به گزارش راهبرد معاصر؛ بازار بورس در روزهای اخیر روزهای پر التهابی را تجربه کرده و سقوط شاخص بازار به یک میلیون و هفتصد و پنجاه و هفت هزار واحد و پایین آمدن آن از سطح ۲ میلیون واحدی نگرانیهایی را در پی داشته است در این باره می توان به مسائلی اشاره کرد اول آن که نوسان و بالا و پایین شدن جزء ذاتی بازاربورس می باشد و اینکه انتظار افزایش پی در پی شاخص وجود داشته باشد انتظار نابجایی است و دولت و هر نهاد دیگری که بخواهد اطمینان کاذب در این باره ایجاد کند عملاً به کارآمدی بازار ضربه جدی وارد کرده است. نکته بعدی آنکه خطرناکتر از این کاهش و افزایش شاخص بورس آن است که به نظر می رسد بازار بورس کشور راهبرد مشخصی ندارد و با تصمیمات روزمره و تصمیم گیری های خلق الساعه علاوه بر نا کارآمد ساختن بازار ضربات مهلکی نیز به منافع سهامداران وارد کرده است نگاهی به تصمیمات این چند روزه به خوبی گواهی بر این ادعاست مثلاً یک بار اعلام می شود که معاملات در سه زمان انجام خواهد شد و بلافاصله بعد از چند روز تصمیم به بازگشت به شرایط قبلی را می گیرند یا اینکه سقف سرمایه گذاری در سهام صندوق های با درآمد ثابت را با یک تصمیم خلق الساعه به ۵ درصد کاهش میدهند و بلافاصله بعد از چند روز آن را به ۱۵ درصد میرسانند در واقع در جدیدترین مصوبه هیأت مدیره سازمان بورس و اوراق بهادار، نصاب سقف سرمایه گذاری صندوقهای سرمایه گذاری در اوراق بهادار با درآمد ثابت، ۱۵ درصد تعیین شد.سقف حدنصاب سرمایه گذاری صندوقهای سرمایه گذاری با درآمد ثابت، در شهریور ماه سال ۹۵ معادل ۱۵ درصد بود که در آبان ماه ۹۷ این حد نصاب به ۲۵ درصد رسید.
در ابتدای سال ۹۹ و در فروردین ماه سال جاری، این حد نصاب ۱۰ درصد تعیین شد و در مرداد ماه سال جاری نیز طبق اعلام سازمان بورس و اوراق بهادار حدنصاب سرمایه گذاری در سهام این صندوقها به ۵ درصد کاهش یافته. به نظر می رسد به دلیل ناتوانی سازمان بورس و شرکت بورس به عنوان متولیان این بازار عملاً قدرت تصمیم گیری سرمایه گذاران به شدت محدود شده است در کنار این مسئله وضعیت بغرنج سامانه و هسته معاملات بورس نیز به نارضایتیها دامن زده است در شرایطی که هجوم سرمایه گذاران به بازار بورس می توانست فرصت بی نظیری را در اقتصاد ملی و خود بازار بورس ایجاد نماید اما به نظر میرسد ناکارآمدی مفرط مدیران و تصمیمگیران و متولیان این سازمان عملاً فرصتهای بی نظیری را از اقتصاد سلب کرده است. نکته سوم آنکه باید این مسئله به درستی مشخص شود که نسبت بازار بورس با شعار سال امسال که سال جهش تولید است چه می باشد و آیا اساساً سازمان بورس یا متولیان این سازمان استراتژی مشخصی در این زمینه دارند یا نه؟
واقعیت آن است که تجربه چند ماه اخیر نشان می دهد که سازمان بورس به عنوان نهاد متولی بازار عملاً استراتژی مشخصی برای این مسئله ندارد به آن معنا که بازار بورسی که در روزها و ماه های اخیر به شدت مورد استقبال مردم و سرمایهگذاران خرد قرار گرفته نتوانسته نسبت قابل قبولی با شعار سال که همان جهش تولید است داشته باشد آمارهای رسمی نشان میدهد از ابتدای امسال تا شهریور ماه بیش از یکصد هزار میلیارد تومان منابع جدید وارد بازار بورس شده است در کنار آن چهار و نیم میلیون کد جدید سهامداری صادر شده. نکته مهم تر آنکه بخش مهمی از سرمایه های جدید وارد شده سرمایههای خردی است که می تواند با یک برنامه ریزی دقیق وارد چرخه تولید اقتصاد شود. آمارهای سازمان بورس نشان می دهد ۶۰ درصد از تازه وارد های بورس با سرمایه ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومانی وارد بورس شده اند آیا این فرصت بی نظیر را نباید برای کمک به بخش تولید اقتصاد که این سالها به شدت نحیف و رنجور شده است به کار گرفت آیا صرفاً با معاملات ثانویه در بازار بورس که صرفاً خرید و فروش است و نه کمک به تولید می توان به جهش تولید امید داشت. واقعیت آن است که نه. اگر سازمان بورس و شرکت بورس وسایر متولیان این بازار به دنبال تامین مالی تولید از طریق این بازار پر مخاطب بودند می توانستند با ابزارهایی مانند کمک به افزایش سرمایه شرکت از محل آورده سهامداران عرضه سهام جدید در بورس و شاید مهمتر از اینها تعریف صندوق پروژه ها برای جذب منابع مالی در طرحهای پر بازده اقتصادی کمکی به تامین مالی تولید نمایند ولی متاسفانه باید گفت سازمان بورس در تحقق شعار سال که همان جهش تولید است نه تنها قدم قابل توجهی بر نداشته که عملاً از طریق بازده انتظاری زیادی که در این بازار اتفاق افتاده مانع جدی در رونق تولید ایجاد کرده است.