به گزارش راهبرد معاصر؛ با آغاز روند مذاکرات برجام، اتحادیه اروپا به عنوان یک نهاد منطقهای قدرتمند همراه سایر اعضای 5+1 پای میز مذاکره با ایران نشست و بر این امر تأکید بسیار داشت که اتحادیه اروپا بر خلاف آمریکا به دنبال مذاکره است و افزایش منازعات در سطح جهانی را به نفع هیچ یک از بازیگران بینالمللی ارزیابی نمیکند. در نتیجه ابتدائا بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه موافقت و همگامی خود را با برجام اعلام داشتند اما پس از خروج ترامپ از برجام و با توجه به گره خوردن منافع کشورهای عضو اتحادیه و آمریکا بسیاری از کشورهای اروپایی خواهان همراهی اتحادیه با سیاستهای تحریمی ترامپ شدند. که از جمله مهمترین آنها میتوان به تروئیکا اشاره داشت. بریتانیا،آلمان و فرانسه حتی پیش از خروج رسمی ترامپ نیز موافقت خود را در راستای همراهی با سیاستهای تحریمی ترامپ اعلام کرده بودند و تلاش داشتند تا سایر کشورهای عضو اتحادیه را با خود همراه سازند اما موضعگیری چپگرایانه خانم موگرینی و فعالیتهای سیاسی وی به نفع جمهوری اسلامی ایران ابتدائا سبب عدم موفقیت آنها در توجیه سایر کشورهای عضو اتحادیه شد .
همانطور که ذکر شد مخالفت تروئیکای اروپایی با ایران و همراهی این سه کشور از ابتدای روند مذاکرات کاملا مشهود بود که این امر از یک سو نشانگر ضعف اتحادیه اروپا و از سوی دیگر تسلط آمریکا بر سه قدرت برتر اروپایی است. نمونه اخیر اقدامات این سه کشور که نمود همراهیشان با سیاستهای آمریکایی و تکروی آنها در سیاست خارجی است، بیانیه مشترکی است که در اول مهر 1398 در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک منتشر ساختند و در آن ایران را مسئول حمله به تاسیسات نفتی سعودی معرفی کردند. آنها به تبعیت از ایالات متحده خواستار آن شدند که ایران به کاهش تعهدات خود خاتمه دهد. تروئیکای اروپایی همچنین در این بیانیه اذعان داشتند که تهران باید چارچوبی از مذاکرات بلندمدت و جامع را بپذیرد که برنامه هستهای ایران و نیز موضوعات مربوط به امنیت منطقهای، از جمله برنامه موشکی این کشور را نیز شامل شود. نمود دیگر اقدامات خود سرانه و بدون هماهنگی این سه کشور ، پیشنهاد امانوئل مکرون به ایران است که در رسانهها و مراکز خبری از آن به عنوان ابتکار مکرون یاد میشود. ابتکاری که در آن واهمه فرانسه از بازگشت ایران به قدرت اولیهاش کاملا مشهود است. مکرون در قلب این پیشنهاد از ایران خواسته است تا در ازای دریافت 15 میلیارد دلار گام سوم را متوقف سازد و از گام اول و دوم نیز بازگردد. به طور کلی 4 دلیل اصلی برای تکرویها و اقدامات خودسرانه فرانسه، بریتانیا و آلمان در برابر ایران قابل ذکر است.
واهمه سه قدرت اروپایی از واگرایی روابط فراآتلانتیک
اولین و یکی از مهمترین دلایل مخالفتهای تروئیکا با برجام، واهمه این سه کشور از واگرایی روابط فراآتلانتیک است چراکه منافع هر سه کشور به منافع ایالات متحده گره خورده است لذا همراهی با ترامپ را بر همراهی با سیاستهای اتحادیه اروپا مقدم میشمارند. همانطور که سسیلیا مالمسترو کمیساریای تجاری اتحادیه اروپا گفت"آمریکا در طی مذاکرات مربوط به جلوگیری از اعمال تعرفهها در تلاش بود تا از تهدید موانع تجاری استفاده کند تا بدین وسیله تا جای ممکن از اروپا امتیاز بگیرد. ترامپ با تاکید بر اعمال تعرفه ها و تحریمهای تجاری بر علیه اتحادیه اروپا به آنها یادآور شد که عدم همراهی با آمریکا چه تبعاتی برای جایگاه اتحادیه اروپا در اقتصاد سیاسی جهانی دارد. به همین دلیل علی رغم تمام بدگمانی ای که بین تروئیکا در مورد ترامپ وجود دارد، مقامات هر سه کشور به شدت از متزلزل شدن روابط دو سوی آتلانتیک بیم دارند و به خوبی آگاهند که کمرنگ شدن یا قطع روابط به زیان اتحادیه اروپا منجر خواهد شد و به همین دلیل در تلاش هستند که به هر طریقی روابط خود را با این شریک دیرینه حفظ کنند و نظر به تنش ایجاد شده به دلیل تعرفههای گمرکی مسلما از این امر آگاهند که مقابله با تحریمهای آمریکا بر علیه ایران بر تنش بین دو بازیگر خواهد افزود لذا انتخاب عقلایی در اینجا، ارجح دانستن ترامپ بر ایران و برجام است.
عدم همراهی شرکتهای بزرگ با سیاستهای اتحادیه اروپا
پس از خروج ترامپ از برجام و تلاش وی در جهت بازگرداندن تحریمها بر علیه ایران شاهد آن بودیم که علیرغم تاکید اتحادیه اروپا بر لزوم ادامه همکاری با جمهوری اسلامی ایران(هرچند به شکل زبانی) شرکتهایی مثل توتال،رنو، پژو سیتروئن و ایرباس و....از ترس تحریمهای اعمالی ایالات متحده آمریکا و به محض آنکه منافع خود را در خطر یافتند ایران را به سرعت ترک کردند. در مجموع همانطور که تحلیلگر تاگس شو به خوبی بیان داشت حجم صادرات شرکتهای آلمانی در ایران 3 میلیون یورو است حال آنکه این شرکتها 35 برابر این حجم از سرمایهگذاری را در آمریکا انجام میدهند و این مسئله که فدریکا موگرینی خواهان ادامه همکاریها با ایران بود به زعم سران سه کشور، به معنای دست کشیدن از کل کیک به قیمت تکه کوچکی از آن می باشد. در نتیجه نظر به حضور بخش مهمی از این شرکتها در سه کشور مذکور، ادامه همراهی با اتحادیه در رابطه با برجام به معنای از دست دادن بخش بزرگی از منافع حاصل از این شرکتها بود.
نقش دلار در بازارهای مالی و ناتوانی اتحادیه در کنترل آن
بیش از 60 درصد از 11تریلیون ذخایر ارزی موجود در جهان(8.2 تریلیون پوند)-که توسط دولتها در راستای حل و فصل مطالبات بینالمللی و مشارکت در بازارهای ارزی جهانی مورد استفاده قرار میگیرد- به وسیله دلار صورت می پذیرد. و این مسئله به خوبی گویای نقش بارز دلار در بازار جهانی است. و مسئولین آمریکایی به خوبی از این امر آگاهند و میدانند با انجام اقداماتی در راستای ایجاد نوسان در بازار دلار میتوانند کل بازیگران جهانی را به چالش بکشند. در همین راستا و به دنبال بازگرداندن تحریمهای ایران توسط آمریکا، چندی پیش پیتر کینسلا رئیس صندوق اف ایکس بیان داشت که هر شرکتی که با ایران وارد معامله گردد با تحریمهای آمریکا مواجه خواهد شد و ایالات متحده از آنجایی که عمیقترین و سیالترین واحد پولی در جهان را دارد و به راحتی میتواند سرمایههای دلاری شما را قطع سازد و این مسئله به کابوس وحستناکی برای همه شرکتها و بانکهای اروپایی بدل خواهد شد. در راستای مقابله با تسلط دلار بر مبادلات بین ایران و اتحادیه سایت نشنال.اِی.ای نیز در مطلبی که در 7 آگوست منتشر ساخت در این رابطه نوشت که در جهت مواجهه با خروج اپراتورهای جهانی، مقامات تجاری اتحادیه اروپا بر این باورندکه باید تمرکز خود را بر مبادلات کوچک و سطح متوسط قرار دهند تا واهمه ای از عدم دسترسی به سیستم بانکی ایالات متحده نداشته باشند. هرچند برخی از مقامات تجاری اتحادیه اروپا بر این باورند که میتوان با تمرکز بر مبادلات کوچک راهی برای گریز از کابوس نوسان و تسلط دلار در بازار جهانی یافت اما عملا این امر با توجه به درهم تنیدگی اقتصاد جهانی، نقش بارز دلار در آن و ناتوانی اتحادیه اروپا در کنترل دلار و بازار جهانی دشوار است. با این تفاسیر هرچند بسیاری از مبادلات ایران اروپا به وسیله یورو صورت میپذیرد اما در نهایت از صافی دلار میگذرد و این امر چالش بسیار بزرگی در روابط فی مابین دو بازیگر است و در نتیجه آلمان،بریتانیا و فرانسه همراهی با ترامپ را یکی از بهرتین روشها برای افزایش سطح منافع ملی خود ارزیابی می کنند.
نقش قابل توجه آمریکا در تراز تجاری اروپا
یکی دیگر از علل نقش قابل توجه آمریکا در تراز تجاری اتحادیه اروپا است. آنچه در مورد روابط اتحادیه اروپا و آمریکا از نظرها دور نیست بیشترین میزان یکپارچگی و گستردگی روابط اقتصادی در طول تاریخ است که همواره در سطح جهانی بینظیر بوده است. اقتصاد کشورهای دو سوی آتلانتیک بر مبنای آمارهای سال 2015، 46% از تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص داده است و بر مبنای داده های موجود 58% سرمایهگذاریهای خارجی آمریکا در اتحادیه اروپاست و در مقابل 69% سرمایه گذاری مستقیم خارجی اتحادیه اروپا نیز در آمریکا انجام میپذیرد. بر اساس گزارشات بانک جهانی در سال 2018 ارزش مبادلات تجاری اتحادیه اروپا و آمریکا، 5 تریلیون دلار - تقریبا دو برابر ارزش مبادلات چین و آمریکا- است و این دو بازیگر، همچنان رهبران اقتصاد جهانی هستند در نتیجه اتخاذ هرگونه اقدام و سیاستی از سوی آنها نه تنها هر دو بازیگر، بلکه کل اقتصاد جهانی را متأثر میسازد. حال با وجود این حجم از تبادلات تجاری چطور میتوان انتظار داشت تروئیکا در مقابل سیاستهای تحریمی ترامپ بر علیه ایران ایستادگی کنند و همچنان بر سیاستهای مسالمت آمیز و مبتنی بر مذاکره اتحادیه اروپا تأکید ورزند.
با توجه به این سطح از درهم تنیدگی در بین تروئیکا و ایالات متحده آمریکا چطور میتوان انتظار اقدامات مغایر با منافع ایالات متحده را از سوی آنها داست؟ اروپاییها و ایالات متحده همانطور که سند مرکز بیپارتیزان در سال گذشته بیان داشت به خوبی از این امر آگاهند که جمهوری اسلامی ایران با استفاده از فرصت به وجود آمده توسط برجام حوزه نفوذ خود را در سطح منطقهای تثبیت کرد و به نوعی نتیجه بازیای که سران کشورهای غربی بر علیه ایران آغاز کرده بودند به نفع خود تغییر داد و در نتیجه غرب باید با هر ترفندی که شده از بازگشت ایران به قدرت هستهایاش ممانعت ورزد. بیانیه اخیر را می توان آخرین امید آنها برای ممانعت از افزایش قدرت ایران تفسیر کرد اما تروئیکا با انتشار بیانیه اخیر از یکسو تیر خلاصی بر پیکر برجام زدند و عملا نشان دادند که ادامه روند مذاکرات از سوی دستگاه سیاست خارجی ایران نتیجهای جز اتلاف انرژی و زمان جمهوری اسلامی نخواهد داشت و از سوی دیگر به جهانیان ثابت کردند که واژگانی چون سیاست خارجی واحد اتحادیه اروپا، تلاش برای تثبیت صلح در سطح جهانی، منافع مشترک کشورهای اروپایی و...که سالهاست از سوی نهادهای مختلف اتحادیه اروپا میشنویم عملا تنها بر روی کاغذ معنا مییابند و کشورهای اروپایی هرجایی که لازم باشد و منافع ملی خود را در خطر ببینند به تمامی اصول و قراردادهای اتحادیه اروپا پشت میکنند و به اقدامات خودسرانه و تک جانبه دست میزنند در نتیجه شکاف به وجود آمده در اتحادیه گویای آن است که این نهاد منطقهای قدرت سابق را ندارد و عملا نمیتوان بر مذاکره با این اتحادیه برای حل و فصل امور بینالمللی امید داشت.