به گزارش «راهبرد معاصر»؛ پیش فرضها و ثوابت، نقش به سزایی در شکل گیری باورها، تدوین استراتژی ها و ترسیم تاکتیکها دارند. پیش فرضها، انگاره هایی هستند که برای یک فرد، سازمان، حزب یا دولت قطعی و مسجل بوده و به نوعی، ضریب ابطال پذیری آنها حداقلی است. در معادلات انتخاباتی، پیش فرضها اهمیت بسیار مضاعفی پیدا کرده و زمانی که به چالش کشیده می شوند، فرجام آن شکست و ناکامی خواهد بود.
این قاعده در خصوص انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز صادق بود. دموکراتها به پیش فرضهای نادرست و غلطی از جمله "گردش مسلم ، ولو ناخواسته آرای مسلمانان به سود دموکراتها در دقیقه نود انتخابات"،" گردش اجباری آرای زنان و رنگین پوستان علیه ترامپ"و .....باور داشتند.
واقعیت امر این است که سلطه طلبی و مداخله گرایی مطلق و مزمنی که در ذهنیت و عملکرد سیاستمداران آمریکایی تثبیت شده، آنها را از تمرکز بر پیش فرضها و واقعیات بازداشته است
نظرسنجی هایی که در ساعات منتهی به پنجم نوامبر، مدعی گردش آرای این گروههای هدف به سود دموکراتها بودند، این پیش فرض را در ذهن کامالا هریس و همراهانش تثبیت کرد. اما این معادله در نهایت به صورتی معکوس شکل گرفت. محافل تحلیلی نزدیک به حزب دموکرات مدعی هستند عملکرد ضعیف جو بایدن یا تمرکز خاص ترامپ بر مولفه های پوپولیستی، منجر به از دست رفتن انتخابات به ضرر آنها شده اما تمایلی نسبت به اعلام رسمی"ابطال پیش فرضهای خود"ندارند.
اتاقهای فکر حزب دموکرات،به جای آنکه تابعی از پیش فرضها باشند، پیش فرضها را "تعیین"می کنند. این همان رمز اصلی شکست آنها در انتخابات ریاست جمهوری امسال بود. البته این بحران شناختی و محاسباتی، صرفا محصور در حزب دموکرات نبوده و حزب جمهوریخواه نیز در بسیاری از تصمیم سازی های خود قربانی آن می شود.
واقعیت امر این است که سلطه طلبی و مداخله گرایی مطلق و مزمنی که در ذهنیت و عملکرد سیاستمداران آمریکایی تثبیت شده، آنها را از تمرکز بر پیش فرضها و واقعیات بازداشته و این موضوع، خود را در زمان انتخابات یا برهه های حساس سیاستگذاری های منطقه ای و بین المللی دموکراتها و جمهوریخواهان نشان می دهد.
مرز میان "ذهنیت"و " عینیت"مدتهاست در حوزه سیاست داخلی و خارجی آمریکا بر هم ریخته و کاخ سفید را تبدیل به یک کانون "آزمون و خطا"در واشنگتن ساخته است.در اینجا نکته دیگری وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت. اینکه نباید حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید را معلول تمرکز وی بر واقعیات دانست، بلکه عدم تمرکز دموکراتها بر واقعیات و خلق پیش فرضهای نادرست توسط آنها، منتج به پیروزی اخیر جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس نمایندگان و سنا شد.
بنابراین، چنین بحران شناختی و بیسابقه ای صرفا در کالبد حزب دموکرات تجلی پیدا نکرده و حزب جمهوریخواه و شخص ترامپ نیز درآینده ای نزدیک با آن دست و پنجه نرم خواهد کرد. معادله چندمجهولی و ناهمگونی که متناظر با بحران شناختی احزاب و سیاستمداران آمریکایی و شکل گیری ثوابت نادرست ذهنی در عرصه محاسباتی و تصمیم سازی این کشور شده، قرار نیست در آینده ای نزدیک حل و فصل شود.
اتفاقا روندشناسی این موضوع ، بیانگر شاخ و برگ گرفتن این بحران و تبدیل آن به پاشنه آشیل ماهوی و وجودی حکمرانی تضعیف شده آمریکایی در داخل و خارج از مرزهای این کشور خواهد شد.