به گزارش راهبرد معاصر؛ پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت به قلم آقای ناصر نعمتی کارشناس رسانه به تحلیل و بررسی ابعاد این بحث پرداخته است:
* مخاطبشناسی تحریف
روایت واقعیتهای اجتماعی همیشه دستخوش تحریف بوده و گلایههای تاریخی در این باره هیچوقت تمامی ندارد بهگونهای که از دیدگاه انتقادی شاید تنها چیزی که دچار تحریف نمیشود، واقعیتِ تحریف است!
تحریف نه بهعنوان یک واقعیت بلکه به عنوان یک جریان که در سخنرانی اخیر رهبر انقلاب به آن اشاره شد با تنیدن در سیستم ادراکی جامعه، پروژه خود را تبدیل به پروسه «خودپیشران» میکند. این اتفاق شاید مهمترین خطری است که به مرز هشدار رسیده و باید برای آن یک برنامه شناختی داشت چرا که «اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم قطعاً شکست خواهد خورد».
برای درک دقیقتر از این پروسه خودپیشران باید ابتدا از این پرسش رمزگشایی کرد که مخاطبان پروژه تحریف چه کسانی هستند؟ جواب این سوالِ ساده، پیچیده است؛ مردم!
سادگی این پاسخ در این است که پروژه تحریف، مردم را برای ایجاد تغییر در دستگاه محاسباتی آنان هدف گرفته و همه گروههای اجتماعی با ویژگیهای سنی، قومیتی، جنسیتی و طبقاتی، مخاطبِ این پروژهاند اما پیچیدگی آن زمانی خود را نشان میدهد که وارد حوزه افکارعمومی میشود.
* بازتولید تحریف
افکارعمومی تحت تاثیر القائات پروژه تحریف ناخودآگاه «بازتولید تحریف» را کلید میزند به تعبیر دیگر پیام تحریف به اقناعکنندهترین شکل ممکن توسط افکار عمومی بازتولید میشود.
براین اساس هدف تحریف، ابتدا نخبگان هستند. زمانی که دستگاه ارزیابی رهبرانِ فکری جامعه تحت تاثیر این القائات قرار میگیرد، پیام تحریف برای عموم مردم بازتولید خواهد شد. در این رویکرد الزاما نخبگانِ تحت تاثیر این جریان، خود به روشنی چنین پروسهای را ادراک نمیکنند اما درواقع سخنگوی غیررسمی جریان تحریف شده و توان تحلیلی خود را صرف اقناعِ اجتماعِ پیرو خواهند کرد.
طبیعی است که در چنین شرایطی یک طبقه فکری یکدست در مواجهه با پیامهای تحریف وجود نخواهد داشت اما قدرت مارپیچ سکوت موجب ایجاد فضای نسبتا یکدستی میشود که زمینههای استحاله را بهوجود میآورد.
این استحاله فکری و تبلیغاتی نتیجه ترس از انزوایی است که جرات خروش بر چارچوب اندیشه تحریف را سلب کرده و یک سکوت گروهی را شکل داده تا مبادا احساس اقلیتپنداری موجب گوشهگیری اجتماعی شود؛ طبیعی است که در چنین شرایطی فرکانس تحریف تقویت شده و حتی سوالات رایج انتقادی نیز مجال طرح پیدا نمیکنند.
* کاهش مقاومت افکارعمومی در برابر تحریف
این تظاهر به یکپارچگی فکری نتیجه تصوری است که توسط تبلیغات جا میافتد و تلقی عمومی را اینطور شکل میدهد که همه مردم با الگوی خاصی به یک رویداد یا مفهوم نگاه میکنند. این تلقی ناخواسته گرایش به دیدگاه تحریف شده را تقویت میکند و با دنبالهروی دیگران وجهه اکثریت به خود میگیرد و تبلیغاتِ این جریان بر آن به عنوان رویکرد اکثریت تاکید میکند.
تبلیغات در این جریان به همین مقدار بسنده نمیکند و هراسی را در نپذیرفتن دیدگاه تحریفشده ایجاد میکند که حتی رهبران فکری را نیز به وادی محاسبه فایده و ضرر اظهارنظر یا تبلیغ در برابر تلقی عمومی میکشاند. نقطه توجیه یا تسلیم همینجاست و حتی پس از این برای بازتولید تحریف ادبیاتسازی میشود و پیام تحریف در گفتمان اجتماعی جا باز میکند.
از اینجاست که مقاومت افکارعمومی در برابر دیدگاه تحریف کاهش پیدا میکند و متقاعدسازی نخستین گامهای اجتماعی خود را برمیدارد. «اقناع» شاید ابتداییترین دستاورد این پروسه خودپیشران باشد اما درنهایت تغییر باورهای درونی و سپس رفتارسازی جدید، الگوی کنشهای جامعه را متحول میکند.
سادهترین شیوهای که برای این منظور مورد استفاده قرار میگیرد بمباران اطلاعاتی مخاطب است بهگونه ای که اجازه ارزیابی دادهها از او گرفته شود و تسلیم خبرها، گزارشها و تحلیلهایی شود که منطبق با نگرشهای او نیست.
در دورهای که انفجار اطلاعات رایجترین ضربالمثل نوظهور است، خلا اطلاعات کمی دور از ذهن به نظر میرسد اما نیاز مخاطب به اطلاعات وقتی با خلا دادههای صحیح روبهرو میشود ممکن است برای پر کردن شکاف آگاهی به دام دادههای تحریف شده بیفتد.
دادههای تحریف شده مدتهاست که در نسبت اخبار و گزارشهای رسانهای با واقعیت، کانون مباحث جامعهشناسی خبر شده و اینکه روایتهای مختلف چه سهمی از واقعیت را دارند مورد انتقاد کارشناسان رسانهای است. آنجا این انتقادات شدت بیشتری میگیرد که روایت تحریف شده از واقعیت نسبت ناچیزی با رویداد اصلی دارد و در واقع باید برچسب جعل واقعیت را روی آن زد.
* برنامه «شکست جریان تحریف»
اما از کجا این پروسه تحریف دچار شکنندگی میشود و امید تغییرات محسوس در دیدگاه عمومی وجود دارد؟ در این پروسه همه چیز در «ارتباط با مخاطب» است و هر تغییری نیز در ارتباط با او محقق میشود. شاید کلیدیترین نقطه ماجرا نیز همینجاست که ضعفی اساسی در تبلیغ پیامهای ضدتحریف وجود داشته است. پیام ضدتحریف به هر میزان هم که از صحت برخوردار باشد تا زمانی که نتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند موفقیت چشمگیری به دست نخواهد آورد.
این ارتباط دو مولفه مهم دارد: نیاز و انگیزههای عمومی؛ شکلگیری این ارتباط را باید در برخورد با این دو مولفه جستجو کرد. پس اگر صریحتر بخواهیم ماجرا را بررسی کنیم باید در این باره گفتگو کنیم که دیدگاههای انتقادی در برابر جریان تحریف تا چه میزان به نیازهای مردم گره خورده و آیا توانسته از نظر روانی در موقعیتی قرار گیرد که توجه عمومی را به خود جلب کند؟ به بیان دیگر نیاز به یک ادبیات بهروز برای گره خوردن چنین دیدگاههایی با نیازهای اجتماعی وجود دارد تا بتواند انگیزههای تغییر در افکارعمومی را تامین کند. در این صورت است که راه پذیرش عمومی تسهیل میشود. اما باید دوباره تاکید کرد که ضعف جدی اندیشههای آرایشیافته در مقابل جریان تحریف در این نقطه است.
بیان تئوریک آنچه در حوزه افکارعمومی موجب پذیرش تحریف شده شاید زمانی موثر باشد که بتوان رمز عبور از موقعیت بحرانی شکلیافته توسط جریان تحریف را به دست آورد، رمز عبوری که به نظر میرسد در سه مرحله باید به افکارعمومی برای رمزگشایی برنامه «شکست جریان تحریف» کمک کند.
مرحله نخست در ارتباط با دستگاه منطقی جامعه است. در این مرحله شناسایی پیام تحریف و تحلیل محتوای آن، تصویر دقیقتری از عمق نفوذ این پیامها برای سیستم منطقی مخاطبان ترسیم میکند. اگر فرایند «شناخت، تحلیل، ارزیابی و پذیرش» را در افکارعمومی به دستگاه منطقی اجتماعی تعبیر کنیم اصلاح این دستگاه منطقی نیاز به گفتگو با افکارعمومی دارد، گفتگویی که از مسیر شکست سکوت اجتماعی در برابر جریان تحریف میگذرد و میتواند با تشریح اختلالات ایجاد شده در فرآیند چهارگانه پیشگفته، تغییرات محسوسی را ایجاد کند.
البته این گفتگو در مرحله دوم کاملتر میشود، مرحلهای که در ارتباط با نیازشناسی مخاطب است. در این مرحله سیستم رسانهای بار مهمی را بر دوش دارد. رسانهها با سوژهها سروکار دارند و سوژه یعنی مردم. کشف سوژههایی که در زندگی مردم با نفوذ جریان تحریف در تعارض قرار دارد میتواند الگوهای خوبی برای ایجاد تردید در ترجمهای باشد که این جریان بهطور غیرواقعی از شرایط بحرانی ارائه کرده است.
سومین مرحله که باید آن را مرحله تکمیلی برنامه شکست جریان تحریف دانست در ارتباط با عمومی کردن مفاهیم صحیح و اصیل است. این مرحله که بار آن علاوه بر رسانهها بر دوش نخبگان است باید مبتنی بر نیاز جامعه؛ آن روی سکه تحریف را تشریح کرده و دادههای صحیح برای دستیابی به تحلیلهای درست به مخاطب ارائه کند. ویژگی مهم این دادهها ارتباط آنها با روزمره زندگی اجتماعی است و برای افکارعمومی ظرفیت ایجاد تغییر در باورهای القا شده را فعال میکند.
* تغییر نگرش و اعتبارزایی
مراقبت از چنین تغییراتی مهمتر از ایجاد آنهاست چرا که جریان تحریف برای حفظ ارجحیت گزارههای خود، مجدد دستگاه منطقی جامعه را مورد هجوم قرار میدهد و به دنبال ایجاد داوری جدید خواهد بود. اما گذار از نگرشهای اصلاح شده به رفتارهای تازه این رویکردها را تثبیت میکند و مقاومت اجتماعی در برابر تحریف را افزایش خواهد داد.
هرچند آنچه به عنوان جامعه و مردم میشناسیم گاهی چنین فرآیند پیچیدهای را آنقدر ساده طی میکند که باید برای درک آن نیز نگاههای سادهتری را به کار گرفت اما برکسی پوشیده نیست که تغییرات اجتماعی همان اندازه که ساده عمل میکنند پیچیدگی خاصی در منطق عملکردی خود دارند و همین پیچیدگی است که تاکید می کند نباید از سادگی رویدادهای جاری جامعه غفلت کرد.
شناخت اهداف جریان تحریف شاید به اندازه شناسایی دلایل یا عوامل آن پیچیده نباشد اما روشن است که در هر رویداد اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی یک نقطه اعتباری خاص مورد نظر این جریان است تا اعتماد عمومی را نسبت به خود جلب کند. این چالشی است که مهمترین نتیجه آن استحاله فکری و تحلیلی دستگاه منطقی جامعه بوده و از طریق ارائه پاسخهای انحرافی به سوالات اصلی جامعه انجام میشود.
ارائه پاسخهای انحرافی به مسائل براساس واقعیتهای جعل شده یکی از ابزارهای جریان تحریف است، پاسخهایی که توسط سیستم ارزیابی و تحلیل رهبران فکری تحت تاثیر پروژه تحریف، بازتولید میشوند و بهوسیله مارپیچ سکوت در افکارعمومی رسوب میکنند.
فصل تغییر نگرشهای اجتماعی سیاسی نشانههایی دارد و تشدید نارضایتی از کارآمدی نگرشهای القا شده، انتقاد از آنها و مطالبه برای تحرک بیشتر سیستمی از مهمترین نشانههای آن است، نشانههایی که مدتهاست دیده میشود و جریان تحریف را نشانه گرفته است.