به گزارش راهبرد معاصر؛ سردار عباسعلی محمدیان، گفت: این باند بیشتر سرقتهایشان را در شرق پایتخت و همچنین استان البرز مرتکب شدهاند. آنها به صورت مسلحانه وارد منازل میشدند و با تهدید اسلحه نقشه سرقتهای خشن خود را عملی میکردند.
وی افزود: اقدامات پلیس برای دستگیری این باند پس از نخستین سرقت آنها شروع شد، اما به واسطه پیچیدگی جرمهایی که رخ میداد، مقداری تاخیر در دستگیری این افراد پیش آمد.
رییس پلیس تهران با عذرخواهی بابت تاخیر در دستگیری این باند ادامه داد: این افراد در سه استان سرقت میکردند و دستگیری آنها نیز در چهار استان انجام شد و به همین دلیل عملیات دستگیری آنها زمان برد.
سردار محمدیان گفت: این افراد باندی تشکیل داده بودند که یک نفر پلاک جعل میکرد، یک نفر محل سرقت را شناسایی میکرد و بقیه نیز هر کدام تخصص ویژهای داشتند و بررسیها نشان میدهد که آنها از چند استان دور هم جمع شده و این باند را تشکیل داده بودند.
وی افزود: امروز همه این افراد دستگیر شدهاند و قطعا حکم و مجازات سنگینی در انتظارشان خواهد بود و ممکن است دستگاه قضایی با توجه به خشونت این باند در جریان سرقتهایشان و استفاده از سلاح گرم، برای آنها مجازات محاربه در نظر بیگرد.
سردار محمدیان گفت: این گروه شامل ۴ نفر بودند که از دو نفر دیگر به صورت موردی استفاده میکردند و امروز هر ۶ نفر دستگیر شدهاند. این افراد همگی ایرانی بوده و از اتباع بیگانه در میان آنها حضور نداشتند.
وی افزود: مالخران این باند نیز دستگیر شده اند و اموال مردم به آنها باز میگردد.
وحشت مالباختهها از گانگسترهای نقابدار
در سالن بزرگ ساختمان فرماندهی انتظامی تهران، تعدادی از مالباختهها ایستاده اند تا گانگسترها را شناسایی کنند. وقتی افسران پلیس، چشم بند متهمان را بالا میزنند، برخی از مالباخته به وحشت میافتند، چند زن با چادر روی صورتشان را میپوشاندند و یکی از آنها میگوید از نگاه کردن به چهره دزدان به وحشت میافتد. چرا که صحنه شب سرقت مقابل چشمانش تداعی میشود. در میان مالباختگان، اما زنی هم حضور دارد که موفق شده گانگسترها را فریب بدهد. او درباره این اتفاق به همشهری میگوید: شامگاه هفدهم اردیبهشت ماه بود که دزدان به خانه ما هجوم آوردند. شب وحشتناکی بود؛ طوری که بچههای من هنوز تحت نظر روانپزشک هستند و حتی از سایه خودشان هم میترسند.
این زن ادامه میدهد: آن شب من، همسرم، دختر ۸ ساله و پسر ۱۶ سالهام در خانه نشسته و سرگرم تماشای تلویزیون بودیم. ناگهان صدایی شنیدم و بعد در ورودی آپارتمان باز شد. هر ۴ نفرمان با دیدن ۵ مرد نقابدار که در چهارچوب در ظاهر شده بودند وحشت کردیم. ۳ نفر از آنها اسلحه داشتند که یکی از آنها لوله سلاحش را روی سر من و دیگری روی سر همسرم قرار داد. بچه هایم وحشت کرده بودند و سارقان نقابدار تهدید کردند که اگر حرفی بزنیم، شلیک میکنند. آنها با تهدید از من خواستند جای طلا و جواهراتم را به آنها بگویم. من از سالها قبل تصمیم گرفته بودم طلاهایم را داخل جا میوهای در یخچال پنهان کنم، میدانید چرا؟ چون همیشه صفحه حوادث روزنامهها را میخواندم و بارها شنیده بودم که سارقان معمولا در اتاق خواب به دنبال طلا میگردند.
این زن ادامه میدهد: آن شب تصمیم گرفتم خونسردیام را حفظ کنم و به دزدان گفتم طلاهایم در صندوق امانات بانک است به جز مقدار کمی که روزانه استفاده میکنم. راستش شب قبل به مهمانی دعوت شده و چند تکه از طلاهایم را برداشته بودم و روی میزم در اتاق خواب گذاشته بودم. دزدان با دیدن همان چند قطعه طلا، حرفم را باور کردند و بعد از سرقت، گریختند.
شب وحشت
مادر و دختری در میان مالباختگان حضور دارند که هر دو با دیدن سارقان رنگشان پریده و دست و پایشان شروع به لرزیدن میکند. دختر جوان به همشهری میگوید: آن شب من همراه مادرم، خواهرم، شوهر خواهرم و خواهر زادهام در خانه بودیم. پدرم به ماموریت خارج از تهران رفته بود که ناگهان در ورودی باز شد. فکر کردیم پدرمان آمده است، اما کمی بعد با صحنه هولناکی مواجه شدیم. مردان نقابداری را دیدیم که اسلحه کلاشینکف و کلت در دست داشتند.
او ادامه میدهد:یکی از سارقان لوله کلتش را روی سرم گذاشت و دهانم را با دستش گرفت و همه را تهدید به مرگ کرد. شوهر خواهرم میخواست به من کمک کند که سارق دیگر قهوه خوری را برداشت و به طرفش پرت کرد. یکی از سارقان هم دهان خواهرزاده ام را با دستش گرفت تا صدای او بلند نشود و نفر آخر هم با اسلحه کلاشینکف به سراغ مادرم رفت. آنها تهدید میکردند و میگفتند که فقط به زمین نگاه کنیم. بعد جای طلاهایمان را پرسیدند. آنها برای ایجاد رعب و وحشت همه وسایل را به هم میکوبیدند و بعد اینکه طلا و تعدادی ساعت مارک دار سرقت کردند، از خانه رفتند.
دختر جوان با گریه ادامه میدهد: همه ما پس از این اتفاق دچار مشکلات روحی و روانی شدهایم. شبها کابوس میبینم و با قرص و دارو میخوابیم. خواهرزاده خردسالم دچار کلنت زبان شده و تحت نظر روانپزشک قرار گرفته است. همهاش احساس میکردیم که آنها دوباره سر و کلهشان پیدا میشود تا اینکه شنیدیم دستگیر شدهاند و از دستگاه قضایی میخواهیم برای آنها اشد مجازات در نظر بگیرد.
چه شد که گانگستر شدیم؟
سرکرده باند جوانی ۳۲ ساله است. او قبل از اینکه تبدیل به یکی از اعضای باند گانگسترها شود، نانوا بود، اما دلش میخواست یک شبه پولدار شود. گفتگو با او را بخوانید.
چند سابقه سرقت داری؟
این هفتمین بار است که دستگیر میشوم. پیش از این ۵ مرتبه به جرم سرقت و یکبار هم به اتهام حمل مواد مخدر دستگیر و زندانی شدم.
آخرین بار کی از زندان آزاد شدی؟
حدود ۶ ماه قبل. بعد از آزادی سرقتهایمان را شروع کردیم.
تو که سابقهداری و میدانستی پلیس گیرتان میاندازد، چطور جرات کردی اینطوری دست به سرقت بزنی؟
اوایل اصلا قرار نبود که سرقتهایمان مسلحانه و گانگستری باشد. ما مثل بیشتر دزدان، با دیدن خانههای چراغ خاموش، زنگ در را میزدیم و اگر کسی جواب نمیداد وارد میشدیم تا اموال قیمتی را به سرقت ببریم. با کارت بانکی یا کارت تلفن به راحتی در خانهها را باز میکردیم و سپس اموال قیمتی را به سرقت میبردیم. فکر میکنم ۷ یا ۸ مورد سرقت با این شیوه انجام دادیم، اما یک اتفاقی افتاد که نقشه تغییر کرد.
چه اتفاقی افتاد؟
یک شب با همین شیوه وارد خانهای در تهران شدیم. فکر میکردیم کسی در خانه نیست. اما ناگهان متوجه شدیم صاحبخانه حضور دارد و، چون خوابش سنگین بوده، متوجه زنگ آیفون نشده بود. با دیدن او، تهدیدش کردیم و دهانش را گرفتیم تا حرفی نزند. او از ترس جانش، جای تمام وسایل با ارزش خانه را نشانمان داد. ما هم گفتیم ظاهرا اگر صاحبخانه حضور داشته باشد، بیشتر کاسب میشویم. چون جای طلاها و اموال باارزش را میگوید. از طرفی وقتی صاحبخانه حضور دارد، به تصور اینکه دزد جرات نمیکند وارد شود درهای ورودی را قفل نمیکند و کار ما راحتتر و با سود بیشتر انجام میشود.
اما فیلمهایی که از سرقتهای شما منتشر شده نشان میدهد که انگار از خشونت و به وحشت انداختن مالباختهها لذت میبردید؟
حماقت کردیم. از همه عذرخواهی میکنیم.
با بقیه اعضای باند چطور آشنا شدی؟
همه با هم فامیل هستیم؛ پسر عمو، خواهرزاده و دامادمان. سرقتهای اول را سه نفره انجام میدادیم و هر بار یکی نمیآمد. اما وقتی سرقتها بیشتر شد، کم کم فامیلهای دورمان یا دوستانمان هم وارد سرقت شدند.
اولین سرقت مسلحانه را چه زمانی انجام دادید؟
همان موقع که فیلم ما پخش شد. یادم نمیآید کی بود که فیلم سرقت هایمان در فضای مجازی منتشر شد. فکر کنم اوایل امسال بود.
با دیدن این فیلمها ترس از دستگیری نداشتید؟
ما همه موارد را رعایت میکردیم و تصور نمیکردیم که دستگیر شویم. اما یک جایی هم سرقتهایمان را متوقف کردیم برای فرار از دستگیری. حتی وقتی دیدم چند فیلم از سرقتهای ما در فضای مجازی دست به دست میچرخد، ترسیدیم و به همه سپردیم مبادا از سرقت، جایی صحبت کنند.
خانواده هایتان این فیلمها را ندیده بودند؟
اتفاقا دیده بودند. یک شب که پس از ارتکاب سرقت به خانه برگشتم متوجه شدم خانواده ام در حال تماشای فیلم سرقتهای ما هستند. اما خب ما هر وقت که راهی سرقت میشدیم، لباسهای مخصوص میپوشیدیم و هرگز لباسها را به خانه هایمان نبرده بودیم تا خانواده هایمان متوجه شوند. از سوی دیگر چهره هایمان کاملا پوشیده بود و خوشبختانه اعضای خانواده ما متوجه نشدند. حتی مقابل ما به سارقان فحش میدادند و نفرینشان میکردند. من، اما سکوت میکردیم که تا حالا فکر میکنم متوجه شده اند که ما همان گانگسترهای نقابدار هستیم.
خبر داشتید که پلیس بعد از سرقت هایتان، گشتهای ویژه در خیابان گذاشته بود تا دستگیرتان کند؟
بله. حتی یکبار هم خودم دیدم و از مقابل ماموران رد شدم. بعد از آن به همدستانم گفتم است که بهتر است از تهران برویم و در کرج سرقت کنیم.
از شیوه و شگرد سرقت هایتان بگو، چطور خانهها را شناسایی میکردید؟
با ماشینهای خودمان راهی خیابانهای کم تردد پایتخت میشدیم. البته پلاک ماشینها جعلی بود. یک نفر در شهرستان برای ما پلاک ساخته بود. خانهها را هم به صورت رندوم انتخاب میکردیم. از دیوار میپریدیم یا با دیلم در پارکینگ را باز میکردیم. با کارت تلفن یا بانک وارد میشدیم. ۳ نفر از بچهها که مسلح بودند، اسلحه را روی سر افرادی که در خانه بودند میگذاشتند و یک نفر هم به جمع آوری وسایل ارزشمند میپرداخت.
چند مورد سرقت انجام داده اید؟
تعدادش را نمیدانم. در دفترچه ام مو به مو نوشته ام. فکر میکنم بالای ۲۰ مورد بود. علاوه بر تهران در کرج و مشهد هم سرقت داشتیم.
اسلحه را از کجا تهیه کرده بودید؟
من عاشق اسلحه هستم. چند سال قبل برای تزئین اتاقم از شهرستان یک کلاش و ۳ کلت خریدم. از همانها برای سرقتهای استفاده کردیم.
کسی در سرقت هایتان مجروح شد؟
نه از دماغ کسی خون هم نیامد.
اما برخی از شاکیان میگویند که با قنداق کلاشینکف به آنها ضربه میزدید؟
آرام میزدیم که بترسند و جای طلاهایشان را به ما نشان دهند!
شلیک هم کردید؟
نه اصلا. قرارمان این بود که به هیچ عنوان شلیک نکنیم.
مواد مصرف میکنی؟
تریاک و گل میکشم. راستش را بخواهید هر وقت که گل میکشیدم احساس شجاعت میکردم. دیگر حس ترس در وجودم جایی نداشت و جسورتر میشدم.
با پولهایی که از سرقت بدست آوردید چکار کردید؟
ماشین، خانه و یک ویلا در هشتگرد خریدم. البته خرج خوشگذرانی، خرید گل و مهمانی هم میکردم، چون آدم ولخرج و خوشگذرانی هستم.
در هر سرقت چقدر گیرتان میآمد؟
بالای ۸۰۰ میلیون تومان بود. گاهی هم میلیاردی و سنگین بود.
هر سرقت چقدر طول میکشید؟
تا جایی که میتوانستیم سریع عمل میکردیم شاید ۵ یا ۱۰ دقیقه.
اما فیلمهایی هم وجود دارد که شما حدود ۲۰ دقیقه در یک خانه بودهاید؟
اگر صاحبخانه همکاری نمیکرد زمان میبرد وگرنه ما سعی میکردیم سریع از محل خارج شویم.
چطور دستگیر شدید؟
آخرین سرقت را در مشهد انجام دادم از آنجا به تهران آمدم و به هشتگرد رفتم که پلیس ریخت و من را در آنجا گرفت.
فکر میکردی دستگیر شوید؟
اولش نه ولی بعد که فیلم سرقت هایمان در اینترنت پخش شد وحشت دستگیری به جانم افتاد. به همین دلیل به همدستانم گفتم تمامش کنیم. ما به سرقت هایمان پایان داده بودیم که متاسفانه دستگیر شدیم.
سوال آخر، تا به حال به دام سارقان گرفتار شده ای؟
یکبار دزد انباری خانه ام را خالی کرد و میدانم مالباخته بودم حس بدی دارد، اما ما میخواستیم پولدار شویم و به همین دلیل بود که سرقت کردیم. / همشهری