طلاق همسر برای ازدواج با دختر ۱۹‌ساله-راهبرد معاصر

طلاق همسر برای ازدواج با دختر ۱۹‌ساله

مردی که با تهدید اسلحه دختری جوان را در یکی از قنادی‌های غرب تهران به گروگان گرفته بود در جریان عملیات روانی از سوی پلیس بازداشت شد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۴ - ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ - 2020 February 04
کد خبر: ۳۵۱۸۴

به گزارش راهبرد معاصر؛ ساعت ۱۵و۳۰دقیقه روز شنبه ۱۲‌بهمن‌ماه مأموران کلانتری ۱۱۹‌مهرآباد جنوبی با تماس تلفنی شهروندی از گروگانگیری مسلحانه‌ای در قنادی حوالی میدان آزادی با خبر و راهی محل شدند.

 

مأموران پلیس در محل حادثه که قنادی دیلمون در خیابان آزادی روبه‌روی ایستگاه متروی استاد معین بود مشاهده کردند، مرد جوانی در حالی که دو کلت کمری در دست و یک جعبه مشکوک به بمب دست‌ساز به کمر دارد، دختر جوانی را که فروشنده قنادی است گروگان گرفته است.

 

در حالی که مأموران محل را محاصره کرده‌بودند، مرد گروگانگیر با شلیک چند تیرهوایی به مأموران هشدار داد که به قنادی نزدیک نشوند.

 

در چنین شرایط حساسی مأموران کلانتری موضوع را بلافاصله به مرکز اعلام کردند و دقایقی بعد تیمی از مأموران نوپو مبارزه با گروگانگیری و قاضی محمد شهریاری سرپرست دادسرای جنایی، سردار حسین رحیمی رئیس پلیس پایتخت و سردار کیوان ظهیری رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ در محل حادثه حاضر شدند.

 

بررسی‌های مأموران نشان داد گروگانگیر از مدت‌ها قبل رابطه عاشقانه با دختر جوان داشته و قرار بوده با هم ازدواج کنند که در نهایت دختر جوان به او جواب رد می‌دهد و متهم هم برای گرفتن جواب مثبت او را گروگان می‌گیرد.

 

در شرایطی که هر لحظه امکان اتفاق تلخی پیش‌بینی می‌شد، سردار کیوان ظهیری و قاضی محمد شهریاری به مرد مسلح نزدیک شدند و در نهایت پس از حدود دوساعت گفتگو و استفاده از روش‌های روانکاوی و رواشناسی موفق شدند، وی را خلع سلاح و گروگان را سالم آزاد کنند.

 

متهم پس از دستگیری صبح دیروز برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و از سوی قاضی دشتبان، بازپرس شعبه دهم و در حضور شاکی مورد بازجویی قرار گرفت. متهم پس از اقرار به جرم خود برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان پلیس‌آگاهی تهران قرار گرفت.

 

گفتگو با متهم
مرد جوان با قدی کوتاه و چهره‌ای عبوس در حالی که دست و پایش زنجیر و دستبند دارد، روی صندلی آرام نشسته است.

 

انگار او همان مرد مسلحی نیست که ۲۴‌ساعت قبل با دو کلت کمری دختری را در قنادی حوالی میدان آزادی گروگان گرفته و در آن منطقه غوغایی به پا کرده بود.

 

به گفته خودش درد عاشقی کشیده و دوری و دلتنگی امانش را برده و به همین خاطر تصمیم گرفته بود که دختر مورد علاقه‌اش را به هر روشی شده به خانه بخت ببرد.

 

متهم که مرد ۳۷‌ساله‌ای به نام ابوذر و اهل شهرستان ساری در استان مازندران است مدعی شد که ابتدا قصد داشته اگر دختر مورد علاقه‌اش راضی به ازدواج نشود به زندگی خودش پایان دهد، اما در نهایت پشیمان شده و دست به گروگانگیری زده است.

 

ابوذر، شما اهل ساری هستی، چه شد که عاشق دختری شدی که در تهران مشغول به کار بود؟


البته رابطه عاشقانه یک طرفه نبود و بیشتر از سوی شاکی ابراز می‌شد و این موضوع هم جریان مفصلی دارد.

 

درباره نحوه آشنایی با شاکی توضیح بده؟


من همسر داشتم و یک دختر ۱۵‌ساله هم دارم.

 

چند سال قبل با همسرم مشکل پیدا کردم و او هم از خانه‌ام قهر کرد، اما به خاطر دخترمان از هم جدا نشدیم تا اینکه یکسال و نیم قبل در خانه‌ام مهمانی برگزار کرده بودم که مهتاب با یکی از دوستان قدیمی‌مان هم در آن مهمانی بودند.

 

آنجا ما با هم آشنا شدیم که مهتاب مدعی بود پدر و مادر پولداری دارد و در شهرستان قائم‌شهر زندگی می‌کنند.

 

این رابطه ادامه داشت تا اینکه به من ابراز علاقه کرد و بعد گفت که پدرش ورشکست شده است و ۲‌میلیارد تومان بدهی دارد و به همین خاطر از خانه فراری شده است.

 

پس از این مهتاب از من خواست همراه برادر ۱۰‌ساله‌اش در خانه من زندگی کنند که من هم قبول کردم.

 

شما از او خواستگاری کرده بودی؟


بله، البته گفتم که او ابتدا به من ابراز علاقه کرد و حتی به من پیشنهاد داد همسرم را طلاق بدهم و بعد با من ازدواج کند که من هم همسرم را طلاق دادم و زندگی‌ام را به خاطر او خراب کردم.

 

موضوع را به پدرش گفته بودی؟


چند باری تلفنی حرف زدیم تا اینکه مدتی بعد به من گفت یکی از طلبکاران، پدرش را در رشت دستگیر کرده و ازمن خواست بدهی او را بدهم تا آزاد شود.

 

سپس به رشت رفتم بدهی ۳۰‌میلیون تومانی پدرش را پرداخت و او را آزاد کردم و همان زمان موضوع ازدواج را به پدرش گفتم که قبول کرد و قرار شد در فرصت مناسب با هم ازدواج کنیم.

 

چطور فکر کردی یک دختر ۱۹‌ساله با شما که ۳۷‌سال سن داری ازدواج کند؟


من فکر نکردم، او ابراز علاقه کرد و پیشنهاد داد همسرم را که با او اختلاف داشتم طلاق دهم.

 

از طرفی من تمام دار و ندارم یک باغ در ساری بود که حدود ۴‌میلیارد تومان ارزش داشت و به خاطر علاقه‌ای که به او داشتم نصف باغم را به نامش زدم.

 

مهتاب از شما خواست نصف باغت را به نام او بزنی؟


بله، او می‌گفت عاشق من است تا اینکه روز ولنتاین سال قبل به سراغم آمد و گفت برای اینکه عشقم را به او ثابت کنم نصف باغم را به نام او بزنم و من هم قبول کردم و به نام او زدم.

 

بعد چه شد؟


چند ماهی گذشت تا اینکه بعد از تعطیلات عید نوروز ناگهان ناپدید شد.

 

من می‌دانستم پدرش به صورت مخفیانه در تهران کار و زندگی می‌کنند و می‌دانستم مهتاب هم به تهران آمده است، اما ردی از او پیدا نمی‌کردم و او هم جواب تلفن مرا نمی‌داد.

 

چطوری او را پیدا کردی؟


در این مدت من روانی وار دنبال او و ردی از مهتاب بودم تا اینکه مدتی قبل از طریق یکی از طلبکاران پدرش فهمیدم مأموران کلانتری جامی او را بازداشت کرده‌اند.

 

بلافاصله به تهران آمدم و به کلانتری رفتم و با طلبکارش حرف زدم و بعد با پدر مهتاب صحبت کردم که پدر مهتاب قول داد ۴۰‌روز به او فرصت بدهم تا موضوع را حل کند.

 

من به پدرش گفتم اگر مرا نمی‌خواهد به من بگوید تا او را فراموش کنم.

 

همان روز در کلانتری بودم که مهتاب با پدرش تلفنی حرف می‌زد و از صحبت‌های آن‌ها فهمیدم در قنادی به آن اسم کار می‌کند.

 

بعد چه شد؟


من به قول آن‌ها اعتماد کردم و به شهرستان رفتم، اما وقتی دیدم خبری از آن‌ها نیست ۲۰‌روز قبل به تهران برگشتم و چند روزی دنبال قنادی مورد نظر گشتم تا اینکه قنادی را پیدا کردم.

 

یکی دو روز آنجا کشیک دادم و با دوربین از دور او را می‌پایدم تا اینکه دوباره به شهرستان برگشتم و در نهایت روز چهارشنبه به تهران آمدم و روز شنبه او را گروگان گرفتم.

 

یعنی فکر می‌کردی این راه درستی است؟


نه من ابتدا می‌خواستم اگر به من جواب رد بدهد، همانجا به زندگی‌ام پایان دهم، اما رفتار او و همکارش باعث شد که تصمیمم را عوض کنم و او را گروگان بگیرم.

 

چه رفتاری؟


من تمام زندگی‌ام را به پای او ریخته‌بودم، اما آن روز او با کارمند قنادی خوش و بش می‌کرد و مدعی بود مرا نمی‌شناسد.

 

او مثل یک آشغال با من برخورد کرد و این موضوع مرا عصبی کرد.

 

از طرفی هم همکارش دخالت کرد و سریع با ۱۱۰‌تماس گرفت که دست به اسلحه بردم.

 

اسلحه‌ها را از کجا آوردی؟


از سال‌ها قبل داشتم.

جعبه مرموز شبیه بمب که همراه داشتی چه بود؟


هیچی یک جعبه خالی و فقط به خاطر ترساندن بود.

منبع: روزنامه جوان

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده