به گزارش راهبرد معاصر، بازنگری در اصلاحات موضوعی است که این روزها در جراید اصلاحطلب و مصاحبه شخصیتهای تراز اول این جریان بسیار به گوش میخورد. از غلامحسین کرباسچی و جریان کارگزاران که قائل به کنار گذاشتن چهرههایی همچون محمدرضا عارف هستند تا صادق زیباکلام که معتقد است اصلاحات مرده و تنها بهدلیل کرونا نتوانستیم مجلس ختم آن را برگزار کنیم.
محمدرضا تاجیک از تئوریسینهای جریان اصلاحات است که مسئله بازنگری در این جریان را پیش از انتخابات دوم اسفندماه مطرح کرده و گفته بود، "حتی اگر اصلاحطلبان در تسابقهای بزرگ پیشاروی (مجلس و ریاستجمهوری و...) پیروز هم بشوند، از امکان و استعدادی بیش از دولت کنونی برای بهبود امور (داخلی و خارجی) برخوردار نیستند؛ لذا شایسته آن است که عِرض خود نبرند و زحمت مردمان ندارند و عاقلانه چندی از دیار قدرت رخت بربندند. "
** برخی اصلاح طلبان کک قدرت افتاده توی تن و جانشان!
تاجیک امروز در گفتگویی با روزنامه شرق با موضوع بازنگری در جریان اصلاحات، با بیان اینکه روایت امروز اصلاحطلبان، روایت واحد و یگانهای نیست و در ساحت فراخ جریان اصلاحطلبی، رقص تفاوتها و تمایزها و تکثرها (بازیهای زبانی و گفتمانی گونهگون) برپاست معتقد است: بسیاری از اصلاحطلبان امروز را در «هیچکجا» و «هرکجا»ی نظری و عملی میبینیم. اینان اصلاحطلبی را دقیقا در همان موقف و موضعی تعریف میکنند که قدرت و منفعتشان اقتضا میکند. این عده برای رسیدن به قدرت آرام و قرار ندارند. کک قدرت افتاده توی تن و جانشان و آرامش و قرار را از آنان ربوده است. اینان تابعان قدرتاند؛ بنابراین هرکجا قدرت هست، آنان نیز هستند. به بیان دیگر، این عده در خود و در ساحتِ گفتمانی خود نیز متوقف نیستند و به تعبیر مولانا، سر پنهان هستند اندر صد غلاف. ظاهرشان اصلاحطلب و باطنشان برخلاف. امروز همچنین، در میان برخی از منادیان اصلاحطلبی شاهد تمایل و گرایشی فزاینده بهسوی نوعی انسداد و تصلب و انجماد گفتمانی هستیم. برخی گونههای پارادوکسیکال اصلاحطلب تلاش دارند از «گفتمان»، یک «ایدئولوژی» - آنهم از نوع ارتدوکسی – بسازند و به نام اصلاحطلبی آیات محکم نازل کنند و نصگون بگویند و بنویسند. اینان میکوشند بهدور گفتمان اصلاحطلبی هالهای قدسی بکشند، آن را اخته کنند و آن را پایانی بدانند بر توالی و تکثر گفتمانها. از نظر این عده، اصلاحطلبی همان است که آنان میگویند یا نمیگویند، میفهمند یا نمیفهمند؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. ازاینرو، در قاموس اینان، هر خوانش دیگر و هر تلاش برای نونوکردن گفتمان اصلاحطلبی، نوعی ریویزینیسم (تجدیدنظرطلبی) و بدعت تعریف میشود.
** برخی بهظاهر واعظ احکام اصلاحطلبی، اما در باطن صفیر و دام آن هستند
تاجیک شِقِّ دیگر اصلاحطلبان را کسانی میداند که بهظاهر واعظ احکام اصلاحطلبی، اما در باطن صفیر و دام آن هستند. وی در توضیح این مطلب میگوید: کسانی که بر سر هر کوی و برزن اصلاحطلبی فریاد برآوردهاند که بهر اصلاحطلبی جان سپاریم، سر دهیم، صد هزاران منّتش بر خود نهیم. حیف میآمد ما را که آن جریان پاک، در میان جاهلان گردد هلاک. شکر خدا را و خلق را که ما، گشتهایم آن کیش حق را رهنما. اینان همان اصلاحطلبان اصلاحنشده و دروغینی هستند که به صف اصلاحطلبان درآمدهاند تا با کژنظری و کژعملی خود چشمهای مردمان را بشورند تا صورت و سیرت زیبا و فریبای اصلاحطلبی را باژگونه ببینند. بعضی دیگر اساسا نمیدانند کجا باید بایستند و چرا باید بایستند. اینان در فضای گنگ و گیج شبهگفتمانی خود سرگردانند و نمیدانند اصلاحطلبی چیست و قلمرو و حریمش کدام است و توقفگاههایش کجایند. این گروه از اصلاحطلبان تنها نامی را یدک میکشند و از این نام صورتکی ساختهاند برای پنهان کردن صورت و سیرت نااصلاحطلب خود. بیتردید با ایننوع اصلاحطلبان، جریان اصلاحطلبی در این «نقطه» نیز شکست میخورد و از افق معنایی و انتظارات جامعه خارج میشود.
مشاور رئیس دولت اصلاحات در بخش دیگری از این مصاحبه، درباره کنار گذاشتن سید محمد خاتمی از رهبری جریان اصلاحطلب که اخیراً مطرح شده، اظهار داشت: برخی از «تازهاصلاحطلبشدهها» بعد از تأملات، تفکرات و توجهات بسیار دریافتهاند که با پای لنگ و بدن نحیف اصلاحطلبی امروز نمیتوان در تسابق قدرت پیروز شد و با این ریش اصلاحطلبی نمیتوان رفت تجریش (پاستور)؛ بنابراین بر آن شدند تا این مرکب رنجور را تیمار کنند... این تأملات ژرف بر آنان واضح و مبرهن کرده که تا وقتی که خاتمی هست، امکان جهیدن بر پشت مرکب و تاختن به سوی کاخ قدرت وجود ندارد. پس باید به نام واسازی و بازسازی جریان اصلاحات، بازی «اصلاحات، بدون خاتمی» را راه و جا انداخت.
** نسبت خاتمی به جریان اصلاحات نسبت لنین با مارکسیسم است
تاجیک با بیان اینکه امروز حذف خاتمی، تسطیح و هموارکننده مسیر برخی شبهاصلاحطلبان به سوی دروازههای قدرت است، گفت: اینها داستانهای عاشقانه ایرانی زیاد خوانده و شنیدهاند و بر این باور شدهاند که برای رسیدن به معشوق باید دست به معاملهای بزرگ زد و قربانیها تقدیم کرد و وفاداری را به اثبات رساند. اینان همان «عشق قدرت»هایی هستند که از همان آغاز از اصلاحات، تصویر و تصور برج بابلی را داشتند که میتواند آنان را به عرش قدرت برساند یا با اهالی قدرت محشور و همنشین کند. اینان از اصلاحطلبی که میخواست یک جریان گفتمانی، اندیشگی، فرهنگی، اجتماعی، زیباشناختی و سیاسی باشد، تنها سیاست و نوعی تکنولوژی قدرت ساختند. این «اصلاحطلبان شنبه» ظاهرا در عجلهای که برای رسیدن به معشوق (قدرت) دارند، سوراخ دعا را گم و انگشت در بد سوراخی کردهاند.
بگذارید خطر کنم و بگویم امروز خاتمی (نه بهمثابه یک شخص، بلکه بهعنوان یک نماد) همان «دال اعظم» جریان اصلاحطلبی است که سایر دالهای تهی و شناور از او معنا میگیرند.
وی خاتمی را نه "یک شخص" بلکه نماد و نمود یک گفتمان و چکیده و عصاره یک نظام اندیشگی و یک نظم نمادین مدنی دانست و خاطرنشان کرد: یک گرهگاه یا نقطه آجیدن (کوک) است که به بدن بدون اندام و اندامهای بدون بدن جریان اصلاحطلبی سامان میدهد و در پراکندگی این بدن نوعی انتظام ایجاد میکند؛ بنابراین خاتمی امروز «روکش» (به بیان لاکان) است که، چون از میان برخیزد، نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان؛ در نتیجه در شرایط کنونی بدیلی برای او متصور نیست. به بیانی دیگر، نسبت خاتمی با جریان اصلاحطلبی همچون نسبت لنین با مارکسیسم است؛ اگرچه لنین خود واضع و تقریر/تدوینکننده این مکتب نبود (اگرچه افزودهای داشت)، اما جداکردن لنین از تمامیت و کلیت این مکتب بسیار سخت است. بگذارید خطر کنم و بگویم امروز خاتمی (نه بهمثابه یک شخص، بلکه بهعنوان یک نماد) همان «دال اعظم» جریان اصلاحطلبی است که سایر دالهای تهی و شناور از او معنا میگیرند.
** شورای عالی اصلاحطلبی از همان آغاز شورایی بود برای «شور» نکردن، برای «عالی» نبودن و برای «اصلاحطلب» نبودن
این اصلاحطلب برجسته با بیان اینکه شورای عالی اصلاحطلبی از همان آغاز شورایی بود برای «شور» نکردن، برای «عالی» نبودن و برای «اصلاحطلب» نبودن، میگوید: در درون این شورا، از همان آغاز «شوراها» برپا بود و بازی زبانی هفتادودو گروه و حزب و شخصیت؛ بنابراین از همان آغاز در پس و پشت هر تصمیم و تدبیر، هر ورود (عضویت) و خروجی (عدم عضویت)، هر موضع و مواضعی، هر استراتژی و تاکتیکی، هر ائتلاف و انفصالی و بالاخره هر دم و بازدمی، نوعی تنازع قدرت و بقا نقش بازی میکرد. عدهای در این شورا، از همان آغاز از سانترالیسم دموکراتیک، فقط سانترالیسم آن را فهم کردند و بساط نوعی توتالیتاریسم فردی و گروهی (حزبی) را در صحن عمومی و خصوصی شورا گستراندند و به نام نامی اصلاحطلبی آوردند و بردند، گذاشتند و برداشتند، نوشتند و خط زدند، بازی «در قدرت» و «بر قدرت» راه انداختند، حامی و نافی دولت شدند، ملاک و معیارهای خودی و غیرخودی را تعریف کردند، شرط و شروط حضور و عدم حضور در انتخابات را ترسیم و تجویز کردند، تئاتر پارلمان اصلاحات/شورای سیاستگذاری/یا... را روی صحنه بردند، دعوای اعضای حقیقی و حقوقی، قدیمی و جدید، پیر و جوان برپا کردند، ... و با شورا و جریان اصلاحطلبی و حتی با شخص و شخصیت خاتمی (طنز قضیه اینجاست که برخی از پیامآوران عبور از خاتمی عضو این شورا یا شورای مشورتی هستند) آن کردند که هیچ «دگر رادیکالی» نمیکرد. اکنون صلاح نمیدانم بیش از این سخن بگویم، در آینده با ذکر اسم و مورد در این زمینه خواهم گفت.
وی ائتلاف با حزب اعتدال و توسعه را نیز کاری غیرعقلانی و غیرسیاسی دانست و طنز تاریخ برشمرد و در توضیح آن میگوید: بارها در این زمینه سخن گفتهام و گفتهام که آن ائتلاف تاریخی، با آن سازوکار در آن شرایط با این جریان (اعتدال و توسعه) به نام عقلانیت سیاسی، هر چه بود نه عقلانی بود و سیاسی (بهمعنای دقیق کلمه). طنز تاریخ امروز ما این است؛ همانهایی که دیروز به نام اصلاحطلبی چک سفید بدون امضا به این جریان دادند، امروز ناقد و نافی و عدوی آن شدهاند و همانهایی که با این اقدام نعش این مقتول عزیز (اصلاحطلبی) را روی دستان ما گذاشتهاند، زیر تابوت آن زار میگریند و خاک بر سر میکنند. همانهایی که جریان رشید اصلاحطلبی را کشتند، در خاک کردند و روی خاکش گل و ریاحین کاشتند (یا به بیان شیرین فارسی «ور نم نهادند») امروز بر مزارش جمع شدهاند و نوحهسرایی میکنند.
وی با بیان اینکه اصلاحطلبی میتواند ققنوسوار از خاکستر خویش برخیزد، معتقد است: با بیانی دریدایی، اصلاحطلبی بهمثابه یک «وعده» همواره در حال بازآمدن باقی خواهد ماند. زیرا وعده حافظهای است نه از گذشته، بلکه رو به آینده، بنابراین، نه تنها نباید وعده مدنی و اصلاحی جریان اصلاحطلبی را انکار کرد، بلکه ضروری است بیش از پیش بر آن اصرار ورزید، مسئولیت وارث در شرایط کنونی، «مسئولیتپذیری اجتماعی و سیاسی و فرهنگی» و احیای «روحِ رادیکالِ نقدِ اصلاحطلبی» و وفاداری به آن (در بیان بدیویی) در عین واسازی (در بیان دریدایی) مدام آن است./ تسنیم