به گزارش راهبرد معاصر؛ بانک ها با ورود به دلالی مسکن، با ارائه وامهای بدون پیشپرداخت، عرضه نامحدود پول ایجاد شد که سودجویی برخی بنگاههای مالی و بانکهای سرمایهگذاری را به دنبال داشت. این موسسات وامهای کلان را خرد میکردند و آنها را با بهره بیشتر در اختیار مشتریها قرار میدادند، باعث ایجاد حباب در وام های بدون پیش پرداخت شد و وام های درجه دو نیز بدون پرداخت ماندند و بانک ها تاوان این سودجویی را دادند و چندین بانک در سال 2007 ورشکسته شدند.
فیلم رکود بزرگ نسبت به هیولای پول دارای ارزش هنری بیشتری است و منتقدین نیز رکود بزرگ را یکی از فیلم های مهم سال 2015 قلمداد کرده اند.
فیلم The Big Short ( رکود بزرگ ) یک فیلم کمدی و درام بیوگرافی آمریکایی در سال 2015 به کارگردانی آدام مک کی براساس كتاب The Great Short: Inside the Doomsday Machineنوشته مایكل لوئیس در سال 2010 که توسط مك كی و چارلز راندولف ساخته شده و به بحران مالی سال 2007-2008 بر اثر حباب مسكن ایالات می پردازد، دراین فیلم کریستین بیل ، استیو کارل ، رایان گاسلینگ و برد پیت نقش آفرینی می کنند. این فیلم به دلیل تکنیک های غیر متعارف برای توضیح ابزارهای مالی مشهور شده است. فیلم دارای راوی است، غالباً گاسلینگ به عنوان راوی داستان را روایت می کند، رکود بزرگ در 2015 توسط پارامونت پیکچرز منتشر شد، فیلم رکود بزرگ، یک موفقیت مهم و تجاری بود، این فیلم با بودجه 50 میلیون دلاری 133 میلیون دلار درآمد کسب کرد و به خاطر بازی بازیگران (خصوصاً بازی کرستین بیل) و فیلمنامه مک کی تحسین شد، این فیلم علاوه بر نامزدی بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین ویرایش فیلم، جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را نیز بدست آورد.
جرالد ونت که کارمند بانک و یک دلال سرمایه است به طریقی از نقشه مایکل بری و با قریب به یقین دانستن تئوری او ، آن را با مارک بام مدیر درستکار یک صندوق سرمایهگذاری و تیمش در میان میگذارد، مارک(استیو کارل) به همراه افراد گروهش دست به تحقیقاتی در خصوص بازار مسکن و حبابی که در حال ترکیدن است میزند، سرانجام او متقاعد میشود که این فروپاشی بسیار محتمل بوده و 50 میلیون بر روی آن از طریق خرید وثیقه تعهدات بدهی درجهیک خریداران خانه سرمایهگذاری میکند، مارک بام در طی تحقیقاتش متوجه میشود که بانکها از طریق دلالان خرد و کلان، وثیقههای بیاعتبار را در درجه بالاتری به بهانه فروش بیشتر دستهبندی کردهاند که با برملا شدن آن علاوه بر آشفتگی بازارهای پولی، بسیاری از مردم عادی متحمل ضرر و از دست دادن املاکشان میشوند، از طرفی دیگر دو جوان تازهوارد و علاقهمند به سرمایهگذاری به نامهای چارلی گالر و جیمی شیپلی نیز از این موضوع مطلع شده و با کمک یک تاجر اخراج شده از سنگاپور (برد پیت) و کسی که ارتباطات خوبی با بانکداران دارد اقدام به سرمایهگذاری در این خصوص میکنند.
پیشبینی مایکل بری به مرور می رود که رنگ حقیقت به خود ببیند و حباب بازار مسکن بالاخره میترکد، والاستریت در شوک این رکود فرو می رود و اقتصاد آمریکا و وابستگان آمریکا به لبه پرتگاه کشیده میشود، در پی این فروپاشی اقتصادی میلیونها نفر شغل و خانه خودشان را از دست دادند، مایک بری با پیشبینی هوشمندانه خود 489 درصد سود به شرکت سرمایه گذاری خود سود رساند، مارک بام نیز دویست میلیون دلار توانست در این معامله سود ببرد و چارلی و جیمی سرمایه خود را 3 برابر کردند، مایک سعی کرد تا با تماس گرفتن با مدیران سطح بالای دولت جلوی این فرایند خسارت بار را بگیرند ولی موفق نشد، پلیس به جای اینکه خاطیان این امر را مورد بازجویی قرار دهد مایک را بارها مورد بازجویی قرار داد، او خود را تقریباً بازنشست کرد و وارد معاملات کوچکی در مورد آب شد، چارلی و جیمی هم تلاش کردند که این رسوایی و سودجویی ناجوانمردانه بانک ها را به روزنامه ها بکشانند که مورد تمسخر آنها قرار گرفتند، کسی در این فاجعه اقتصادی محاکمه و مجازات نشد و مردم عادی بیشترین ضرر را متحمل شدند و سرمایه داران به ثروت کلان دست یافتند.
رکود بزرگ با تمام قدرت به سیستم فاسد وال استریت حمله می کند و زیربنای این قدرت پوشالی را به نمایش می گذارد و وال استریت را یک اقتصاد ورشکسته به نمایش می گذارد و سیستم کپیتالیسم را مسبب این رکود و فساد معرفی می کند.
بانک مرکزی در بیشتر کشورها میزان حداقل ذخیره بانکها را تعیین میکنند که در این زمان در امریکا 10 درصد بود به این معنا که به ازای هر دلار ذخیره شده 10 برابر پول تولید میشد. در نتیجه با ارائه وامهای بدون پیشپرداخت، عرضه نامحدود پول ایجاد شد که سودجویی برخی بنگاههای مالی و بانکهای سرمایهگذاری را به دنبال داشت. این موسسات وامهای کلان را خرد میکردند و آنها را با بهره بیشتر در اختیار مشتریها قرار میدادند.
در بازه زمانی 2003 تا 2007 تعداد وامهای درجه دو حدود 292 درصد افزایش یافت و از 332 میلیارد دلار به 1.3 تریلیون دلار رسید. بازار مسکن به گونهای پیش رفت که برای مدتها رشد سالانه قیمت املاک و مستغلات 20 درصد بود. در برخی از بازارها مثل لاسوگاس بازار مسکن در یک سال 40 درصد افزایش قیمت داشت. در بازه زمانی 2003 تا 2007 تعداد وامهای درجه دو حدود 292 درصد افزایش یافت و از 332 میلیارد دلار به 1.3 تریلیون دلار رسید.
ایـن نـا بسـامـانی در واقـع حاصل سـودجویی بـرخی بــنـگاههـای مـالـی و بـانـکهـای سـرمایهگـذاری بود، این مؤسسات، وامهای کلان را خرد میکردند و آنها را بـا بـهرهی بـیشتر در اختیار مشتریها قـرار میدادند، سود این دلالی آنقدر چشم گیر بود که این مؤسسات تنها در پی اهدای وامهای بیشتر بودند، بدون توجه به اینکه ضمانتهای خاصی از مشتریان برای بازپرداخت اقساط در دست داشته باشد.
بـا افزایش بهرهی بـانکـی، بـازپـرداخـت اقـسـاط مختل شد، بسیاری از خانهها حراج شده و با سقوط قیمت مسـکن، بازار امـلاک و مستغـلات دچار رکود شد، به دلیل اینکه تعداد وامهای دادهشده بسیار زیاد بود و بازگشت سرمایه مـحـدود، بانکهـا با چالـش جـدی در تأمین نقـدینگی مـواجه شدند و بـرخی حتی اعلام ورشکستگی کردند.
بحران اما تنها به آمریکا ختم نشد و همچون دومینو، بسیاری از بانکها و بنگاههای اقتصادی در سراسر جهان، از جمله اروپا را درنوردید، مؤسسات اعتباری و بانکهایی که مستقیم و غیرمستقیم در بازار شکوفای مسکن آمریکا سرمایهگـذاری کرده و پول هنگفـتی به جـیب زده بودند، متحمل زیان گستردهای شدند.
زنجیرهی اعطای تسهیلات چنان در هم تنید که هیچ کس نمیدانست کدام مؤسسه مالی تا چه میزان در آن درگیر است، در چنین شرایطی بنگاههای اقتصادی برای تأمین هزینههای جاری خود و جبران خسارات، بهرهی تسهیلات خود را افزایش دادند، قسمتی از داراییها را مسدود کرده و شرایط دریافت وام را سختتر کردند نرخ بهرهی مبنا را از ۲۵/۵ در سال ۲۰۰۶ به ۲۵/ ۲ درصد در مارس ۲۰۰۸ کاهش داده است. بهنظر کارشناسان، بـحـران هـنوز برطـرف نـشده و وضعـیت کـنونی آرامش پیش از توفـان است. ایـن بحـران مـادامـی که آرامـش در بـازار املاک آمـریکا برقرار نشود، همچنان ادامه خواهد داشت. کارشناسان پیشبینی میکنند که آمریکا بهرهی مبنا را تا ۲ درصد نیز کاهش خواهد داد.
جودی فاستر در اولین تجربه خود در حوزه کارگردانی را با فیلم غول پول پشت آغاز کرد و با نقد های نسبتا تحت تاثیر بازی های خوب مواجه شد و بازی جورج کلونی و جک اوکانل و جولیا رابرترز در این فیلم مورد استقبال قرار گرفت، غول پول در سال 2016 به نمایش درآمد. فیلم هیولای پول نسبت به رکود بزرگ فیلم ضعیف و سطحی تری به شمار می آید و در نقد اقتصاد سرمایه داری و نئولیبرالی نیز نگاهی سطحی تر دارد.
لی گیتس ( جورج کلونی ) مجری یک برنامه اقتصادی در تلویزیون است که فعالیت ها و مشاوره های اقتصادی زیادی به افراد مختلف داده است، ازاعتماد به نفس بالایی برخوردار است و بنظر زندگی ایده آلی دارد اما زمانی که کایل ( جک اوکانل ) در داخل استودیو ( جورج کلونی) را گروگان می گیرد، وضعیت این دو به گونه دیگری رقم می خورد و زندگی لی از کایل فلاکت بارتر بنظر می رسد، مرد گروگانگیر مدعی است که بخاطر مشاوره های اشتباه لی گیتس 60 هزار دلار از دست داده است،
در شرکت سرمایه گذاری آبیس، 800 میلیون دلار از سرمایه مردم که وارد بازار شده اند تبدیل به صفر شده است. شرکت آبیس شرکت سرمایه گذاری در فیلم است که در گذشته سود زیادی به مردم رسانده ولی در یک شوک 800 میلیون دلار به مردم زیان سنگینی وارد می شود و آن را نتیجه اختلال می نامند، آنها متوجه می شوند در برنامه الگوریتم آبیس دستکاری شده و پول از حساب خارج و در آفریقای جنوبی سرمایه گذاری می شود و براثر یک به اصطلاح اختلال 800 میلیون پول مردم به جیب شرکت آبیس واریز می شود، اعتصاب کارگران شرکت های معادن باعث سقوط سهام این شرکت ها می شود و شرکت آبیس از این فرصت ها استفاده می کند و به چند برابر قیمت سهام را می فروشد که در این باره اختلال عمدی نیروی انسانی صورت می گیرد و رئیس اعتصابگران زیر بار رشوه نمی رود و 800 میلیون دلار پول شرکت آبیس و والت کمبی تبدیل به صفر می شود و قانون وال استریت را این گونه بیان می کند که همه به این روش به سود می رسند وسرمایه داری از طریق اعتصاب های کارگری سهام ها را پایین می آورد و خود آن سهام را تصاحب می کند و به چند برابر قیمت به فروش می رساند.
کپیتالیسم دردست کاری کردن سهام که نمونه آن را در فیلم غول پول می بینید و شرکت آبیس نماد آن است که در کشورهای آفریقایی سرمایه گذاری کرده و حتی رشوه می دهد تا کارگران اعتصاب کنند تا سهام معادن پایین بیاید سپس آنها سهام این معادن را بخرند و بعد آن به چند برابر قیمت به فروش برسانند و سواستفاده از کارگران و اعتصابات کارگری را ارائه زیر ذره بین قرار می دهد، فیلم غول پول این نکته را بیان می کند که سودهای سرشار سرمایه داری در وال استریت نتیجه زیان خرده سرمایه داران و طبقات ضعیف است.
فریاد محرومان به صورت سطحی در غول پول شباهت زیای به شعارهای برنی سندرز و جنبش تسخیر وال استریت دارد ، اما در انتهای فیلم بیشتر به شعارهای هیلاری کلینتون تمایل پیدا می کند و جودی فاستر نیز که اولین تجریه سینمایی خود را طی می کند با شعارهای دموکراتیک سعی دارد جمهوری خواهان را تخریب و یک فیلم تبلیغاتی برای دموکرات ها ارائه دهد.
جنبش اشغال وال استریت عنوانی است در اشاره به اعتراضهای خیابانی که از تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ در وال استریت نیویورک آغاز شد و تا ۲۴ مارس ۲۰۱۲ در جریان بود. خواسته اشغالکنندگان وال استریت عمدتاً رفع نابرابریهای اقتصادی، مبارزه با فرهنگ اقتصادی سرمایهداری و از بین بردن دسترسی و نفوذ دلالان شرکتی و غولهای پولی در دولت آمریکا میباشد.
برخی از جوانان آمریکایی در خیابان وال استریت مقر بورس نیویورک در تاریخ ۱۷ سپتامبر در اعتراض به اوضاع وخیم اقتصادی و اختلاف طبقاتی آمریکا و سیاست کنونی این کشور دست به تظاهرات گسترده زدند.
در این تجمّع که آرام و بدون هیچ گونه ابراز خشونتی از سوی معترضان بوده، معترضان از مردم آمریکا خواستند برای اعتراض به سیاستهای دولت آمریکا، به آنها بپیوندند.
بررسی گفتههای معترضین نشان میدهد که دلایل این اعتراضات، «طرح نجات بانکها»، «بحران وام مسکن» و «اعدام تروی دیویس»، سیاهپوست آمریکایی است که چندی پیش، توسط دستگاه قضایی آمریکا اعدام شد، معترضان معتقدند که مدل تجمع آنها، استقرار شبانهروزی در مقابل ساختمان وال استریت با هدف افزایش تعداد تظاهرات کنندگان و رسیدن به خواستههایشان است و آنها این مدل را از تظاهرات مصر و اسپانیا الهام گرفتهاند.
این نوع اعتراضات در آمریکا «وال استریت را تسخیر کنیم» نام گرفتهاست، در میان شعارهای تظاهرکنندگان جملاتی همانند "به کار بانک مرکزی پایان دهیم!"، "وقتی ثروتمندان پول فقرا را میدزدند، نام آن را معامله تجاری میگذارند!"، "وقتی فقرا از خود دفاع میکنند، نام آن خشونت گذاشته میشود!"، "وال استریت را نابود کنیم، پیش از آن که دنیا را نابود کند!" شنیده میشد.
بسیاری از کارشناسان و مسئولان دولتی بر این باورند که ضعف مکانیسم کنترلی بر فعالیت نهادهای مالی علت اصلی بحران اعتبار مالی در بازار مسکن و به دنبال آن بانکهای سرمایهگذاری امریکا بوده است و دولت و نهادهای دولتی مقصران اصلی شناخته شدند، دولت در انجام وظایفش که کنترل و نظارت است، کوتاهی کرده و نهادهای دولتی مثل خزانهداری، فدرالرزرو و کنگره امریکا نظارتِ به موقع بر فعالیتها و حسابهای موسسات مالی و اعتباری نداشتند و از این رو در اقدام برای جلوگیری از سقوط و ورشکستگی بانکهای بزرگ و ایجاد خسارتهای چند صد میلیارد دلاری به مردم و اقتصاد این کشور کوتاهی کرده اند.
فیلم غول پول، به ظاهر طرفدار فقرا است ولی کایل گروگانگیر فیلم را مسلح نشان می دهد و یک فرد افسارگسیخته است و در پایان باگلوله پلیس کشته می شود و سرمایه داری زنده می ماند و او را یک آنارشیست جامعه گریز و کایل را نماد رهبر ضد سرمایه داری معرفی می کند و حقیقت مانند همیشه در قربانگاه هالیوود ذبح می شود.