به گزارش راهبرد معاصر؛ مجموعه تلویزیونی «سرباز» براساس ایده ای بدیع و جذاب ساخته شده است؛ یک جوان که تازه در رشته پزشکی فارغ التحصیل میشود، درآستانه دامادی به سربازی میرود (تقابل عشق و وظیفه) و در این مسیر دچار تحولاتی میگردد. تنوع جغرافیایی و تعدد لوکیشن و نماهای پرنقش و نگار این سریال و محوریت کشمکش درونی آدم ها به عنوان تم اصلی درام،به اضافه حضور یک فیلمساز کارکشته به نام حمید نعمت الله به عنوان همکار نویسنده فیلمنامه، ميتوانستند موجب شوند تا این سریال، پیروز و سرافراز شود. اما چرا «سرباز» نه تنها سرتر از سریالهای ماه رمضان قرار نگرفت بلکه بازنده شد؟ طوری که براساس نظرسنجی های صورت گرفته، این سریال در میان چهار مجموعه پخش شده در رمضان امسال، در رتبه سوم قرار گرفت و این درحالی بود که «سرباز» بلافاصله پس از افطار آن هم در پربیننده ترین شبکه سیما یعنی شبکه سه روی آنتن رفت و این عوامل، ضریب موفقیت آن در جذب مخاطب و تاثیر گذاری بر مردم را افزایش میداد.
مرگ ناگهانی یک رویا
هادی مقدم دوست، سازنده سریال «سرباز» نویسنده و کارگردانی صاحب سبک و خوش مرام است. آثار او شبیه به سلوک زیستی اوست. سادگی و آرامش در برخورد بادیگران، بیتابی برای رسیدن به رستگاری و پالایش اخلاقی و پاکیزگی از زشتی و پلشتی، ویژگیهای مشترک هادی مقدم دوست و آثارش است. وی قبلا در نگارش فیلمنامه سریال «وضعیت سفید» با حمید نعمتالله همکاری کرده بود. نتیجه این همکاری، یکی از بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون در ایران را در پی داشت. وقتی خبر رسید که این دو فیلمساز با همکاری یکدیگر سریالی درباره دوران سربازی را خواهند ساخت، همه منتظر تکرار «وضعیت سفید» در فضایی متفاوت بودیم. هر چند که این بار یک جابجایی اتفاق افتاد؛ مقدم دوست کارگردان شد و نعمتالله، نویسنده همراه و درکنار کارگردان.
همزمان با آغاز پیش تولید سریال «سرباز» در مراسم اهدای جوایز بخش تجلی اراده ملی سی و ششمین جشنواره فیلم فجر در آبادان، اتفاق جالبی افتاد؛ این مراسم اسفند ٩۶ در فضایی باز و نزدیک مرز ایران و عراق برگزار میشد و هادی مقدم دوست هم به عنوان نویسنده فیلمنامه «شعله ور» تقدیر شد. این فیلمساز متواضع و بااخلاق، بی توجه به زرق و برق مراسم و بدون اینکه جایزه هوشش را ببرد، حواسش به بیابان اطراف مراسم و سربازهایی بود که از مرز محافظت میکردند و از حاضران در مراسم خواست تا سربازان را تشویق کنند. این اتفاق باعث شد تا توقعات از این سریال بالاتر رود و همه منتظر یک روایت قوی و پر جزئیات درباره سرباز و خدمت سربازی بودیم.اما متاسفانه وضعیت سریال «سرباز» تیره و تار شد و رویای تماشای یک سریال زیبا، ناگهان مرد!
هادی مقدم دوست در اولین تجربه کارگردانی یک سریال تلویزیونی، سنگ بزرگی را برداشته که به هدف نخورده است. یک سریال طولانی و بزرگ، نیازمند پلات پر ملات تری بود. «پلات» همان طرح و پیرنگ فیلمنامه است که در آن فیلمنامه نویس، مسیر روایت، شخصيتها و چالشهای آنها را تعیین میکند. برای ساخت یک سریال ۵٠ قسمتی، باید دهها شخصیت اصلی و فرعی طراحی شود که در طول داستان با اتفاقات و ماجراهای متعددی روبرو شوند. حداقل، شخصيتهای اصلی، باید ملموس و جاندار باشند و بتوانند مخاطب را با خود همراه کنند. شخصیت اصلی در چنین سریالی، حتی اگر قهرمان هم نباشد باید بتواند همذات پنداری و همزادپنداری بیننده سریال را برانگیزد.
اما در «سرباز» چه رخ داده؟
بزرگترین مشکل این سریال، محور قرار گرفتن کاراکتری سرد و زمخت است که مخاطب، نمیتواند با او احساس دوستی و صمیمیت کند. یحیی با بازی بازیگر خوبی به نام آرش مجیدی که ازقضا کار دشوار بازی در نقش مثبت را بلد است، این بار به خاطر ضعف در بازیگردانی سریال، تخت و نچسب از آب درآمده است. چهره یحیی همیشه و در هر حالتی ثابت و یکنواخت و اغلب اخموست؛ اما اخم او مردانه نیست، بچگانه است. یحیی نه یک پهلوان بلکه یک بچه لوس و ننر است! وی در مواجهه با مسائل، یک جور کنش و واکنش نشان میدهد. مشکل اساسیتر این است که یحیی با جوان امروزی فاصله دارد و جنس دردها و دغدغههایش با نسل جدید از هر طیفی متمایز است اما ممتاز نیست. در قسمتهای نخستین سریال، او در تقلای پیدا کردن جایی خوش آب وهوا برای مادر بیمارش است و بعدا با همسرش که از خانوادهاي متمول است مشکل پیدا میکند و حتی در سربازی نیز، وضعیتش هیچ ربطی با شرایط اکثریت قریب به اتفاق سربازان در این کشور ندارد! عشق در این سریال، گم و ناپیداست. معلوم نیست که یحیی و یلدا چرا به هم علاقه پیدا میکنند و با این همه اختلاف، پای هم می ایستند! چرا یحیی با وجود بی مهری از سوی یلدا، باز هم به ازدواج کردن با او اصرار دارد؟ چرا یلدا با اینکه ضعف شخصیتی یحیی و بداخلاقیهای او را میبیند باز هم کنارش میماند؟ اینکه برخلاف خیلی دیگر از فیلمها در این سریال، شاهد تحکیم روابط زن وشوهر هستیم، یک اتفاق مثبت است، اما متاسفانه این ویژگی خوب، منطقی پیش نمیرود.
فقدان تعلیق و نقطه عطف هم در تخت شدن روایت «سرباز» مزید بر علت شده است. قصه این سریال، خسته و منفعل است. یک سریال طولانی و با قسمت های متعدد باید یک یا چند معما را تا پایان حفظ کند تا مخاطب کنجکاو و به ادامه تماشای سریال مشتاق گردد تا ببیند آخرش چه میشود! اما سریال «سرباز» از چنین تمهیدی بی بهره است. قصه سریال «سرباز» حتی در قسمتهای اول هم خسته و آب بندی شده بود. نمایش نماها و سکانس های کشدار اما بیجان در پنج قسمت اول، تیر خلاص را همان ابتدا به کالبد «سرباز» شلیک کرد.
ضدتبلیغ سربازی!
اشتباه راهبردی دیگری که در این سریال رخ داده، نحوه بازنمایی سرباز و سربازی است. پندار سازندگان سریال «سرباز» این بوده که اگر دوران خدمت نظام وظیفه را گل و بلبل نمایش دهند، آن را تبلیغ کرده اند، درحالی که نتیجه کارشان ضدتبلیغ است! سربازی و زندگی در شرایط خاص نظامی یکی از این سوژههایی است که خود به خود، پتانسیل دراماتیک بالایی دارد. یک فیلمساز، در مواجهه با چنین سوژه پرحرارت و مهیجی حتی بدون استفاده از تخیل و با بهره از واقعیات هم می تواند به راحتی أثری پرفراز و نشیب و مملو از نقطه عطف روایی و کشمکش های درونی و بیرونی شخصیت ها را نمایش دهد. برای بسیاری از مردان در ایران، خدمت سربازی دورانی پر مخاطره است که خاطرات آن را تا پایان عمر بازگو میکنند. اما چیزی که در سریال سرباز میبینیم، خالی از خاطره و هیجان است. به نظر می رسد که سازندگان «سرباز» کار دشواری انجام دادهاند که از یک موقعیت گرم و پرحادثه مثل خدمت سربازی، نمایشی سرد و بی روح را به تصویر کشیدهاند!
دقیقا مثل بخشی از سریال که به پیاده روی اربعین میپردازد. در این بخش نیز با وجود پس زمینه زیبا و ذات جذاب سوژه، شاهد بازنمایی سرد و کم رمق از یک حماسه بزرگ الهی-انسانی هستیم. این درحالی است که هادی مقدم دوست با کارگردانی اپیزود چهارم فیلم «هیهات» در تلفیق مفاهیم عاشورایی با مسائل روز - جریان دفاع از حرم- کاری کرده بود کارستان! اما در «سرباز» چند قدم از «هیهات» عقب تر است.