به گزارش راهبرد معاصر؛ بخش اعظم ماجرا به مانند قله كوه يخي است كه در ابتدا ديده نمي شد اما از مساله بسيار مهمتري حكايت دارد كه هر چه مي گذرد بيشتر ابعاد آن مشخص مي شود؛ ظاهر خبر این بود كه سازمان مبارزه با تروريسم عراق به بهانه جلوگیری از حمله به پايگاه اشغالگران آمريكايي در عراق 14 عضو حزب الله عراق را دستگير كرد ولی با گذشت چند روز مشخص شد مساله به این سادگی نیست بلکه باید دقیق به آن نگاه کرد.
زمانی که ده ها خودروي نظامي با مشاركت اشغالگران آمريكايي به مقر تيپ 45 الحشد الشعبي حمله كردند نیروهای حزب الله عراق به سرعت و بدون درگیری دستگير شدند اما بلافاصله در سراسر عراق از جمله منطقه الخضرا در بغداد كه از نظر سياسي مهمترين بخش حكومتي آن شهر محسوب مي شود واكنش هاي شديدي به اين اقدام تفرقه افكنانه نشان داده شد.
بعد از چند ساعت اعضای دستگیر شده به الحشد الشعبی تحویل داده می شوند و در ادامه بی گناهی آنها اثبات و تبرئه می شوند. ماجرا وقتی جالبتر می شود که با گذشت چند روز، الکاظمی رهبران الحشد الشعبی و مسئولان سازمان مبارزه با تروریسم عراق را که هر دو در سال های قبل در کنار هم با داعش می جنگیدند به دفتر نخست وزیری دعوت می کند که در محافل و رسانه های آن کشور به دلجویی از الحشد الشعبی تعبیر شد.
اقدام اخیر علیه الحشد الشعبی برای تست و آزمایش میزان واکنش ها بود. قطعا این روند ادامه خواهد داشت. برکناری فالح فیاض از ریاست سازمان امنیت ملي و نيز پست مشاور امنيت ملي دلیلی بر این مدعاست.
اکنون سوال اساسی اینست؛ امریکا در گذشته پایگاه های مقاومت عراق را بمباران می کرد چرا روش خود را عوض کرده است؟
در گذشته آمریکا هر زمان می خواست هر نقطه عراق را بمباران می کرد اما اکنون برای دستگیری 14 عضو مقاومت به دولت عراق متوسل می شود. این مساله بخشی از ضعف شدید و پیشرونده قدرت امپراطوری جهانی آمریکاست.
واشنگتن از افزایش درگیری نیروهایش در منطقه به شدت هراسان است. آن هم در زمانی که خود آمریکا در آشوب به سر می برد. همچنین تا انتخابات آمریکا کمتر از 5 ماه دیگر مانده است. هر چند این امر از تلاش آمریکا برای عراقی کردن درگیری با الحشد الشعبی نیز حکایت دارد. اکنون با سوال مهمتری مواجه هستیم چرا آمریکا این همه در ریزترین امور عراق دخالت می کند؟
به روزهای اول نخست وزیری الکاظمی دقت کنیم؛ اولين اقدام وی بعد از گرفتن رای اعتماد در مجلس این بود که عبدالوهاب الساعدی رئيس معزول سازمان مبارزه با تروريسم عراق را به سمت سابق بازگرداند. الساعدی سال قبل به دستور اكيد عبدالمهدي نخست وزير سابق به دليل ارتباط خارج از روال معمول یک نظامي با سفارت امريكا بركنار شده بود.
بعد از آن بود که شورش جوکریسم در عراق به ویژه شهرهای شیعه نشین ایجاد شد. رسانه های وابسته به آمریکا، انگلیس و عربستان به شدت از الساعدی حمایت کردند و به پیروی از آنها، بخشی از معترضان خواهان بازگشت الساعدی بودند اما عبدالمهدی قبول نمی کرد تا در نهایت خودش استعفا کرد. آمریکا چند بار نیروهای حزب الله عراق را در مرز با سوریه بمباران کرد و خانواده های آنها نیز به سفارت آمریکا در بغداد حمله کردند. امریکا دست به ترور ابومهدی المهندس رهبر حزب الله عراق زد و آنچه دریافت کرد خشم عمومی عراقیان، قانون اخراج نظامیان آمریکایی از عراق و تظاهرات میلیونی موسوم به ثوره العشرین قرن بیست یکم بود.
این درگیری تا زمان نخست وزیری الکاظمی ادامه داشت. پس الساعدی در گذشته هم شاه کلید بسیاری از تحولات در عراق بوده است.
مساله جالب این است که در تحولات سریع و خونین ده ماهه اخیر عراق آمریکایی ها درس عبرتی گرفتند که بدانند دیگر نمی توانند فعال مایشاء باشند و باید به صورت آزمایش و خطا حرکت کنند.
دليل اهميت فراوان عراق به این نکته بازمی گردد که اگر واشنگتن هژموني نيم بند خود را در عراق از دست دهد باید از سراسر غرب آسیا خارج شود و این مقدمه افول کامل در سراسر جهان خواهد بود اما چرا؟
آمریکا در تحولات لیبی غایب است و در یمن به صورت رسمی حضور مستقیم ندارد، با طالبان صلح کرد و با قبول رسمی آنها بعد بیست سال جنگ در حال خروج از آن کشورست، مساله کریمه و بحران اوکراین و معامله قرن را رها کرده و در برابر تجاوز ترکیه به منطقه مورد حمایت آمریکا در سوریه گریخت اما برای ماندن در عراق به شدت پافشاری می کند. چراکه اگر عراق را داشته باشد امید به بازیابی قدرت سابق را دارد و برعکس.
عراق کشوری نفتی و محل اتصال محور مقاومت از تهران تا دمشق و بیروت است، کشوری با اکثریت شیعه که تاکنون به شدت در تحولات ایران تاثیرگذار بوده و این مساله ای است که هر ناظر سیاسی آن را می داند.
عراق و ایران شرکای اقتصادی بزرگ یکدیگرند و هر دو کشور عقبه فرهنگی و عمق راهبردی همدیگر محسوب می شوند. عراق هم ژئوکالچر هم ژئوپلتیک ایران است و هم ایران این ویژگی را برای عراق دارد.
بنابراین اگر واشنگتن اقتصاد آن کشور را در دست داشته باشد می تواند ایران و سوریه را همزمان محاصره کند. چرا که آنها شریک اقتصادی دیگری مشابه عراق در همسایگی خود ندارند.
اگر كاخ سفيد عراق را که صدها میلیارد دلار برای اشغالش هزینه کرد و با صد هزار سرباز آن را به چنگ آورد و 20 سال در آن جنگید از دست دهد دیگر چگونه می تواند به حفظ سایر کشورهای شیرده مانند عربستان امیدوار باشد.
الكاظمي كه نوعي مصالحه مصلحتي ميان عراقيان وطن دوست و اشغالگران امريكايي است آخرين فرصت براي آمريكا بايد دانست. بقا در غرب آسيا يا تماشاي فناي قدرت جهان شمولي واشنگتن. بی شک غرب آسیا در آینده محل همگرایی روسیه، اروپا و چین خواهد بود اما آمریکا در آن حضور نخواهد داشت.
سعي كاخ سفيد براي تثبيت حضور امریکا در عراق را در دو دهه اخير مي توان به چند بخش تقسيم كرد؛
1) اعمال مستقيم قدرت و در نتیجه آن مقاومت ضد آمریکایی در مناطق شیعه و سنی در سال هاي 2003 تا 2009
2) ایجاد داعش و تلاش برای ائتلاف اجباری با عراق به بهانه مبارزه با تروريسم. این روند با تشکیل الحشد الشعبی بر اساس فتوای آیت الله سیستانی و مسیر جایگزین مبارزه با داعش در عراق به چالش کشیده شد. در نهایت بعد از نابودی داعش نیز بهانه از میان رفت و ائتلاف ضد داعش معنایی نداشت. پس باید اقدام جدید انجام می شد.
3) جنگ شناختی در ده ماه گذشته در عراق ایجاد شد و با مدیریت ادراک تلاش کردند تا دوست و دشمن را در نگاه جوانان عراقی تغییر دهند؛ آتش زدن پرچم و حمله به کنسولگری های ایران در مناطق شیعه نشین روی داد. جوانان امروز هیچ خاطره ای از عراق دوره صدام و تحریم و جنگ آمریکا را به یاد ندارند. حتی زندان ابوغریب نیز در زیر تبلیغات شدید ضد ایران مخفی شده است. هر چند الزرفی به قدرت نرسید اما دولت الکاظمی نشان داد هم مقاومت عراق هم جریان های وابسته به آمریکا باید راه میانه را برگزینند. این مساله برای امپراطوری آمریکا بیشتر موجب تحقیر شدن است.
4) درحال حاضر تلاش آمریکا ایجاد تفرقه در درون جامعه عراق است. قدم اول درگیر کردن بخش های نظامی عراق با حشد الشعبی است تا بتواند دولت عراق و جوانان را در برابر مقاومت عراق و احزاب اسلامی قرار دهد.
طبق قانون، الکاظمی باید امریکایی ها را اخراج کند که قطعا نمی خواهد چنین کند چراكه وي وابسته به انگليس است نه برخاسته از مردم عراق و با فشار آشوب جوکری به قدرت موقت رسید نه با اندیشه محکم و مشخص. سالها خوردن نمك انگليس و زندگي در لندن از وي شخصيتي سَياس و در خدمت دربار باكينگهام ساخته نه در خدمت عراق. بنابراين اگر امریکا اقتصاد عراق را اصلاح نکند و بحران مالی که خود ساخته برطرف نسازد كار براي امريكا و مُهره انگليسي شان سخت به نظر مي رسد.