده جامعه ما ۷۰ تا ۸۰ درصد جامعه هیچ وقت مخاطب هیچ کنسرتی نبوده‌اند به خاطر این که وضعیت اقتصادی‌شان رفتن به کنسرت را برای‌شان غیرمقدور کرده است و کنسرت رفتن به یک تفریح لاکچری تبدیل شده است که این رویه اصلاً درست نیست. برای قشری از جامعه ما کنسرت رفتن به گونه‌ای شده است که اگر بخواهی مجانی هم برایشان کنسرت بگذاری چون تا به حال چنین جایی نرفته‌اند در سالن‌های کنسرت احساس غریبی می‌کنند. به همین دلیل اصلاً به کنسرت نمی‌آیند و این خیلی بد است و آفت بزرگ اجتماعی است.  من شروع کار فرهنگی را اینجا می‌دانم که به نوعی مخاطب موسیقی را به سالن‌های کنسرت بکشانم و به این مخاطب آموزش بدهیم. این آموزش مهمترین وظیفه ما نسبت به جامعه است. در واقع از سه سال پیش تصمیم گرفتیم که این کار فرهنگی هنر برای همه را آغاز کنیم و فکر می‌کنم در نشست خبری کنسرت کویر بود که اعلام کردم که هر از گاهی قصد دارم کنسرت مجانی برگزار کنم.

 

خوشبختانه سال پیش برای اولین بار این اتفاق افتاد. من خیلی دوست داشتم که این حرکت به یک جریان تبدیل شود مثلاً به صورت فستیوال یک بار در نوروز روز و یک بار در اول پاییز این کار برگزار شود. یعنی هر شش ماه یک‌بار. تا هم افرادی که مخاطب موسیقی هستند موسیقی خوب را با صدای خوب در سالن بشنوند و هم یک جنبه شور و نشاطی جریان پیدا کند که فکر می‌کنم این کار در شروع موفقیت‌آمیز انجام شد. بعد اما به این دلیل که ادامه کار سختی‌های خودش را داشت، تا به حال نتوانسته‌ایم آن را به یک جریان مداوم تبدیل کنیم واقعیت این است که در این راه من دست تنها بودم. «هنر برای همه» را در فاز دوم به فضای بسته سالن بردیم و به جای مجانی برگزار کردن آن را تبدیل به کنسرتی با بهای بسیار اندک دادیم. با این کار هم اجراهای ما نظم بهتری پیدا می‌کرد و هم در سالن سرپوشیده می‌توانستیم صدای بهتر و با کیفیت‌تری را به مخاطب ارائه دهیم. نکته دیگر این بود که جمعیت بسیار قابل کنترل‌تر بود نسبت به فضای باز و اینکه کرامت افراد هم حفظ می‌شد. برای نمونه خانواده‌ای در قشر متوسط به پایین که چند فرزند دارد و نمی‌تواند برای هر کدام ۱۵۰ هزار تومان پول بلیت بپردازد در طرح هنر برای همه با قیمتی حدود ۲۰ هزار تومان می‌تواند بلیط کنسرت تهیه کند و به نوعی کرامت انسانی‌اش هم حفظ شود.

 

فاز دوم هنر برای همه را نوروز امسال در پردیس تئاتر تهران در منطقه خاوران انجام دادیم و با وجودی که تهران در ایام نوروز خالی از جمعیت بود، همه روزهایی را که امکان اجرای کنسرت را داشتیم کنسرت را برگزار کردیم و بسیار مورد استقبال قرار گرفت و چه پیام‌های خوبی که ما از این کار گرفتیم. من از برخی از خانواده‌ها پیام‌هایی داشتم که وقتی آن‌ها را می‌خواندم گریه‌ام می‌گرفت مثلاً یک خانمی بود که می‌گفت زمانی که بچه‌هایش کوچک بودند شوهرش را دست داده بود، اما از وقتی که این بچه‌ها به سن نوجوانی رسیده‌اند همیشه دوست داشتند که به کنسرت بروند ولی او هرگز توان پرداخت پول بلیط کنسرت‌ها را نداشته است که با اجرای طرح هنر برای همه موفق شد بچه‌هایش را به آرزوی‌شان برساند. 

 

آیا از زمانیکه به صورت جدی‌تر به مساله مافیا در موسیقی کشور اشاره داشته و در این زمینه به صورت جدی پیگیری کرده‌اید، مساله‌، مشکل یا احیانا تهدید یا مواردی ازین دست برایتان پیش نیامده است؟

بنده شاید تنها کسی هستم در بین همکارانم که تهیه کننده ندارم و به معنای واقعی کلمه مستقل مستقل هستم. من تهیه‌کننده نداشتم برای اینکه میخواستم هر آنچه که خود می‌خواهم پیش ببرم و هر طور که فکر می‌کنم درست است، فکر کنم و هرآنچه که براساس ذهنم شکل می‌گیرد را پیش ببرم نه اینکه در راستای دستور کسی به نام تهیه‌کننده بخواهم فعالیت هنری بکنم. از این رو نه به کسی بدهکارم نه ترس و واهمه‌ای دارم. بعضی از همکاران ما در این زمینه اعتراضاتی داشتند  اما به کارشان بدان شکل ادامه داده‌اند ولی این دلیل نمی‌شود که آنها از وضع موجود رضایت داشته باشند.

 

ما در یک طرف مخاطبین را داریم و در طرف دیگر هنرمند را ولی این وسط کسانی آمدند و رشد کرده‌اند و در میانه کار خلق شده‌اند. این افراد آنقدر قوت و قدرت گرفته‌اند که هنرمند ارزش خود را از دست داده است.  با وجود این افراد دیوار بتنی و محکمی بین هنرمند و مخاطب اش به وجود آمده است. 

 

چندبار هم اتفاق افتاده که کنسرت من خیلی بی‌دلیل منتفی شد. مسئله‌ای که چندین بار برای ما پیش آمده. برای نمونه ما در شهرستانی قرار بود کنسرت برگزار کنیم مثلا شهر اراک و خیلی از شهرهای دیگر از ما برای برگزاری کنسرت دعوت کردند اما همان شخصی که همه‌ی اطلاعات مخاطبین موسیقی را در اختیار دارد و سایت فروش بلیط را دارد، به عواملش در آن شهرستان دستور داده بود که جلوی برگزاری کنسرت مرا بگیرد. اینگونه می شود که از آن شهرستان با من تماس می‌گیرند و می‌گویند از برگزاری کنسرت شما در این شهر معذوریم. از این موارد که آن اشخاص حقیقی باعث شده‌اند کنسرت‌های من کنسل شود به وفور اتفاق افتاده است. 

 

اولین بار که مشکل من با این آقا پیش آمد حدود ۳ سال پیش در کنسرتی بود که در تالار وحدت قرار بود برگزار شود که حدود نیمی از بلیط‌ها هم به فروش رفته بود بعد آن آقای خاص که من او را علاوه بر مافیای موسیقی، ترامپ موسیقی هم می‌نامم متوجه شده بود و دستور داده بود فروش بلیط کنسرت من از روی سایت برداشته شود. 

 

در مورد اینکه می‌گویید چجور این مشکل و زاویه بین شما ایجاد شد باید بگویم که من نمی‌دانم و این را باید از سلطان کنسرت بپرسید و اوست که باید جواب بدهد. فقط این را بگویم که از بعد این اتفاق بود که فهمیدم ایشان شمشیر را از رو بسته است و بعد هم که چشمه‌هایی از قدرت مافیایی‌اش را دیدیم نه یکبار که بارها و بارها. 

 

 

با این ساز و کاری که در حال حاضر موجود است کسی مثل بنده حذف است

در جواب این سوال ضمنی‌تان که آیا مافیای موسیقی ممکن است از بین برود یا خیر هم باید بگویم که تا زمانیکه سامانه ملی فروش بلیط کنسرت توسط بخش دولتی راه‌اندازی نشود منهای رانت و منهای ویژه‌خواری، معضل مافیای موسیقی حل نخواهد شد. ضمن اینکه مسئله دریافت ۱۰ درصد مالیات کنسرت‌ها هم به هیچ عنوان محقق نخواهد شد چون شما بلیتی که در سایت فروش می‌رود و اطلاعاتش در دست شخص است که آن فرد می‌تواند با یک کلیک همه سایت را پُر اعلام کند یا برعکس آن، متولی دولتی از کجا می‌تواند راستی‌آزمایی کند که آن ده درصد را طلب کند؟ تا زمانی که ما سازوکار سامانه‌ای دولتی نداشته باشیم هیچ کاری از پیش نمی‌رود و مافیا همچنان وجود دارد و قوی و قوی‌تر می‌شود. با این ساز و کاری که در حال حاضر موجود است کسی مثل بنده حذف است. در اصل وظیفه من نیست که برای گرفتن سالن و بیلبورد و اینطور موارد و برای اجرای برنامه بجنگم و تحریم‌های این آقا را دور بزنم. من فقط باید بر کار هنری‌ام و شعرم تمرکز کنم و فقط باید بخوانم. اما متاسفانه من مستهلک بارزه با مافیای موسیقی شده‌ام به خاطر اینکه دولتی که متولی هنری من بوده آسوده خوابیده است و به خیال خودش همه چیز را به بخش خصوصی سپرده است.

 

 

منبع: فارس

ارسال نظر