به گزارش راهبرد معاصر تنها کشوری که در این مورد استثناست، کشور ماست. ما در کشورمان یک نظام سیاسی داریم که این نظام سیاسی تقریبا به هیچ سیستم اقتصادی معتقد نیست و طبق سلیقه خود عمل می کند؛ یعنی نه علم اقتصاد را قبول دارد و نه مکانیزم های اقتصادی را. این نظام سیاسی تمام اقتصاد کشور را هم در راه اهداف سیاسی خود به کار گرفته است. حتی روابط بین المللی نیز برای اهداف سیاسی است. اگر روابط بین المللی اقتصادی هم داریم برای اهداف سیاسی است.
یعنی به عبارت دیگر اقتصاد ما برمبنای نظر سیاست می گردد این در حالی است که در همه جای دنیا سیاست برمبنای نظر اقتصاد می گردد. در واقع برای این سیستم رشد اقتصادی منفی، تورم بالا، کاهش درآمد ملی و کاهش قدرت خرید مردم اهمیت ندارد.
تمام کشورهای دنیا در تلاش اند که متغیرهای اقتصاد کلان خود را بهبود ببخشند و وضع زندگی مردم خود را بهتر کنند. این در حالی است که در کشور ما هرچند شعار بهبود این متغیرها و وضع زندگی مردم زیاد داده می شود؛ اما در عمل اهمیتی ندارند. آنچه برای نظام سیاسی ما اهمیت دارد اهداف سیاسی در صحنه بین الملل و در صحنه داخل است.
پس در واقع ترکیب این مساله که این اقتصاد کشور در خدمت سیاست است و بعد برای اقتصاد هم به هیچ مکتب خاصی اعتقاد ندارند به این معناست که هرچه پیش آمد، خوش آمد! به عنوان مثال ما ۴۰ سال است که تلاش می کنیم که قیمت ها را کنترل کنیم. تمام ۴۰ سال هم در این کار موفق نیستیم؛ اما باز به این کار مداومت می ورزیم.
همچنین نزدیک به ۳۰ سال است که کسری بودجه مداوم داریم؛ اما هیچ اقدامی برای کاهش کسری بودجه انجام نمی دهیم زیرا کارهای دیگر باید انجام شود و کسری بودجه باید باشد مهم نیست. به عنوان مثال معتقدیم باید قیمت ها را کنترل کرد؛ یعنی مثلا بنگاهی که در حال تولید است، باید کالای خود را به قیمتی که دولت می گوید، بفروشد نه به قیمت تمام شده و سود و زیان بازار. هر چه این راه را رفتیم به جایی نرسیدیم ولی به هر حال دولت از این مسیر دست بردار نیست. نه به تجربیات خود بها می دهد و نه به تجربیات جهان و نه به اصول علمی. نتیجه این کار آش درهم جوشی است که شاهد هستیم. مثلا تصمیم به قرعه کشی خودرو می گیرند، بعد برق را مجانی می کنند. همه اینها یک سری اهداف سیاسی دارد و طبق اهداف سیاسی عمل می کنند.