به گزارش راهبرد معاصر، «لباس شخصی» به عنوان اولین فیلم امیرعباس ربیعی، دارای کارگردانی و فیلمنامه ای سرپا و سرحال است. اتفاق مهمی که افتاده این است که یک فیلمساز جوان و بدون تجربه قبلی در تولید فیلم سینمایی، به عنوان اولین تجربه خودش سراغ یک پروژه سنگین رفته است و از این آزمون، سربلند بیرون آمده است. چون معمولا فیلمسازها برای کار اولشان ریسک نمی کنند و سراغ پروژه های کوچک و سبک می روند؛ مثلا فیلم آپارتمانی یا تجربی می سازند. اما ربیعی، فیلمی درباره تاریخ صدر انقلاب اسلامی و یک گروهک مرموز ساخته است.
تنها بازسازی تهران در اوائل دهه 60 در این فیلم یک کار بزرگ است. حتی سریال های تلویزیونی که به آن زمان می پردازند نیز دچار گاف ها و اشتباهاتی می شوند و نمی توانند آن فضا را به طور باورپذیر دربیاورند. اما ربیعی کار مهمی انجام داده و با حداقل اشتباه ، تهران در سال های ابتدایی دهه 60 را بازآفرینی کرده است. این نوع فیلم ها معمولا اسیر نشانه شناسی دهه60 می شوند. یعنی به طور مکرر عناصر شهری و فرهنگی آن عصر را به رخ می کشند. اما یکی از خوبی های لباس شخصی این است که به جای نشانه شناسی سراغ جریان شناسی و بازشناسی حال و هوای آن مقطع از تاریخ رفته است. طوری که مخاطب، مردم آن زمان و شرایط اجتماعی و سیاسی وقت را از طریق این فیلم حس می کند.
تا به حال آثار سینمایی و تلویزیونی و مستند بسیاری درباره سازمان منافقین (مجاهدین خلق) تولید شده است، اما درباره سایر گروهک هایی که در دوران انقلاب فعالیت می کردند کمتر کاری شده است. دلیل این امر هم تأثیر تخریبی منافقین و جنایات بسیار زیاد آن ها علیه ملت ایران بوده و البته، این گروهک هنوز هم فعال و با حمایت های خارجی برقرار است. یکی دیگر از گروهک های سیاسی و ایدئولوژیک موثر در تاریخ معاصر ما، «حزب توده» است. یک جریان پیچیده و پرمهره که با شعار حمایت از خلق ستمکش فعالیت می کرد. برخلاف سازمان منافقین که بیشتر به فعالیت چریکی و مسلحانه مشغول بودند، حزب توده، عمده فعالیت خود را در حوزه فکری و فرهنگی متمرکز کرده بود. به همین دلیل هم اغلب، نویسندگان و هنرمندان جذب این گروهک می شدند. پیچیدگی عملکرد توده به حدی بود که تا چند سال، خود را هوادار نظام نوپای اسلامی وانمود می کرد. اما فیلم «لباس شخصی» در قالب یک درام معمایی و پر پیچ و خم، به افشای خیانت ها و خباثت های این گروهک کمونیستی پرداخته است. این فیلم به طور عینی نشان می دهد که تأیید یک جریان سیاسی در یک زمان توسط حاکمیت، لزوما به معنی تطهیر آن نیست، چه بسا به طور پنهانی کارهایی انجام می دهند و بعدا مشخص خواهد شد که چه روابطی با سفارتخانه ها و دولت های بدخواه ایران داشته اند.
فیلم «لباس شخصی» البته یک تاریخ نگاری صرف نیست و در قالبی کاملا سینمایی روایت شده است. یعنی فیلمی است که هم داستانی پر تعلیق و تماشایی دارد و هم یک قهرمان، مخاطب را با خودش همراه می کند. هر چند که شخصیت پردازی قهرمان فیلم، اگر عمیق تر بود، فضای دراماتیک فیلم نیز پررنگ تر می شد. یعنی باید اطلاعات بیشتری از گذشته و زندگی شخصی کاراکتر محوری فیلم ارائه می شد که نشده!
اما اصلی ترین نقطه قوت «لباس شخصی» در کنار بازنمایی دقیق بخشی از تاریخ، نحوه نمایش نهادهای امنیتی در فیلم است. بیم آن می رفت که فضا و چهره های امنیتی در این فیلم، تخت و تک بعدی به نمایش دربیاید. اما در فیلمنامه، به طور هوشمندانه ای، شاهد روابط و فضایی پیچیده در این نهاد امنیتی هستیم. همچنان که تا لحظات آخر، اصل ماجرا و اینکه چه کسی راست می گوید، لو نمی رود.
اما مسئله قابل انتقاد در «لباس شخصی» این است که نتوانسته به عمق راهبردی جریان نفود، مطابق با شرایط روز، نفوذ کند. در پایان فیلم گفته می شود که نفوذ شاخه نظامی حزب توده کشف و منهدم شد –شاخه ای که اطلاعات جنگی ایران را به سفارت شوروی و از آنجا به رژیم بعث عراق منتقل می کرد- اما باقی مانده های حزب توده در فضای فرهنگی و هنری حضور دارند و بدون یونیفورم و به صورت لباس شخصی کار می کنند. اینکه تتمه جریان چپ، امروز به عنوان نفوذی فعالیت می کنند، یک واقعیت است که «لباس شخصی» به درستی به آن اشاره می کند. اما مسئله این است که دیگر نه أثری از سفارت شوروی وجود دارد که امثال خسرو، برای آن جاسوسی و خدمت کنند و نه حتی جسدی از حزب توده! پس جریان نفوذ، الان برای غرب کار می کنند که فیلم، آن را مطرح نکرده. آنچه سبب شده تا رویکرد فیلم «لباس شخصی» از تاریخ نگاری فراتر نرود این است که طرح مسئله نفوذ در این فیلم، به روز رسانی نشده است! پیوستگی جریان چپ مارکسیستی –ازجمله حزب توده- به آمریکا و غرب ، حلقه مفقوده روایت این فیلم است. به این معنی که فیلم برای راهبردی شدن، باید در نهایت عبارت تاریخی امام خمینی(ره) درباره گروهک هایی چون حزب توده که از آن ها به عنوان «چپ آمریکایی» یاد می کردند را ترسیم می کرد و نشان می داد که ما سربازان غرب، همان لباس شخصی های جنتلمن و به ظاهر روشنفکر هستند، اما این اتفاق نیفتاده است.