به گزارش راهبرد معاصر؛ «آقای روحانی» در جمع مدیران اجرایی از چرخش کامل سیاستها خبر دادند، و گمان میرود که در قلب این چرخش سیاستها، نه سیاست خارجی و برجام و نفت، بلکه توجه و تمرکز به «ظرفیت»های داخلی قرار داشته باشد؛ یعنی، دولت به این سمت گسیل شود که خود را خدمتگزار مردم و فعالان اقتصادی و فرهنگی و مدنی بداند، و بدین ترتیب، اتمسفر فعالیتهای مدنی و اجتماعی را طوری بهبود ببخشد که کشور از رکود خارج شود. اگر این چرخش مد نظر «آقای روحانی» اتفاق بیفتد، باید بپذیریم که سیاست، پس از آن که برای مدتها رسماً به راننده تاکسیها و لبوفروشها و کارگران زمستان یورت و هپکو و ... و در یک کلام، «ظرفیتهای مردم» بیاعتنا و حتی متخاصم بود و چشم به گشایشهای پر طمع بیرونی داشت، به مسیر صحیح و بسیار آزموده اتکاء به درون بازگشته است. این، برای ملت ما غنیمت است.
استقبال از ظرفیتهای درونی
واقعیت آن است که اصولاً مردم ما تغییر را لازم میشمرند، اما در یک روند به دور از تنش و امن. پس، وقوع تنش و ناامنی هر چند در مقیاسهای محدود، علاوه بر آنکه میتواند زنگ هشداری از دسیسههایی باشد که از زورخانهها و قهوهخانههای شعبانبیمخی یا شبکهسازیهای منافقین چپگرا برمیآید، در عین حال، باید سیاست را به بازگشت فعالانه به سمت نیازهای قعر و قاعده جامعه معطوف دارد. سیاست باید پا به پای «حاج حسین یکتا» به عنوان یک فعال پارچهفروش مورد اعتماد فرهنگی و یک فعال بسیجی غیرنظامی، در بازار قدم بزند و حرف دل مردم را بشنود. اگر سیاستمدار میخواهد نظر مردم را راجع به مسائل مدنی و سیاسی بداند، باید به میان مردم کوچه و بازار برود و از آنها بپرسد که آیا از سیاستها راضی هستند یا نه؟ این دولت و نیروهای سیاسی حامی آن، برای پنج سال، آشکارا در مقابل این تمایل سیاسی ذاتی مردم ایران مقاومت کرد و با این که در ایام حساس انتخاباتی، غریو کارگران زمستان یورت آزادشهر را شنید، باز هم بر مسیر اشتباه گذشته اصرار ورزید. و حالا، با قطع امیدها به بیرون، لاجرم خود را لابد میبیند که به درون نظر کند؛ این فرصتی برای احیای سیاست معطوف به «ظرفیت مردم» است.
ما در حال حاضر باید از جهتگیری عمومی نخبگان حاکم بر دولت به سمت «ظرفیت»های درونی استقبال کنیم، و آن را سریعاً، به یک سازماندهی نظری و عملی سیاست معطوف به «ظرفیت مردم» تبدیل نماییم، تا از میرا شدن آن جلوگیری گردد. بازگشت دولت به سیاست سطح قعر و قاعده جامعه، یکی از مؤلفههای مهم دکترین انقلاب اسلامی بوده است که متناوباً در طول «عصر سازندگی» و «عصر اصلاحات» و «عصر امید به پنج به علاوه یک» به فراموشی سپرده شده، و حالا زمینه یادآوری آن فراهم آمده است.
تعامل مستمر با مردم ، خلق سیاستهای راهگشا
فایده جوهری معطوف به مردم بودن مستمر امر سیاسی این است که خط مشیهای راهگشای سیاسی، معمولاً خارج از قلمرو سیاست متعارف و در متن فرهنگ عامه کشف میشوند؛ در جایی مانند «معدن» که مردم، ماهرانه مشغول تمشیت مسائل بسیار پیچیده زندگی خود با حقوق ماهانه یک میلیون و دویست هزار تومان هستند؛ آن هم آب باریکهای که چند ماه به چند ماه پرداخت میشود، و دولتمردان از این نابسامانی بیخبرند. هر چه سیاستمداران بتوانند از مرکز دم و دستگاه متعارف سیاسی فاصله بگیرند، امکان بیشتری برای یافتن خط مشیهای بهتر اداره کشور خواهند یافت. مشکل این است که نهادهای سیاسی، یک روند عملکرد استاندارد دارند تا بتوانند «توازن» خود را حفظ نمایند، اما، این روند باعث سرکوب هر گونه تغییر ضروری میگردد.
در واقع، مسؤولان نهادهای سیاسی از هیچ چیز به اندازه عدم تعادل نمیترسند، و به همین دلیل، گاه روندهای غیر ضروری که هیچ ربطی به مسائل مردم ندارند را صرفاً برای حفظ تعادل سازمان متبوع خود نگاه میدارند. در این موقعیتها، وقتی مردم به عنوان عاملیتهای ماهر اجتماعی به صحنه نظر میکنند، بیپرده، نارساییها را گوشزد مینمایند، و سیاستمداری که پیوسته با مردم است، این گوشزدها را در لباس نوآوریهای سیاسی به درون سیاست تزریق میکند. بدین ترتیب، اصل فایده بازگشت دولت به سمت ظرفیتهای مردم آن است که سیاستمداران در جریان تعامل مستمر با مردم هوشمند ایران، به خلق سیاستهای راهگشا میپردازند؛ و فایده دیگر این کار، آن خواهد بود که سیاستمداران خلاق در جریان این ارتباط مستمر، تعهدات و پایبندیها نسبت به مردم را نیز در خود بپرورند، و این، مانع از آن شود که اگر در مصدر امور قرار گرفتند، علیه مردم عمل کنند، بلکه در یک قالب نهادین، خود را نسبت به مردم و رأی دهندگان پاسخگو نگه دارند.
بدترین سوء تأثیر سیاست جدا از متن مردم که اصرار دارد تا به انتلکتولیسم خام خود ادامه دهد، آن است که روی موضوعاتی سرمایهگذاری کند که در مقیاس اجتماعی رو به زوال هستند و تاریخ مصرف آنان گذشته؛ این مشکل ناشی از آن است که معمولاً، برای سیاستمداران آسانتر خواهد بود که مطابق با خواسته «مردم تصوری» خود عمل کنند تا مردمی که به امکانات موجود راضی نیستند و چشماندازی گسترده از آینده میپروند. وقتی دفتر مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، خاستگاه ثابت سیاستمداران حاکم میگردد، این تأثیر منفی را به جای میگذارد که سکتورهای مهمی از جمعیت را عملاً در مقابل خود میبیند و عملاً همان مسیر گذشته خود را میپیماید. وقتی سیاستمداران به حفظ وضعیت کهنه رضایت میدهند، آینده از آن دیگران میشود. اگر سیاستمداران متناسب با خواستههای گروههای مختلف مردم فعالیت کنند، از این آفت انتلکتول زدگی رهایی خواهند یافت.
نهایتاً این که حضور مستمر سیاستمداران در میان مردم این فایده را هم دارد که پندار «سیاست افسانهای» نزد مردم کمرنگ میشود، و این به نفع خود سیاستمداران نیز هست. یکی از بزرگترین افسانههای مورد علاقه مردم مربوط به یک سیاستمدار بیتجربه است که ناگهان و به شکلی قهرمان گونه و به اتکاء استعداد ذاتی خود، دفتر سیاست را ورق میزند. امروز این ایده از «کاریزما»، جذابیت بسیاری دارد، ولی واقع آن است که این گونه افراد میتوانند ایده پردازان یا خطیبان سیاسی خوبی باشند، ولی معلوم نیست بتوانند سیاستمدارانی با کارایی «پایدار» باشند. یک سیاستمدار با کارایی «پایدار»، سیاستمداری است که میتواند با اتکاء به شبکه نفوذ عمیق خود در اقصا نقاط کشور و حتی جهان، به نحو مؤثری به عمق ظرفیتهای ملت نقب بزند و آنها را برای پیشبرد روند کلی کشور فعال کند. این، با ریشهگیری عمیق در سنتها میسر خواهد بود.