به گزارش راهبرد معاصر؛ بعد از استعفای عبدالواحد موسوی لاری از نائبرئیسی شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، نزاع بین جناحهای مختلف این جبهه شدت گرفت؛ نزاعی که از دو سال پیش بدین سو حرم آتش آن مشخص بود اما اصلاحطلبان تمایلی برای ابراز آن نداشتند. حمله یازان هاشمی به جناح چپ اصلاحات ذیل عنوان پدرخواندگی نمایان شده و در مقابل یاران خاتمی، کارگزارانیها را جریانی دونبشه معرفی میکنند که برای ماندن در ساخت قدرت حاضر هستند به ایدئولوژیهای خود نیز پشت کنند.
از سوی دیگر همانطور که قبلا گفته شد، این نزاع در نهایت به پیدایش جریان سوم در اصلاحات منجر خواهد شد. این جریان نیروی جوان طراحی شدهای است که به نمایندگی جناحهای اصلی اصلاحات در عصر پساکرونا و با تابلوی اقتصاد و معیشت پدیدار خواهد شد تا هم اصلاحات زنده بماند و هم اصلاح اصلاحات رخ دهد. در واقع پدرخواندههای مشارکتی و کارگزارانی اصلاحات تمایلی به بازنشستگی ندارند بلکه به دنبال رفتن به پشتپرده و کنترل تغییرات هستند. اما مکانیزم تحقق این هدف چیست؟
تیرماه 1397 بود که سعید حجاریان در مصاحبهای با برنامه اینترنتی «عصر ما» از ضرورت تغییر در مکانیزم اصلاحطلبی سخن گفت. وی در این مصاحبه جنجالی گفت: «نهاد مدنظر من «هسته سخت اصلاحات» است که از مدتها پیش باید شکل میگرفت؛این هسته مانند مغناطیس عمل میکند تا افراد از مدار اصلاحطلبی خارج نشوند. کارکرد این هسته دووجهی است؛ وجه اول اینکه اصول اصلاحطلبی و خطوط قرمز آن مشخص شود و وجه دیگر اینکه آنهایی که مدعی اصلاحطلبی هستند، به این اصول التزام داشته باشند».
این سخن که آن روزها به عنوان نسخه جدید برای ساختارسازی در جبهه اصلاحات نام گرفت، با واکنشهای مختلفی مواجه شد. برخی اعضای بنیاد باران آن را تلاشی برای حذف عارف از شورای عالی سیاستگذاری اصلاحات تعبیر کردند و حجاریان را به دیکتاتوری متهم کردند و در مقابل برخی دیگر با حمایت از حجاریان، تطابق جبهه اصلاحات با شرایط روز، علیالخصوص بحران افت حمایت اجتماعی از دولت روحانی، را خواستار شدند.
گروهی دیگر اما که اتفاقا از نزدیکان حجاراین بودند، با درک درست از ایده وی متوجه شدند که مشاور سابق خاتمی پروژه حذف وی را آغاز کرده است. به عنوان مثال علی شکوری راد، دیبر کل حزب اتحاد ملت و از یاران خاص حجاریان در تشریح سخنان حجاریان گفت: «ما با آسیب سرمایه اجتماعی اصلاح طلبان مواجه هستیم. ایده آقای حجاریان نمی خواهد فقط اصلاح طلبان را منسجم کند، بلکه میخواهد اعتماد مردم را به اصلاح طلبان بازگرداند و سرمایه اجتماعی را احیا کند. از این نظر ایده خوبی است. امروز نقش هسته سخت اصلاحات را عملا شخص آقای خاتمی به عهده دارد. به عبارت دیگر هسته سخت اصلاحات متجلی در شخص آقای خاتمی است. نیروها هرچه به لحاظ معیار و نه فقط رابطه، به ایشان نزدیک تر باشند، نیروهای خالص اصلاح طلبی هستند. حرف آقای حجاریان این است که فرد باید در نهاد ادغام شود تا آن نهاد که پایایی بیشتری می تواند داشته باشد تقویت شود».
از چند روز پیش که گسل اختلاف بین اصلاحطلبان فعال شده و انتقاد از ماهیت و عملکرد شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان پررنگ شده، زمزمه نقش رئیس دولت اصلاحات در بحرانهای رخ داده برای اصلاحطلبان قوت گرفته است.
غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی اخیرا گفته بود که اصلاحطلبان باید ناکارآمدها را کنار بگذارند و درباره رهبری خاتمی بر جریان اصلاحات نیز تأکید کرده بود که «نه آقای خاتمی چنین ادعایی داشتهاند که رهبری مجموعه جریان اصلاحات هستند و نه جریان اصلاحات با هم بر سر رهبری این جریان توافق کردند».
وی تصریح کرده بود: «آقای سیدمحمد خاتمی مورد احترام همه گروههای اصلاحطلبی است، اما جریان اصلاحات که فاقد رهبری رسمی و تشکیلاتی است به سازماندهی و رهبر نیاز دارد؛ آیا بهواقع آقای خاتمی اصلاحات را رهبری میکنند؟ اینکه زمانی در جریان انتخابات یا در مسئله و حوزه دیگری ایشان اظهارنظر نکنند و همه به نظر ایشان احترام بگزارند بهمعنای رهبری نیست. رهبری یعنی ورود به مسائل، مدیریت و ساماندهی آنها».
از همین رو از چند روز پیش در محافل اصلاحطلبی زمزمهای به گوش میرسد مبنی بر تشکیل «شورای رهبری اصلاحات». بر اساس این پیشنهاد، از این پس رهبری جریان اصلاحات بر عهده این شورا چندنفره قرار میگیرد و قرار است شورای رهبری جریان اصلاحات تا تشکیل مجمع عالی اصلاحطلبان که قبلاً از آن به عنوان پارلمان اصلاحات یاد میشد، فعال باشد.
با نگاه به این پیشنهاد باید به مصاحبه دو سال پیش حجاریان نگاهی مجدد داشت. سوال اصلی این است که چگونه «هسته سخت اصلاحات» که گویا در کالبد شورای رهبری تجلی یافته، محقق خواهد شد؟
برای رسیدن به پاسخ چرایی طرح چنین راهبردی ابتدا لازم است سه نکته را به عنوان گزاره واقعی مرور کنیم:
۱- اصلاحات از بدو پیدایش تاکنون با نام سیدمحمد خاتمی پیوند خورده است و به حدی این پیوند در این دو دهه عمیق شده که وزن و اعتبار تصمیم جریان اصلاحات به تایید و «تکرار»های خاتمی وابسته است.
۲- خاتمی نه موسوی است که بدون توجه به پلهای پشت سر برانداز شود و نه هاشمی است که هم پوزیسیون نظام باشد و هم اپوزیسیون آن. خاتمی هم میخواهد رهبری اپوزیسیون را در دست داشته باشد و هم در ساخت قدرت رسمی و غیر رسمی کشور مردی برای تمام فصول باشد.
۳- اصلاحات از جنس مشارکت و مجاهدین انقلاب موجودیت خود را مدیون بحرانها و فضای آشوبزده سیاسی کشور هستند. به خط کردن نیروهای پیاده اگرچه در اجرا بر دوش امثال حجاریان و یارانش است ولی تایید اولیه آن با خاتمی است و لاغیر. پس تا وقتی خاتمی هست رفتار کج دار و مریز اصلاحات در نسبت با ساخت قدرت ادامه دارد. رفتاری که از دل آن هم تقلب سال ۸۸ برمیآید هم مشارکت مخفیانه در انتخابات سال ۹۰ در یکی از روستاهای دماوند.
حال با توجه به این سه گزاره میتوان سخنان سعید حجاریان را چنین لایه شکافی کرد:
۱- سرخوردگی اصلاحات رادیکال از بازگشت به قدرت، آنها را به تحرک برای یک پوست اندازی پر سروصدا آماده میکند. تشدید سرخوردگی جریان اصلاحات بعد از انتخابات سال گذشته مجلس باعث شده جمعی از نخبگان اصلاحطلب به جنب و جوش درآیند تا بتوانند برای انتخاب مصادیق یا کاندیداهای خود در انتخابات آتی مجلس فکر بهتری کنند تا نتایج حاصله از هزینهکرد برای لیستهای انتخاباتی با پرچم اصلاحطلبی برایشان دلچسب باشد. این برنامه را باید «پارلمان اصلاحات» نامید؛ پارلمانی که قرار است شورای نگهبان اصلاحات باشد تا لیستهای انتخاباتی بعد از تایید یک هسته خاص منتشر شود.
۲- ایجاد مکانیزمی چنین سفت و سخت نیازمند دو ابزار مهم است. اول ساختار مناسب با اجرای مکانیزم و دوم حذف موانع کاریزماتیک. ساختار نوین درون اصلاحات بشدت ضد فردگرایی و البته محفلی خواهد بود تا بتواند به سرعت نظر خود را تا پایین تر سطوح انتقال داده و عملیاتی کند. اما مانع دوم مستقیما به حضور افرادی همانند خاتمی مربوط است. اصلاحات در این دو دهه یاد گرفته که خاتمی اهل ریسک سیاسی نیست و از سوی دیگر به علت بدنامی های گسترده افراد منتسب به این جریان که البته توان مقابله و برخورد با آنها را نداشته بشدت ضعیف شده و توان اقناع بدنه اجتماعی خود را از دست داده است. پس باید هر فردی حتی خاتمی فدای ساختاری متصلب شده تا با حذف فرد کاریزما، ساختار از بین نرود.
حجاریان رویکرد انحصارطلبانه نهاد مورد نظر خود برای رهبری اصلاح طلبان را اینگونه توصیف میکند: «اگر هسته سخت اصلاحات تشکیل شود دیگر محال است برخی افراد جرات کنند و کار موازی انجام دهند، وقت دیدار خصوصی بگیرند و برای بستن لیست موازی بازیگر سناریوی غیر شوند. دیگر سخت است نیروهای درجه چندم، از موضع رهبری جریان اصلاحات سخن بگویند». حجاریان گریزی به اختیارات وزارت کشور درباره احزاب نیز زده و گفته است: «هسته سخت اصلاحات باید برای احزاب منتسب به جریان اصلاحات مجوز صادر کند و نباید لزوما منتظر کمیسیون ماده ١٠ احزاب بماند بلکه باید رأسا به مقوله احزاب ورود کند.وی معتقد است که هسته اصلی اصلاحات باید احزاب اصلاحطلب را مورد آزمایش قرار دهد و چنانچه استانداردها و شروط مورد نظر آن چند نفر اصلی را داشتند، اصلاحطلب نام میگیرند در غیر این صورت خیر». پس میتوان سخنان حجاریان را تلاش برای ایجاد ساختاری متصلب، تصمیم گیر نهایی و البته محدود به اصلاحاتیهای واقعی (همان مشارکتی و مجاهدینیهای سابق) دانست.
۳- خاتمی از ساخت قدرت کنار گذاشته شده، برای اصلاحات بسیار رقیق است. اصلاحات چاره کار خود را بازگشت به ذات خود یا همان اصلاحات سال ۷۶ میداند، بنابراین به دنبال حذف ساختار و موانعی است که هم سرعت آنها را میگیرند و هم در مواقع حساس اعتبارشان مانع از رادیکال شدن جریان اصلاحات میشود. پس اصلاحات بدون خاتمی میتواند از قیدهایی که این دو دهه برپایش بوده رها شود و رادیکالیسم ذاتی خود را بروز دهد.
4- خاتمی باید حذف شود؛ از سال ۸۰ که حجاریان ویلچرنشین با گفتن جمله معروف «اصلاحات خون میخواهد» وی را به تسامح با قدرت متهم کرد و چاره احیای اصلاحات را رادیکالیسم دانست تا سال ۸۸ که طرح ترور محمد خاتمی در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری خنثی شد، جریان امنیتی اصلاحات به فکر این حذف بود. حال شرایط اجتماعی و ساختاری اصلاحات این فرصت را دوباره در اختیار آنها قرار داده تا با طرح ضرورت «اصلاح اصلاحات» به دنبال حذف خاتمی از جایگاهش باشند!