به گزارش راهبرد معاصر، حضرت امام علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) مشهور و ملقب به «امام سجاد» و «امام زین العابدین»، ششمین معصوم (ع) و چهارمین امام شیعیان، در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری قمری در مدینه منوره متولد شد و در ۱۲ یا به روایتی ۲۵ محرم الحرام سال ۹۵ هجری قمری و در سن ۵۷ سالگی، طی دسیسه ولید بن عبدالملک خلیفه جنایتکار اموی، در همین شهر مسموم شد و به شهادت رسید.
امام زین العابدین (ع) زمانی دیده به جهان گشود که زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علی بن ابیطالب (ع) بود. آن حضرت ۳ سال از حکومت جدش امام علی (ع) و حکومت چند ماهه عمویش امام حسن مجتبی (ع) را درک کرد.
امام سجاد (ع) در واقعه کربلای سال ۶۱ هجری قمری ۲۳ سال و فرزند عزیزش امام محمد باقر (ع) نیز ۴ سال داشت و در حادثه روز عاشورا حاضر بودند که خداوند متعال ایشان را به صورتی معجزه آسا حفظ فرمود.
بعد از آن که حضرت امام حسین (ع) پدر بزرگوار امام سجاد (ع)، با یزید بیعت نکرد و از مدینه به مکه و به همراه برادران و فرزندان و بعضى از اصحاب پیامبر (ص) و یارانشان به سوى کربلا حرکت کردند، امام سجاد (ع) در مسیر دچار بیماری و تب شدید شد، به طورى که قادر به حرکت نبود ولى از کاروان پدر جدا نشد و شدت این بیمارى باعث شد که آن حضرت (ع) نتواند در کربلا به میدان نبرد برود و با دشمن بجنگد. بیمارى امام زین العابدین (ع) گر چه بسیار رنج آور بود، ولى در حقیقت یکی از اسباب حفظ ایشان و مصلحتی بنا بر اراده الهی بود تا در کربلا به شهادت نرسد و نهضت امام حسین (ع) و سلسله جلیله امامت ادامه یابد، چرا که بیماری آن حضرت (ع) بسیار سخت، و به نظر دشمن بهبودی از آن ناممکن بود.
به هر حال بخش دوم نهضت حسینى (ع) پس از شهادت امام حسین (ع) و اصحاب باوفای آن حضرت در حادثه خونین کربلا و عاشورای سال ۶۱ هجری قمری، به رهبرى فرزند عزیزش امام على بن الحسین (ع) آغاز گردید و مسئولیت سترگ پیام رسانى عاشوراییان توسط امام ساجدان و عارفان (ع) در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن بر دوش آن حضرت (ع) قرار گرفت.
امام سجاد (ع) پس از شهادت پدرش امام حسین (ع)، مسئولیت زمامداری شیعیان را از جانب خدا به مدت ۳۵ سال و تا پایان عمر مبارکشان بر عهده گرفتند که مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان امویان، و با زمامدارانی چون یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک، معاصر بود.
آن امام همام (ع) مى بایست در عصر نومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه، به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، و لزوم شناخت و نشانه هاى امام عادل و رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایفشان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه بیدار سازد. تفکر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومت اسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد تا یاد و خاطره حماسهسازان عاشورا را در جامعه اسلامى نهادینه سازد.
خطبههای امام زین العابدین (ع) و عمه گرامیش حضرت زینب کبری (س) در کوفه و شام، ضمن تمام مصائبی که بر آن حضرت و خاندان پیامبر (ص) وارد شد، یکى از جریاناتى است که توانست علاوه بر رسوایی یزیدیان، موجب دگرگونى عجیبى در بین مردم شام گردد.
از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد. ظمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود: « ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله؛
ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد; و آن که مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یکدیگر را سرزنش می کردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.
امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است». و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة»
حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشم گیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله که تصور می کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.
مورخ مشهور; طبری، آورده است: «با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موته «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله » هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی».
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری علیها السلام فریاد برآورد: «یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...; ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش».
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود.
فضایل و کرامات اخلاقى، سیره نیکو و پسندیده، رفتار و منش بزرگوارانه امام سجاد آنچنان ظهور و نمود داشت که دوست و دشمن بر شایستگى و برترى او اعتراف داشتند و از هر کس سراغ انسان نمونه و شایستهاى را مىگرفتى، امام سجاد(ع) را معرفى مىکرد.
*روزى امام از مجلس عمر بن عبدالعزیز برخاست. ابن عبدالعزیز از اطرافیان پرسید: شریفترین مردم کیست؟ گفتند: تو. گفت: «چنین نیست؛ بهدرستى که شریفترین مردم این آقایى بود که از نزد ما برخاست؛ اوست کسى که مردم دوست دارند از او باشند (با او نسبت داشته باشند تا از او کسب شرافت کنند)، ولى او نسبت با کسى را نمىخواهد».
*محمد بن طلحه شافعى در مورد آن حضرت گوید: «او زینت عبادتکنندگان، پیشواى زاهدان، آقاى باتقوایان و امام مؤمنان است. سیره و رفتارش شهادت مىدهد که فرزند صالح رسول خداست و سیمایش بر مقام قرب و نزدیکى او با خدا دلالت دارد و دم مسیحایىاش ثابتکننده مناجاتها و شبزندهدارىهایش و روگردانىاش از دنیا گویاى زهدش مىباشد. پستان تقوا برایش پرشیر شد و بر آن اوج گرفت و انوار هدایت بر او تابید و ره یافت. ذکرهاى عبادت با او الفت گرفت و همنشین و مأنوس عبادت شد و بر وظایف بندگى استمرار ورزید و به زیورهاى بندگى آراسته شد. چهبسیار شبهایى را که براى پیمودن راه آخرت به سوارى گرفت و تشنگى روزهاى تابستان را راهنمایى بهسوى سفر رستگارى ساخت. کرامات و کارهاى خارقالعاده او مورد نظر چشمهاى بینا و ثبتشده در آثار متواتر است و شهادت داده شده که از پادشاهان آخرت است».
*عبدالعزیز سیدالاهل گوید: «اگر چیزى حق فخر کردن داشته باشد، آن، قلمى است که سیره على بن الحسین را تنظیم کرده است. او را سزاوار است که ادعاى مجد و بزرگوارى کند و بر مدادها و قلمها عزت بفروشد».
امام سجاد(ع) آموزگار بزرگ مبارزه در عصر اختناق مطلق است: پس از کربلا، شیعه و رهبری شیعه در نهایت سختی قرار گرفت و ستم کاملا بر اوضاع و احوال و سرنوشت توده ها مسلط گردید. هیچ گونه تلاش و مبارزهای امکان نداشت. آخرین انقلاب و آخرین بسیج نیرو و فریاد اعتراض که امام حسین (ع) در برابر اوضاع و شرایط زمان و قدرت حاکم بلند کرده، به ظاهر نابود شده بود و همه قتل عام شدند از آن انقلاب به ظاهر تنها یک جوان یعنی امام سجاد(ع) مانده بود. به ظاهر برای امام سجاد(ع) فرصت هیچ گونه تلاشی میسر نبود و هیچ گونه امیدی برای ادامه مبارزه و امکان برای ادامه کار وجود نداشت.
دوران امام سجاد(ع) مقارن بود با دوران زمامداری نیرومندترین خلفای اموی، «عبدالملک بن مروان» و «ولید بن عبدالملک» و با دوران «حجاج» که یکی از خون آشامترین و ستمکارترین والیان اموی بود. «عبدالملک»، ولایت کوفه و بصره را به «حجاج» سپرده بود و «حجاج» نیز هرکسی را که احتمال می داد به تشیع و اهل بیت گرایش دارد، از دم تیغ می گذراند، او از نظر سادیسم و خون آشامی تنها با «متوکل عباسی» قابل مقایسه است. «ابن اثیر» در «کامل» می نویسد که «حجاج بن یوسف ثقفی» در دوران زمامداری خود بیش از بیست هزار نفر را سر به نیست کرد که اکثر آنان شیعه بودند.
در این زمان شیعه به خصوص از این جهت آماجگاه سرکوب گردیده بود، چون به دنبال شهادت امام حسین(ع) و در نتیجه حماسه کربلا قیامها و انقلابات متعدد شیعه صورت گرفته بود. نخست گروه «توابین» به رهبری «سلیمان بن صُرد خزاعی» که در سال ۶۱ﻫ بلافاصله پس از شهادت امام دست به قیام زد که تا سال ۶۴ھ ادامه یافت. سپس قیام و انقلاب «مختار» صورت گرفت. «مختار» بسیاری از قاتلان امام حسین (ع) را به درک واصل کرد و خود «ابن زیاد» نیز به شمشیر «مختار» کشته شد.
این عوامل موجب شده بود که جو خفقان و اختناق شدیدی بوجود آید و شیعه به شدت سرکوب گردد. از نظر ظاهر اوضاع و احوال اجتماعی خطر نابود شدن و به فراموشی سپرده شدن نهضت اصیل اسلامی وجود داشت و راه پیامبر(ص) و امامان در خطر بود. همه دستگاههای تبلیغاتی و دینی و دنیوی در دست امویان بود: حکومت، محرابها، منبرها، مسجدها، قضات، حکام و قشون همه در دست خلافت بود و امام سجاد (ع) یک تن در برابر همه این قدرتها قرار داشت. ارعاب، وحشت، جنایت و جوّ خون و قتل عام، هرگونه تحرک عملی را غیرممکن ساخته بود.
عصری که امام سجاد(ع) در آن بسر می برد عصر «نتوانستن مطلق» است. امام در چنان شرائط دشواری قرار دارد که حتی «شهادت» را هم نمی تواند انتخاب کند. چرا که شهادت و «جهاد بالسیف» شرایطی دارد. شهادت تنها انتخاب مرگی است که بتواند به صورت سلاح درآید و اینک امکان آن نبود. مسلمانان در کشورگشایی غرق بودند و قدرت ظالم در اوج بود. عبدالملک ها بر سریر سلطنت تکیه زده و امام نه یاوری داشت چون «عباس» و «علی اکبر» و نه پیام آوری چون «زینب». شهادت در این شرایط مرگی در خاموشی بود و نه سلاحی برای درهم کوبیدن ظلم.
درچنین شرایطی امام سجاد(ع) برای تداوم بخشیدن به مبارزه، استراتژی «دعا» و «اشک» را انتخاب کرد. «نیایش» را به صورت سلاحی درآورد، به صورت یک کمینگاه برای حمله بر ظلم و پایگاهی در جهت حفظ موجودیت ایدهها و ارزشهای اصیل اسلامی امام با دعا «کربلا» را تداوم بخشید و به دستگاه ظلم و انحرافات فکری و عقیدتی و سیاسی حمله برد. امام سجاد(ع) از«دعا» سلاح ساخت و از «اشک» شمشیر درست کرد و با این سلاح به مصاف ظالمان و جباران رفت و نگذاشت سنت تبار شهداء فراموش گردد و حماسه حسین(ع) در غوغای فتح هند و اسپانیا گم شود.
برای حفظ رهبری نهضت در آن موقعیت حساس امام سجاد(ع) به ظاهر خود را از سیاست کنار کشید و بطور علنی از قیامها پشتیبانی نکرد. ولی شواهد زیادی در دست است که انقلابیون از امام سجاد(ع) الهام میگرفته اند. چنان که «مختار» نیز پس از قتل «ابن زیاد» سر او را برای امام زین العابدین(ع) به مدینه فرستاد. امام سجاد(ع) از «اقدامات مختار» اظهار رضایت کرد.
امام چرا به طور علنی در انقلابات و جنبشهای سیاسی شرکت نکرد؟ پاسخ این است که پس از کربلا مهمترین مسئله برای جبهه حق این بوده که پیام آور خون شهیدان و رهبری نهضت از بین نرود و در آن روزهای حساس و بحرانی که شیعه گروه گروه قتل عام می شدند، رهبری نهضت حفظ شود. امام حسین(ع) اقدام کرد و اینک باید کسی باشد که پیام این امام را حمل و حفظ کند تا اینکه نوبت به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) رسد و آنان پیام را به صورت نظام درآورند. این آن مصلحتی بوده که به خاطر بینش الهی، امام سجاد(ع) آنرا درک می کرد در حالی که «محمد بن حنیفه» درک نمی کرده است. امام سجاد(ع) به ظاهر از مسائل سیاسی به دور بوده ولی نقش عظیمی در مبارزه غیر مستقیم و فکری و ایدئولوژیک با نظام حاکم داشت.
امام سجاد در سال 95ق، به لقاى پروردگار و وصال معبود خویش شتافت. اگر نقل مشهور را در سال ولادت و رحلت امام سجاد(ع)، ملاک قرار دهیم، عمر شریف وى هنگام وفات، 57 سال بوده است. دو سال از عمر آن حضرت مقارن با روزگار خلافت على بن ابىطالب(ع) و ده سال آن در دوران امامت عموى گرامىاش، حسن بن على(ع)، و ده سال در روزگار زعامت حسین بن على(ع) بوده و 34 سال آن به دوران امامت خود آن حضرت اختصاص داشته است.
درباره علت شهادت امام سجاد و چگونگى وفات آن پیشواى صالحان، عمده تاریخنگاران تصریح کردهاند، ولید بن عبدالملک ایشان را مسموم کرده و آن حضرت در نتیجه همان مسمومیت درگذشته است. به هر ترتیب باز هم پای ناجوانمردان در میان بوده است.