به گزارش راهبرد معاصر؛ رژیم صهیونیستی که در شروع بحران سوریه امید داشت تا دولت متحد با جمهوری اسلامی ایران سرنگون شود، از سال 2015 به مرور، شکست پی در پی نقاط امید خود (گروه های معارض دمشق) را شاهد بوده است. عمق این شکست البته بیشتر از آن چیزی بود که تل آویو در مراحل اولیه بحران احتمال آن را می داد. صهیونیست ها، شاید در مراحل اولیه بحران، بدترین گزینه برای خود را ابقای بشار اسد و سرکوب مسلحین می دیدند ولی اکنون، گزینه ای "بدتر از بدترین" در سوریه در مقابل آن ها قرار گرفته است. نه تنها بشار اسد همچنان قدرت را به دست دارد، بلکه ایران به عنوان یک متحد جدی وارد فاز نبردهای میدانی سوریه شده و با تکیه بر مستشاران نظامی خود و گروه های همپیمان شامل فاطمیون، لوء القدس و حزب الله تاثیر ملموسی بر روندهای میدانی جنگ می گذارد. استقرار مستشاران نظامی ایرانی و نیروهای متحد در پایگاه های سوری، چیزی که نتانیاهو و کابینه اش، آن را "ایجاد پایگاه نظامی ایران در سوریه" می خوانند، به شدت نگرانی صهیونیست ها را بر انگیخت.
آن چه که شکست تل آویو در دمشق را شدت بخشید، ورود مسکو به جنگ، به حمایت از دولت رئیس جمهور بشار اسد بود که در تسریع غلبه بر گروه های تروریستی مورد حمایت محور آنکارا و ریاض، نقشی پر رنگ داشت. روسیه با وجود آن که روابط حسنه ای با اسرائیل داشت، اما به نفع دشمن اسرائیل وارد عمل شده بود و هیچ اقدام خاصی برای متوقف ساختن بزرگترین دشمن صهیونیست ها، جمهوری اسلامی ایران، در سوریه انجام نمی داد.پاسخ تقلای نتانیاهو به پوتین برای متوقف کردن "تهدید ایران در سوریه"، چیزی جز خمیازه رئیس جمهور روسیه در مقابل نخست وزیر تل آویو نبود. امری که نشان داد کرملین قصد ورود به دعوای ایران و اسرائیل در میدان نبرد سوریه را ندارد. البته مداقه در عملکرد نیروهای روسی در سوریه نشان می دهد که پوتین، برای رضایت خاطر نتانیاهو، حاضر شده در مقابل تجاوزات مکرر جنگنده های صهیونیست به مواضع محور مقاومت، منفعلانه عمل کند.
چرا استقرار ایران در سوریه، تا این حد حساسیت رژیم صهیونیستی را برانگیخته است؟
برآیند موضوعات اشاره شده در بالا نشان می دهد که صهیونیست ها، در حال حاضر، در جنگ سوریه به سناریویی برخورده اند که به مراتب بدتر از بدترین سناریویی است که سال 2011، انتظارش را داشتند. محور مقاومت در خاک سوریه، در نزدیکی بلندی های جولان، لشکری چندملیتی به فرماندهی نیروهای حزب الله و مستشاران نظامی ایران تشکیل داده است. این به معنای باز شدن جبهه سوم محور مقاومت در کنار سرزمین های اشغالی فلسطین است. پیش از این غزه و جنوب لبنان، مناطقی بودند که اسرائیل از جانب آن ها احساس نا امنی می کرد و اکنون، جنوب سوریه هم به این مناطق خطر اضافه شده اند. صهیونیست ها به یقین رسیده اند که جنگی منفردانه با سوریه یا لبنان امکانپذیر نیست و اگر بخواهند علیه هر یک از این دو کشور دست به اقدام نظامی بزنند، پاسخ را از هر دو طرف دریافت خواهند کرد (حتی ممکن است جبهه سوم همزمان وارد عمل شود).
دو نکته مهم در جبهه ضد اسرائیلی سوریه وجود دارد که باعث مطلوب تر شدن فضا برای حضور محور مقاومت در آن می شود. اول یکپارچگی در حمایت از سیاست های ضد اسرائیلی است که باعث می شود، دست محور مقاومت در این جبهه، حتی از جبهه لبنان هم باز تر باشد. در لبنان، نخست وزیر سعد الحریری، مخالف سیاست هایی است که آن ها را "تنش زا" می خواند و مدعی است حزب الله نباید با تحریک اسرائیل، لبنان را وارد جنگی دیگر کند. چنین مشکلی در سوریه وجود ندارد؛ پس از هفت سال جنگ علیه تروریست های مورد حمایت محور غربی-عربی، اکنون دولت سوریه کاملا خود را در محور مقاومت می بیند و آماده است تا همکاری کاملی با نیروهای محور مقاومت جهت تاسیس پایگاه های ضد اسرائیلی داشته باشد. اینک حتی ارتش سوریه و نیروهای بسیج مردمی این کشور موسوم به "دفاع الوطنی"، جزو نیروهای محور مقاومت محسوب می شوند (واقعیتی که نمی توان در ارتش لبنان دید).
نکته دوم وجود پایگاه هوایی و موشکی در سوریه است که ارتش سوریه، آن را در اختیار محور مقاومت قرار می دهد. اگر پیش از این، استقرار چند هزار نیروی زمینی محور مقاومت، صهیونیست ها را نگران می ساخت، استقرار یگان موشکی و پهپادی مقاومت در سوریه، هم مزید بر علتی شد که صهیونیست ها از ناحیه سوریه، احساس خطر کنند. بطور خلاصه، ارتش مقاومت متشکل از نیروی زمینی، پهپادی و موشکی، در سوریه مستقر شده و این امر، باعث می شود که رژیم صهیونیستی، از ناحیه دمشق، احساس خطر رو به فزونی داشته باشد و بکوشد به هر طریق ممکن، با آن مقابله نماید.
چه میزان احتمال وقوع جنگ بین محور مقاومت و اسرائیل در میدان سوریه بالاست؟
امکان سنجی ها در صورتی با واقعیت تطابق بیشتری می یابند که بر پایه یقینیات چیده شده باشند. آن چه اکنون در خصوص رویارویی ایران و اسرائیل در سوریه در یقینیات می گنجد عبارت است از:
1. محور مقاومت آغازگر جنگ نخواهد بود. چه در لبنان، چه سوریه و فلسطین، نیروهای مقاومت هرگز آغازگر جنگ نبوده اند و تنها زمانی به سوی اراضی اشغالی فلسطین آتش گشوده اند که رژیم صهیونیستی، خیانتی کرده و یا آتش گشوده باشد. تنها فرضیه رقیب برای این ادعا، جنگ 2006 لبنان است که تل آویو مدعی است، پس از عملیات ربایش 2 سرباز اسرائیلی از سوی حزب الله آغاز شد. اما واقعیت آن است که حزب الله در واکنش به بد عهدی صهیونیست ها در تبادل اسیری که سال 2004 در آلمان انجام شد، دست به ربایش دو سرباز صهیونیست زد.
2. اسرائیل بازیگری زیاده طلب است. رژیم صهیونیستی، بارها در پرونده فلسطین نشان داده که در مقابل سازش، سازش نمی کند بلکه بر تمایلات توسعه طلبانه خود می افزاید. به عنوان مثال، با وجود عقب نشینی های چندین باره تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس، تل آویو باز هم اراضی بیشتری را از این تشکیلات غصب می کند و اکنون حتی مدعی است که محمود عباس، باید کنارگیری کند. این رویکرد توسعه طلبانه در مقابل محور مقاومت هم حاکم است. پیش از آن که هیچ حمله ای به بلندی های جولان انجام شود، صهیونیست ها در بهمن 1391، طی یک یورش هوایی، برای اولین بار در جنگ سوریه، یک فرمانده ایرانی (شهید حسن شاطری) را به قتل رساندند. بنا بر همین تجربیات، محور مقاومت، هیچ گونه سازش با صهیونیست ها را نمی پذیرد و هرگز حاضر به ترک خاک سوریه در عوض وعده های اسرائیل نخواهد بود.
3. ارتش صهیونیستی بر روی زمین، در موضع ضعف قرار دارد. صهیونیست ها از سال 1990 تا به امروز، تجربه حداقل 7 جنگ با نیروهای مورد حمایت ایران را دارند. در این جنگ ها، نیروهای مقاومت توانستند با استفاده از حربه "جنگ نامتقارن"، برتری خود بر نیروی زمینی اسرائیل را اثبات کنند. اصولا، جنگ ها در غرب آسیا، بیشتر، نامتقارن شده اند و محور مقاومت به رهبری ایران، "بزرگ جنگ نامتقارن" در جهان است. بنابراین، بعید بنظر می رسد که صهیونیست ها به دنبال تصرف زمین در سوریه باشند.
4. برتری صهیونیست ها در نبرد هوایی، رو به افول است. هل آویر، یا نیروی هوایی ارتش اسرائیل، طبق رده بندی بیزنس اینسایدر، در منطقه غرب آسیا، رتبه اول را دارد. رژیم صهیونیستی با استفاده از جنگنده هایش، از آغاز جنگ سوریه تا کنون، بارهای حریم هوایی این کشور را نقض کرده و توانسته بدون مواجه شدن با مانع خاصی، اهداف خود را در داخل خاک سوریه هدف قرار دهد. این معادله البته از بهمن 1396 تغییر کرد. زمانی که یک جنگنده صهیونیست در بلندی های جولان هدف پدافند هوایی سوریه قرار گرفت. حمله سه جانبه غرب علیه سوریه و هدف قرار گرفتن 70% موشک های شلیک شده از سوی امریکا و انگلیس توسط پدافند مقاومت، نمایانگر پیشرفتی چشمگیر در توان مقابله با تجاوزات موشکی و هوایی بود. رژیم صهیونیستی حتی در آخرین حمله خود به سوریه که علیه فرودگاه T4 انجام شد، جرائت نکرد از مسیر همیشگی (بلندی های جولان) وارد شود چرا که یقین داشت در این صورت، مجددا شکست خواهد خورد. جنگنده های صهیونیستی از فراز آسمان لبنان به سوی حمص یورش آوردند چراکه پدافند سوریه در مرزهای با لبنان به مراتب تراکم کمتری دارند.
بر مبنای یقینیات بالا، می توان چنین تحلیل کرد که رژیم صهیونیستی تا به امروز، تلاش کرده با تکیه بر برتری هوایی خود، به نیروهای محور مقاومت در سوریه ضربه بزند تا از ایجاد جبهه سوم مقاومت در سوریه جلوگیری کند. اقدامی که به نتیجه مطلوب نرسیده و تنها توانسته تلفاتی بر نیروهای متحد ایران وارد کند. با توجه به این که توان پدافندی سوریه رشدی قابل توجه داشته، انتظار می رود صهیونیست ها به مرور برای ضربه های "محدود" خود علیه محور مقاومت در سوریه، جنگنده ها را کنار گذاشته و از موشک استفاده کنند و در صورتی که موشک ها هم نتوانند از پدافند سوریه عبور کنند، به گزینه دیگری روی آورند. آن چه که قطعی است ،این است که حتی در صورت وقوع جنگ میان ایران و اسرائیل در سوریه، تل آویو جنگ را آغاز کرده (شاید بتوان حمله اخیر به T4) را نقطه آغاز دانست. نکته محتمل الوقوع این است که جنگ میان محور مقاومت و رژیم صهیونیستی، به احتمال زیاد، از سوی صهیونیست ها به فاز زمینی نمی رسد. ولی با توجه به برتری مقاومت در نبردهای زمینی، این احتمال وجود دارد که نیروهای متحد ایران فاز زمینی نبرد را کلید بزنند و عملیاتی را در نزدیکی جولان اشغالی آغاز کنند.
سناریوهای پیش روی رژیم صهیونیستی برای مقابله با محور مقاومت در سوریه
پس از آن که پدافند محور مقاومت قدرت مقابله با تمامی موشک های صهیونیستی را پیدا کند، رژیم صهیونیستی سه راه پیش رو خواهد داشت.
آغاز نبردی بزرگ و فراگیر علیه محور مقاومت در سوریه: در این سناریو، ارتش رژیم صهیونیستی، حملات هوایی و موشکی عظیمی علیه دولت سوریه به راه خواهد انداخت و پایگاه های مقاومت را در هم می کوبد. چنین سناریویی با توجه به قوت رو به فزونی پدافندهای سوری بعید است. حتی اگر بحث حملات هوایی مستمر علیه سوریه در میان باشد، سرنوشتی مشابه تجاوز عربستان به یمن را در پی خواهد داشت.
پذیرش ایجاد جبهه سوم در سوریه: با توجه به اضمحلال تدریجی برتری هوایی و موشکی رژیم صهیونیستی در غرب آسیا، احتمالا همانند دو جبهه قبل در غزه و جنوب لبنان، استقرار نیروهای مقاومت در جبهه سوم هم از سوی تل آویو پذیرفته می شود. در این سناریو، تل آویو تنها استحکامات خود در بلندی های جولان را تقویت می کند و خود را درگیر یک جنگ سهمگین با محور مقاومت در سوریه نمی نماید. همچنین، به منظور فشار بر دمشق، رژیم صهیونیستی با حمایت های امریکا، کمپینی برای تحریم علیه دولت سوریه به راه می اندازد تا شاید از قبل فشارهای اقتصادی، بشار را قانع سازد که از محور مقاومت بیرون بیاید.
کارزای موشکی-هوایی، زمینی و سیاسی علیه سوریه: در این سناریو، رژیم صهیونیستی مواضع محور مقاومت را گهگاه به منظور نگه داشتن فشار مزمن، هدف حملات موشکی و شاید هوایی قرار می دهد. همزمان، فشار سیاسی و بتبع اقتصادی را بر دولت دمشق وارد می آورد و با حمایت از نیروهای شرق فرات، خواه تحت رهبری امریکا باشند یا کشورهای دیگر، بر روی زمین، برای محور مقاومت مشغله می آفریند. در هر صورت، شرق فرات، در این سناریو، اهمیت بالایی برای رژیم صهیونیستی خواهد داشت. محتمل ترین سناریو را می توان همین مورد دانست.