به گزارش راهبرد معاصر؛ «سعید حجاریان» در آخرین یادداشت خود[اصلاحات حداقلی، اصلاحات حداکثری]، به دو روش مربوط به استقرار کامل اصلاحات در ایران اشاره کرده است. او در این یادداشت با بسط معنایی «تقلیل مرارت» و «تقریر حقیقت» به نوعی مواجه اصلاح طلبان با مسئله «قدرت» و ورود به حاکمیت را مورد بررسی قرار داده است.
• تفکیک «پروژه اصلاحات» به دو مشی «تقریر حقیقیت» و «تقلیل مرارت
• مدلسازی از تغییر نگرش «مهندس بازرگان» در عصر پساکودتا به یک سازوکار میانبر در روش «تقریر حقیقت»
• تأکید بر ساحت ژلاتینی استراتژیهای اصلاحطلبان در مواجه با اقتدارگرایی با مثال از روش حکمرانی در عصر آلمان نازی تأکید بر درک «منطق موقعیت» برای پیشبرد بهتر اصلاحات در ایران
• برشمردن موضوع «تبعیض» در دو وجه «فقر» و «ظلم» و لزوم ایجاد سنتزی از دو رهیافت [تقریر حقیقت و تقلیل مرارت]
دیری است که اصلاحطلبان پذیرفتهاند که «اصلاحطلبی» هم مانند «محافظهکاری» دچار بحران ساختاری شده است و شیوههای مرسوم آن، دیگر نه تنها قادر به حل بحرانهای کلان جامعه و مسئله حکمرانی نیست، بلکه حتی ضامن بقای خود نیز نمیتواند باشد.
«اصلاحات جامعهمحور» نه به عنوان رقیب یا نافی اصلاحات ِ قدرتمحور، بلکه به مثابه اصلاحگر و پالاینده و ممیز «اصلاحات» از «محافظهکاری» در آینده آنان خواهد بود و در مقام مکمل، مصحح و اصلاحگرِ اصلاحات، اعلام موجودیت خواهند کرد. اصلاحطلبان در آینده در تلاش خواهند بود که ابتدا واقعیت «بحران ساختاری اصلاحات» را به «بحران فراگیر کلانساختارها» گره زده و بهانه تغییرات رفتاری خود را در آینده توجیه خواهد کرد. در تشریح و توجیه برخی اشکالات ساختاری اصلاحات، آنها در ابتدا اصلاحطلبی را واقعبینانهترین گزینه در چارچوب منافع ملی، امنیت عمومی و تمامیت ارضی ایران معرفی خواهند کرد.
«سعید حجاریان» در آخرین یادداشت خود، به دو روش مربوط به استقرار کامل اصلاحات در ایران اشاره کرده است. او در این یادداشت با بسط معنایی «تقلیل مرارت» و «تقریر حقیقت» به نوعی مواجه اصلاح طلبان با مسئله «قدرت» و ورود به حاکمیت را مورد بررسی قرار داده است. به نظر میرسد حجاریان در یک رویکرد جدیدتر سعی دارد تا سمت و سوی گروه رادیکال طیف چپ که همواره موافقان موضوع «تقریر حقیقت» بوده را نسبت به مدافعان مسئله «تقلیل مرارت» به نسبه بالانس کند. از این روی پیشنهاد خود را بر مبنای الگوی رفتاری مهندس بازرگان در روزگار پس از کودتای 28 مرداد ترسیم نموده است.
او شاید همان اعتقاد گذشتهی حضور اصلاحطلبان در قدرت را دنبال کرده اما بستری که قرار است در آن «عملیات سیاسی» صورت بگیرد را پهناورتر و معجزتر ترسیم مینماید. به زبان ساده، حضور اصلاحطلبان در جایگاههای بروکراتیک ِ دسته چندمی را برنتافته و این حضور را بیشتر در ساحتهای تأثیرگذارتری ترسیم کرده است. شاید در نگاه اول به نظر برسد که حجاریان در خصوص حضور روحانی در قدرت دچار نسیان شده است! اما اساساً فردی چون حسن روحانی را به هیجوچه نمیتوان در کالبد تئوریِ «اصلاحات حداکثری» سعید حجاریان تعریف کرد؛ اساساٌ قواره این برداشت از یک مهره سیاسی اصلاحگر برای حجاریان بر قامت روحانی و دیگر اعتدالیون بسیار بزرگتر از ظرفیتهای محافظهکارانهایست که یاران هاشمی رفسنجانی (دو طیف اعتدال و توسعه - کارگزاران سازندگی) در خود به وجود آوردهاند.
اما نکته پنهان دیگر این یادداشت برشمردن دو مؤلفه «ظلم» و «فقر» بوده که سابقاً اصلاحطلبان در دهه هفتاد و هشتاد به آن اشارههای فاحشی نداشتهاند و یا در مواردی سعی کردهاند تا کلماتی با بار غیرآوانگاردتری را در ادبیات خود استفاده نمایند؛ سمتوسوگیریهای دیالکتیک میان مفاهیمی چون سرمایه، نیروی کار، ظلم سیستماتیک، عدالت و معیشت، انصاف در حکمرانی و غیره را بر اساس بسط و تکوین این دو لفظ میتوان تحلیل کرد. در هر صورت حجاریان در پایان نوشتار خود به سه نتیجهگیری اساسی در خصوص تمثیلِ روش میانبر در حد فاصل بهبودخواهی و تحولخواهی نیز اشاره کرده است.
• ترکیب یا سنتزی که حجاریان از آن سخن میگوید: «ورود به حاکمیت با درک منطق قدرت، برای استقرار اصلاحات در وضعیت دو طرفه (هم از پایین و هم از بالا) تعریف می شود.
• حضور یک کارگزار اصلاحطلب و یا یک گروه - سندیکاری اجتماعی، قدرت آزادسازیِ انرژی هوک (فتریت) را در رأس هرم قدرت ندارد.
• سعید حجاریان این پیشبینی تلویحی را نشان داده که اصلاحات با وجود یک ائتلاف قطعی در صدد ورود به عرصه قدرت در انتخابات 1400 است.
• سرمایه اجتماعی از دست رفته اصلاحات تا سال 1400 با وجود بهرهمندی از متدهای مورد استفاده در تز میانبر تقریر حقیقت که عموماً بر پایه رادیکالیسم است امکانپذیر خواهد بود. (افزایش رادیکالیسم=ترمیم بیشتر)
• اگر چه شاید در ظاهر، سنتزِ جدید حجاریان سخن تازهای نیست، اما این یادداشت نشان میدهد که موضوع «تحریم انتخابات» یا «مشارکت مشروط» دیگر در دستور کار اصلاحطلبان طیف چپ قرار ندارد. زیرا آنان متوجه شدهاند نه داشتن یک دولت به ظاهر نزدیک (روحانی)، یا نه در قبول کردن استراتژیهای کارگزاران سازندگی برای مراوده با حاکمیت، قدرت تحقق و استقرار اصلاحطلبی حقیقی (گذار قطعی از مفاهیم انقلابی) وجود دارد. به نوعی وقت آن رسیده با روش شبه بهبودخواهی به دنبال تحولخواهی باشند.
• به گروگانگیری موضوع «مشارکت عمومی در انتخابات 1400» شاید مهمترین بهانهای بوده که اصلاحطلبان را در برابر مجاب کردن حاکمیت و نهادهای انقلابی موفق نشان دهد.
• سرریز یادداشت حجاریان اینبار در ماه اخیر، پیش از انتشار تحلیل یاد شده به کرات در میان رصدها دیده شد. این در حالی بود که تاکتیک نفی نامزد جناح روبرو را نیز اگر به عنوان دیگر بازوی عملیاتی آنان تصور کنیم خواهیم دید که عدم حضور اصلاحطلبان یا بیمیلی آنان به صندوق رأی بیشتر شبیه به یک وهم است.
«رادیکالیسم»، راهبردی امتحان پس داده برای برون رفت از شرایط ریزشی در طبقههای اجتماعی است. اگر بر این باور باشیم که جریانهای شبهه اپوزیسیون برای خوشامد حامیان قشر خاکستری خود نیاز به ایجاد یک نیروی مولد دارند، پس باید به درک این منطق رسیده باشیم. رادیکالیسم، موقعیت تخلیه انرژی انباشته شده ای است که اساساً به واسطه وجود جریانهای تحول خواه (خواستار تغییرات کلان در سیاست و ساختارها) ذخیره شده است. به طور نمونه برخی فعالان منتهی الیه چپ سیاسی کشور، پس از بروز اغتشاشات آبان ماه 98 به صف مخالفان گفتمانی نظام پیوستند. این وضعیت تنها یک نمونه مشابه برای پایکار آوردن قشر خاکستری در بزنگاههای مانند انتخابات 1400 است.
برای پروژه آینده اصلاح طلبی، «اصلاحات حداکثری» که ناظر بر زیستی فرهنگی و ملتزم به بهرهگیری بیشتری از ظرفیتهای دمکراتیک قانون اساسی است و حتی میتواند پیگیر اصلاح کلانساختارهای نظام سیاسی و اصول قانون اساسی باشد، اثرگذاری بر ساخت قدرت را با تقویت جنبشهای اجتماعی و ارتقای افکار عمومی و رشد جامعه مدنی دنبال میکند و میتواند فراتر از وجوهی انفعالی، واکنشی یا صرفاً نظری، پروژه «تقریر حقیقت» و «فرآیند آگاهیبخشی اجتماعی» را محقق سازد.
در سناریو اصلاحطلبان برای ایجاد سنتز میان دو گفتمان قدرت محور و جامعه محور، «گفتمان بازرگان» را میتوان یک الگوریتم بنیادین در راستای تفهیم سیاسی و ترویج اجتماعی ابعاد و جزییات فرآیند گذار به دمکراسی باشد. «گفتمان بازرگان» یک قرائت «اصلاحطلبِ جامعهمحور» ارزیابی میشود، بر اساس ادبیات سیاسی گسترده و تجربه تاریخی، تحقق «حاکمیت ملی پایدار» و «ثبات دکترین امنیت ملی» را تنها در چارچوب حکومت ارزشهای دمکراتیک ممکن میبیند. تلاش اصلاحطلبانی چون «حجاریان» برای ایجاد یک «شبهدمکراتیک» در وضعیت کنونی و تصریح بر آن که بافت قدرت اگرچه خواهان تثبیت روند «یکدستسازی» است.
اصلاحطلبان باور دارند ترسیم چشماندازهای نوین و عملیاتی و اعتراف به ناکارآمدی و تعلیق امکان سیاستورزی اصلاحطلبانه به شیوههای مرسوم قبلی از یک سو و از سوی دیگر، اقناع نهادهای بالادستی قدرت نسبت به این واقعیت که «اصلاحطلبی» تنها یک «جریان سیاسی رقیب» نیست و بلکه، امکان بیجایگزین تداوم بقای کشور و اصلاح نظام و عنصری کلان و حذفناشدنی از راهحلهای مهار بحرانهای چندلایه و ساختاری جامعه ایران است، بخشی از «برنامه» و «عمل» اصلاحطلبی در سناریوی آینده آنان به شمار میرود؛ چنانچه برای جا انداختن این مفاهیم فراتر از حرف، سخن و در مقام مشارکتهای عملی سیاسی خود را قرار داده و همچنان، به تداوم وجوه دمکراتیک و بقای «جمهوری» اصرار می ورزند. این مورد را در جنجالهای دو ماه اخیر در خصوص تغییر نظام ریاستی به پارلمانی میتوان دید.