به گزارش راهبرد معاصر؛ احمد سعید حقپرست راد که با نام سعید راد شناخته میشود (زادهٔ ۴ آبان۱۳۲۳ در تهران) است. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه، از سال ۱۳۴۷ به فعالیت در سینما پرداخت. در سال ۱۳۵۰، با بازی در فیلم فاتحین صحرا بازیگری را آغاز کرد.
سعید راد، پس از اینکه در اواسط دهه ی ۱۳۶۰ ممنوعالتصویر شد، ایران را ترک کرد و مدتی در پاکستان ، هند، کانادا و ایالات متحده آمریکا بهسر برد. وی در سال ۱۳۷۸ به وطن بازگشت و پس از سالها دوری از سینما، در دوئل به کارگردانی احمدرضا درویش ایفای نقش کرد.
سعید راد از جمله بازیگرانی است که خیلی دیر وارد تلویزیون شد؛ برخی ترجیحشان این است که صرفاً در سینما بمانند، اما برای راد شرایط به گونهای دیگر بود؛ خودش دلیل این اتفاق را فیلمنامه مناسب و دغدغهای که به دنبالش در فیلمنامههای تلویزیون میگردد، میداند؛ این اتفاق و دغدغه در «ترور خاموش» برای او فراهم شد؛ چون با چشم خودش ددمنشیهای موادمخدر با انسانها را دیده و همیشه دوست داشته است فریاد بزند که این ستاد مبارزه با موادمخدر را در خانوادهها شکل دهید، وگرنه باید منتظر ترورهای خاموش باشیم.
نقش «دکتر صفایی» در کارنامه راد متفاوت است؛ با او درباره این نقش و تجربه جدید گفتوگویی صورت دادیم که البته بحث به مسائل دیگر از جمله تعصب عجیب و غریب آقای بازیگر به دفاعمقدس و ساخت آثار متعدد و عمیق در این حوزه هم کشیده شد. جالب است که «سعید راد» در نقش «دکتر سعید صفایی» سعی کرده تصویری متفاوت از یک مسئول به نمایش بگذارد. بنابراین آنچه در چهره او به نمایش گذاشته شده همانی است که خودش هم به آن تأکید میکند «دغدغه و همدلی».
سعید راد در جریان گفتوگو از مسئولین و دستاندرکاران امر میخواهد از نمایش عمیق فیلمهای سینمایی و تلویزیونی در رابطه با دفاعمقدس به توسعه اخلاق در جامعه برسید؛ این بازیگر تصریح میکند «همواره بر این نکته تأکید دارم که به سینمای دفاعمقدس اعتقاد ویژه دارم و از فیلمسازان همیشه درخواست کردهام این حوزه را جدی بگیرند چون در آن روزها، اخلاق، ایثار و مودت و همراهی را به چشم خودم دیدم.»
اگر در سالروز دفاعمقدس به کارنامه سعید راد خوب توجه کنیم، قابل تأمل است؛ کارهای پروداکشن و تأثیرگذار و ماندگار دفاعمقدسی! فیلمهایی با مضمون ارزشمند و شاخص و پرفروشِ دفاعمقدس مثل عبور از «میدان مین» «عقابها» «دوئل» «چ» و...
"راد" خیلی به دوران دفاع حساسیت و عرق عجیبی دارد؛ با شور و شعف راجع به دوران هشت سال دفاعمقدس حرف میزند؛ این حرارت را در گفتوگوی با او متوجه شدم و مخاطبین هم در مشروح مصاحبه خواهند دید که چقدر این بازیگر دغدغهمند، نقشش در «ترور خاموش» را انتخاب کرده و چقدر به انتخاب از روی دغدغه و درست انتخاب کردن اعتقاد ویژه دارد؛ چقدر از کارهای آپارتمانی و نخنمای سینمایی و تلویزیونی رنج میبرد و از کلاسهای بدون سرمنزل بازیگری انتقاد میکند.
ناگفته نماند که "راد" در جریان گفتوگو به هجرت ناخواستهاش و ماجرای علاقه برخی از بازیگران به گرفتن «گرینکارت» و اقامت طولانی در کشورهای خارجی نیز پرداخت.
مشروح این گفتوگو در ادامه از نظرتان میگذرد:
از کارگردان «ترور خاموش» خواستم روی بازیگرانش حساس باشد
*پس از سریال «در چشم باد» حضور دوبارهتان در سریالی امنیتی و سیاسی به نام «ترور خاموش» جالب توجه است، از سریال جدیدتان در تلویزیون شروع کنید، چرا «ترور خاموش» را انتخاب کردید؟
یادم میآید زمانی که احمد معظمی (کارگردان) درباره طرحِ «ترور خاموش» با من صحبت کرد در راه شمال بودم؛ گفتم نوشته در اختیار من قرار دهید، خیلی اهلِ اینترنت و فضای مجازی نیستم که روی سایت و اینترنت بخوانم؛ در جریان کار قرار گرفتم و تا اواسط متن را خواندم، به احمد زنگ زدم و گفتم: من هستم! چون در وهله اول کارگردان و جنس کار و سلیقهاش را میشناختم و «ساعت صفر» با او انجام داده بودم؛ تنها چیزی که از «احمد معظمی» خواستم این بود که روی بازیگرها تأمل و دقت داشته باشد؛ چون دیدم سریال، کار پُر پرسوناژی است و باید از بازیگرهای کاربلد بهره ببرد.
بازیگری که فقط میخواهد باشد، جنسش را از دست میدهد
متأسفانه برخی از بازیگرهای ما فقط میخواهند باشند و این پُرکاری و هرکاری کردن باعث میشود به مرور جنس بازیگری را از بازیگر بگیرد؛ اما احمد در جریان تولید به این نکات فنی توجه کرد و به خاطر رعایت مسائل مالی، کیفیت را فدا نکرد؛ شنیدهام مردم هم در این مدت کم، با سریال ارتباط برقرار کردهاند و بازخوردهای خوبی داشته است.
هیچوقت در خارج از کشور چمدانهایم را باز نکردم
*شما در سال 63 از ایران رفتید، اما با فیلم سینمایی «دوئل» دوباره پا به عرصه سینما گذاشتید؛ البته گفته بودید این هجرت، ناخواسته بوده است و برای تحصیل فرزندانتان رفتید و همیشه تعصب و عرق خاصی به ایران و ایرانی داشته و دارید و نسبت به مردمش یک دغدغه خاصی دارید؛ با همین دغدغه دکتر سریال «ترور خاموش» شدید؟
بله، آن مهاجرتی که من داشتم و قرار نبود بروم؛ من همیشه گفتهام، هیچوقت خارج از کشور چمدانهایم را باز نکردم؛ برای اینکه میدانستم جای من اینجاست؛ برای فیلم «زنگی و رومی» ناصر تقوایی به ایران برگشتم که متأسفانه آن اثر ساخته نشد؛ در همان حال و هوا «احمدرضا درویش» پیشنهاد «دوئل» را به من داد و باعث شد بمانم و کارهای دیگری انجام دهم؛ برای تلویزیون «در چشم باد» مسعود جعفریجوزانی را کار کردم و در فاز سوم سریال «سرزمین کهن» کمال تبریزی هم بودم و متوجه نشدم که چرا در تلویزیون پخش نشد؟
نقش «تیمسار فلاحی» را در «چ» ابراهیم حاتمیکیا بازی کردم؛ من همیشه پیشنهادهای زیادی داشته و دارم، منتها دغدغه داشتم که نقش دکتر «ترور خاموش» را بازی کنم. گاهی در تلویزیون از این دست فیلمها ساخته میشد، یا برنامهای بود که نشان میداد معتادها و قاچاقچیها را گرفتهاند و کنار دیوار گذاشتهاند، همیشه دلم به درد میآمد که چرا؟ مملکت ما ثروتمند است و جوانهای خوبی هم داریم؛ جوانهایی که در 8 سال دفاعمقدس نشان دادند که چه پیشینهای دارند؛ آن جنگ اصلاً شوخی نیست! متأسفانه نمیدانم چرا به عمق این جنگ پرداخته نشد و همواره به کارهای "آرتیستیکی" بسنده شد؟
اینها همه دغدغههایی بود که داشتم؛ وقتی فیلمنامه «ترور خاموش» را خواندم، دیدم «دکتر سعید صفایی» چه شخصیت و کاراکتر خوبی است؛ کسی که تئوریسین است و این نظریه را دارد کهاگر جوانها در آغوش پدرها و مادرهایشان بزرگ شوند، هیچ قاچاقچی در دنیا نمیتواند مواد مخدر در دستانشان بگذارد؛ این تِز، تِزِ بزرگی است؛ اما آیا انجام میشود؟
اصلاً نباید با معضلی چون «اعتیاد» شوخی کرد!
من با «احمد معظمی» و بازیگران و عوامل کار صحبت کردم و گفتم این تِز، اتفاقی نیست که صبح سرصحنه بیایید و با یک حس و حال معمولی به سرانجام برسد؛ این کار شناخت میخواهد؛ حتی آن کسی که نقش قاچاقچی را بازی میکند باید بداند چه کاری انجام میدهد؛ باید درک کند امثالِ این قاچاقچیها چه بلایی سر این مملکت و جوانهایش میآورند؛ اصلاً نباید با این اتفاقات و معضلی چون «اعتیاد» شوخی کرد!
هیچ سرانه ورزشی برای دانشآموز ما در نظر نگرفتهاند
درآمد موادمخدر در دنیا از نفت بیشتر است؛ اینجا باید جلوی پیشروی در مصرف و بازار عرضه و تقاضایش را گرفت؛ اما نسبت به این جلوگیری و آموزش و پرورش، سهلانگاری و غفلت شده است، میدانید سرانه مصرف هر دانشآموز برای ورزش چقدر است؟ سرانهای درنظر گرفته نشده و این خندهدار است! متأسفانه ما سمینار و همایش زیاد برگزار میکنیم، اما نتیجه عملی دربر ندارد.
مسئول ما باید درست سرپرستی و مدیریت کند
اصلاً دغدغه دانشآموزان ما این نیست که چه لباسی بپوشند و از کجا و چه سرمنزلهایی رشد کنند؟ در صورتی که باید رشد و تعالی، مقصد غایی دانشآموز ما از کلاس اول دبستان باشد؛ از یک بافت اجتماعی مطمئن و پدر و مادر با صلابت و بالندهای برخوردار باشد؛ تمام کسانی که مسئولند، در این راستا تلاش کردهاند، اما باید درست سرپرستی و مدیریت شود.
خارج از کشور خبری نیست!
*شما حدوداً دو دهه ایران نبودید، فستیوالهای مختلفی را دیدهاید؛ در آن سوی مرزها چه میگذرد که برخی از هنرپیشگان تازه وارد در سینما اصرار و تمایل شدیدی به گرفتن «گرین کارت» و اقامت طولانیمدت در خارج از کشور دارند؟
رویاست...! واقعاً ما نمیدانیم کجا هستیم! از مَنِ 20 سال خارج از کشور زندگی کرده بپرسید هیچ خبری نیست! میخواهند یک شماره به شما بدهند همه عرق ملی و غیرتتان را میگیرند؛ شک نکنید! من آنجا کاری که نبایست را انجام دادم؛ در تاکسی رانندگی کردم و هیچ اباهی هم نیست برایم که بگویم چون باید زندگی میکردم؛ نه با پول رفته بودم و نه سواد آنچنانی داشتم؛ تازه دکترهای ایرانی هم در آنجا بخواهند ماندگار شوند چندین بار در معرض امتحان قرار میگیرند و تازه میگویند «رفوزهای». چرا؟ چون ما برای جایی هستیم که آشناست و نامش «ایران» است.
نام «خلیجفارس» را میآوریم یک عرق ملی خوبی میآید
وقتی میگوییم «خلیج فارس» یک عرق ملی خوبی در وجودمان شکل میگیرد؛ وقتی میبینید به یک جایی میخواهند تجاوز کنند و یا هواپیمای ما را یک جایی زدهاند یک کاری میخواهید انجام دهید؛ این عرق و تعصب و عشق را از مردم نگیرند! مردم ما آنقدر با غیرت و با همت هستند؛ لطفاً فقط موقع انتخابات این لقب را به مردم ما ندهند؛ از هیچ کوششی برای بالندگی و حلِّ مشکلات این مردم دریغ نکنند و باید سرمایهگذاری ویژهای شود.
از مَنِ 20 سال خارج از کشور زندگی کرده بپرسید هیچ خبری نیست! میخواهند یک شماره به شما بدهند همه عرق ملی و غیرتتان را میگیرند؛ شک نکنید!
آیا مردم به نظرِ سلبریتیها، رأی میدهند؟
*متأسفانه در این انتخاباتی که شما به آن اشاره دارید بسیاری از سلبریتیها به گونههای دیگری با آن همراه میشوند و حتی کمپین تشکیل میدهند...
من قبول نمیکنم اینها عادی باشد؛ این اتفاقات نمایشی و «شو» است! مثلاً شما فکر میکنید من بروم آنجا شعار بدهم مردم میگویند چون «سعید راد» گفته برویم و به فلان شخص و جریان رأی بدهیم؛ این طور نیست که به خودشان سنجاق میکنند این یک مُد و رویهای شده!! در هیچ کجای دنیا اینطور نیست. یک هنرپیشهها و کارگردانهای خیلی خوبی هستند که خیلی هم با سلیقه کار میکنند و مورد تأیید مردم هستند؛ ولی نمیدانم وقتی میخواهند یک جایی را افتتاح کنند اگر اینها نباشند افتتاح نمیشود؟ ممکن است تأثیری داشته باشند اما اینکه درصدی بگویند چون فلان سلبریتی به موضع سیاسی اطمینان کرده پس درست میگوید؛ اینطور نیست و قبول ندارم.
آرامآرام این مسائل حذف میشود؛ متأسفانه گرفتاریهایی که مردم برای زندگی دارند گرفتاریهای کمی نیست؛ اگر این گرفتاریها حل شود، به قول آن جمله مصطلح «سفره خانوادهها حداقل معیشت را داشته باشد و مردم صبحها با جنگ اعصاب از خانه بیرون نیایند و خیالشان راحت باشد، مهربانی و موّدت را به خانه میبرند و فرزند این جامعه درست و اصولی رشد میکند؛ اما امروز فرزندانی هستند که دغدغه نهار ظهرشان را دارند؛ به شهرستانها بروید و ببینید چه خبر است.»
ماجرای زخمیآوردن از جبهه و کنایه ابراهیم حاتمیکیا
*برایم جالب بود که در مقطعی جنگ را تجربه کردید؛ دو ماه هم در جبهه جنوب بودید و خواندم که در انتقال هموگلوبین و بانک خون مورد نیاز بیمارستانها هم کمکهایی انجام دادید؛ از این حضور اگر خاطرهای دارید یا نکتهای دارید بفرمایید.
ما برای یک کاری به اهواز رفته بودیم، ماشین را هم گِل زده بودم؛ کوپن بنزین هم گرفتم و رفتم استانداری که مرکز ستاد جنگ بود کاری داشتم، وقتی با این جوانها مواجه شدم گفتم کجا دارید میروید؟ رفتم آنجا اتفاقا از بچههای آقای چمران بودند؛ بعدها در سر پروژه «چ» حاتمیکیا آقایی آمده بود که من را آنجا دید و گفت «فلانی جبهه یادت هست!» آقای حاتمیکیا گفت: مگر شما هم در جبهه بودید؟ گفتم: چرا فکر میکنید من نبودم؟ گفت: چه کمکی کردی؟ گفتم: سوسنگرد پاتک زده بودند من با همان ماشین گِلزده، زخمی میآوردم؛ این یک وظیفه اخلاقی است.
در این شرایط ما احتیاج به یک سلبریتی نداریم
اگر ما در یک سرزمین زندگی میکنیم باید در همهچیز شریک باشیم؛ در مصیبتها و بحرانهای مردم هم شریک باشیم و مردم ما ثابت کردند که شریک همه این اتفاقات و شرایط هستند؛ شما ببینید سیل و زلزله که میآید، مردم در میدان هستند؛ در این شرایط ما احتیاج به یک سلبریتی نداریم، احتیاج به سعید راد نداریم مردم خیلی از ما جلوتر هستند.
ماجرای عکسِ ضرغامی و بازی در نقش «رضا شاه»
*شنیدم در اهواز و جبهه با بسیجیها همراه بودید، اما در تمام فیلمهایی که بازی کردهاید از «عقابها» «عبور از میدان مین» و حتی «چ» نقش فرد ارتشی را بازی کردهاید؛ نقش فرماندهان بسیجی و پاسدار پیشنهاد نشده است؟ شنیده بودم با دیدن عکسی از آقای ضرغامی با لباس پاسداری گفتهاید ای کاش این نقش را به من میدادند تا نقش پاسداریشان را بازی کنم؛ ماجرا چه بود؟
بله، چون من «آقای ضرغامی» را همیشه دوست داشتم و آن عکس یک نظامی قبراق و محکم را نشان میداد؛ به هر حال زمانی ایشان رئیس سازمان صداوسیما بودند و تغییر کردند، اما آن خاطراتشان و رفتارهای مهربانانهشان فراموش نمیشود. در زمان ایشان تهیهکننده «در چشم باد» گفته بود "سعید راد" آنقدر پول میخواهد و ایشان گفته بودند "مشکلی ندارد دستمزدی که خواستهاند را بدهید؛ اگر میخواهید این شخصیت "رضاشاه" را سعید راد بازی کند و آنقدر پول هم میخواهد حق هم هست، چون تجربه دارند به ایشان بدهید." رضاشاه را در برههای بازی میکردم که متفقین در داخل خاک ایران آمده بودند و آن شرایط را به کمک «مسعود جعفریجوزانی» ایفا کردم و نگاهِ درست و حرفهای مدیران هم حائز اهمیت بود که به جای کارشکنی و مانعتراشی، کمک میکردند تا این پروژه بزرگ درست به سرانجام برسد و این اتفاق برای «در چشم باد» افتاد.
با تغییر مدیران، یکسری خط سِیر مدیریتی از بین میرود
متأسفانه با تغییر مدیران، یکسری خط سِیر مدیریتی از بین میرود و این اتفاق در ورزش، سیاست و تلویزیون هم به این صورت است؛ در این راه یکسری شخصیتها که حرفهای و خبره هستند و مردم دوستشان دارند، حذف میشوند؛ یکی از اشتباهات تلویزیون این است که یک فردی به نام "عادل فردوسیپور" که محصول سالها فکر و مراقبت است و با مردم حسی برقرار کرده و مورد لطفشان بوده است، حذف میشود، مجری که با تلفن شب تا صبح رضایت یک مادری را گرفت که قرار بود جوانی اعدام شود و این نظر را عوض کرد، الان تلویزیون عادل فردوسیپور ندارد و مردم ناراحتند، چون دوستش دارند و به نظر من مدیران نباید بگذارند سرمایهها از بین بروند؛ به جای حذف افراد، مشکلشان را برطرف کنند.
آن جِنس و اخلاق جبههها الان کجاست؟
*شما اشاره کردید که اخلاق در جبهه فراموش شده و در سریالها و فیلمهایمان هم به مقوله اخلاق نمیپردازند؛ چرا «اخلاق» جایی ندارد؟
یادم میآید همه حیرت کردیم وقتی عراق به ایران حمله کرد؛ شما نمیدانید چه جوشش مردمی اتفاق افتاد؛ پسرعموی من لیسانس زبان داشت و در سال آخر دانشگاه، تحصیل میکرد؛ گفت من میخواهم به جبهه بروم و فکر نمیکردم داوطلب باشد. او شهید شد و مزار او در بهشت زهراست؛ شهید افشین حقپرست راد. آن جنس اخلاق و حضور در صحنه را باید برجسته کنیم؛ آن موقع جمعیت ایران 30 میلیون نفر بود و امروز 80 میلیون است؛ در این ترافیک فقط تکنولوژی میبینیم و عاطفهای در کار نیست، تکنولوژی بیروح است و خبری از آن اخلاقها و منشها نیست.
این کار غلط است دنبالِ پولی میگردیم به کودکِ کار بدهیم
میبینیم در تلویزیون یاد میدهند این کودکان کار به شیشه ماشین میزنند و آن راننده دنبالِ پولی میگردد تا به این کودک بدهد؛ این کار غلط است؟ او باید کار داشته باشد و نباید دست به چنین کارهایی بزند؛ این دست کارها آسیب اجتماعی است؛ حالا از این کودکان حتی سوء استفاده میکنند و برای فروش موادمخدر هم از آنها بهره میبرند؛ اینجا کاری که باید انجام نمیشود که جلوی این رویه غلط گرفته شود و بعد معضلات زیادی اتفاق میافتد که باید هزینه کنیم تا آن کودک و فرد را نجات دهیم؛ چرا از ابتدا این رویه آموزشی، پژوهشی و پرورشی اتفاق نمیافتد؟ البته که درباره این معضلات و آسیبهای اجتماعی، تحلیلگران و کارشناسان اجتماعی باید صحبت کنند؛ من تا همینجا میدانم که باید دربارهاش به گستردگی تحلیل و بررسی و کارهای عملیاتی ویژه شود.