به گزارش راهبرد معاصر؛ با معرفی «هانس گراندبرگ» سوئدی به عنوان چهارمین نماینده جدید سازمان ملل در امور یمن از آغاز بحران در این کشور، به نظر می رسد که سازمان ملل به دنبال افزایش تحرکات دیپلماتیک و تلاش های بین المللی برای پیدا کردن راه حلی جهت پایان دادن بحران در یمن می باشد. اگرچه این تلاش ها ممکن است نتیجه تحققی تمام و کمال از آتش بس و یا صلح را به همراه نداشته باشد اما با این حال موفقیت سیاسی – دیپلماتیک، جهت پایان دادن به بحران انسانی در یمن می تواند از طریق گفتگوها در شکل حداقلی فراهم گردد. در واقع دستیابی به این مسئله در شکل محدود آن نیز می تواند یک موفقیت بزرگ برای سازمان ملل به شمار آید که در طول هفت سال از تجاوز نتوانسته است بدان دست یابد.
واقعیت امر این است که سازمان ملل با این انتخاب تلاش دارد تا پویایی را به عرصه میانجیگری های دیپلماتیکش بکشاند. از سوی دیگر با تغییر و تحولات در عرصه مسئولیت نمایندگی درصدد است تا خون جدیدی را به رگ تلاش های سیاسی – دیپلماتیک جاری و تزریق کند و در این عرصه از قافله آمریکا و فعالیت هایش در این راستا عقب نماند. به عبارت روشن تر اینکه سازمان ملل با این گمان و تصور که با تغییر در اینباره می تواند فضای رکود و تکرار را تغییر دهد، گراندبرگ را جایگزین گریفیتس کرده است. بطوریکه از نظر سازمان ملل آزمودن این تجربه جدید با مفروض گشودن درهای تازه در عرصه حل بحران در یمن اتفاق افتاده است. درهایی که در زمان گریفیتس نه تنها باز نشدند بلکه شرایط را به سمتی پیش می برد که هر روز بر تعداد آنها به واسطه عدم اعتماد طرفین به گریفیتس(بویژه صنعاء) نیز افزوده می شد.
با این وجود سازمان ملل گویا این نکته را فراموش کرده است که برای حل بحران واقعی یمن، اراده واقعی و بی طرفانه می خواهد. از این رو بجای تغییرات در عرصه نمایندگی و جایگزین کردن افراد در گام اول می بایست به تغییر شرایط کمک کند. شرایطی که عمده محورهای اختلاف جهت ناکام ماندن مساعی دیپلماتیک به آنها ختم می شود. مذاکره ضمن احترام به مواضع صنعاء و کمک به حل موانع انسانی و بشردوستانه و جداسازی آن از مسائل سیاسی – نظامی که انصارالله بارها بر آن تأکید کرده است در زمره مواردی می باشد که از دید سازمان بین الملل تاکنون یا غافل مانده یا به شکل تعمدی آن را نادیده گرفته است.
گفتنی است که تجربه سیاسی – دیپلماتیک گراندبرگ نیز در گشودن افق های مورد نظر سازمان ملل بر حل بحران یمن از طریق وی بی تأثیر نبوده است؛ بطوریکه که اندوخته بالغ بر 15 سال تجربه گراندبرگ در زمینه مذاکره و میانجی گری جهت حل و فصل درگیریها بویژه نمایندگی اتحادیه اروپا در امور یمن توسط گراندبرگ از یکسو و تمرکز ویژه فعالیت وی در عرصه سیاسی – دیپلماتیک بر منطقه خاورمیانه و چالش و تهدیدهای بالقوه و بالفعل در آن از سوی دیگر، دلیلی مهم و مستحکم جهت انتخاب او برای این مأموریت مهم و دلبستن به تحول در مسیر کم کردن بحران و در نهایت حل و فصل آن از سوی سازمان ملل متحد شده است.
نکته قابل توجه در این باره که سازمان ملل را مجاب به تغییر و حتی متقاعد به مساعد شدن شرایط کرده است، علاوه بر تجربه دیپلماتیک و باور سیاسی گراندبرگ بر حل چالش ها و بحران ها، تغییر روندهای موجود در این باره است. در واقع از نظر سازمان ملل «گراندبرگ»، چهارمین نماینده سازمان ملل در امور یمن این ظرفیت و قابلیت را دارد تا عرصه سیاسی این کشور را که تا امروز فاقد تعادل بوده، به تعادل بکشاند و در شرایط برابر با طرفین به گفتگو بنشیند.
با این حال از زمان اعلام غیر رسمی نام گراندبرگ تا رسانه ای شدن رسمی آن، قریب به یکماه گذشت؛ بطوریکه بنا بر اخبار موجود در این باره، عدم موافقت چین به عنوان یکی از اعضای شورای امنیت سازمان ملل با این انتخاب موجب تعلل در معرفی رسمی گراندبرگ شده است. ماهیت این عدم موافقت چین با این انتخاب علیرغم تعیین و اعلام رسمیش، به معنای آن است که چین تصمیم جدی برای ورود به پرونده یمن دارد. در واقع چین که تاکنون بیشتر در مسئله یمن نظاره گر بوده است به نظر می رسد از این زمان به بعد به یک بازیگر فعال در یمن حداقل در بخش سیاسی – دیپلماتیک تبدیل خواهد شد. نکته قابل توجه این است که ورود چین به پرونده یمن در کنار غربی ها که عمدتاً علیه صنعاء هستند و در مسیر حمایت از متجاوزان و مزدوران یمنی همسو با آنها قرار دارند، می تواند به سود صنعاء باشد. چرا که سیاست راهبردی نقش آفرینی چین در یمن باید در ذیل دستاوردهایی برای آنها در مقابل جبهه غربی باشد که به نظر می رسد صنعاء می تواند آنها را در این زمینه به آنچه می خواهند برساند.
بنابراین گراندبرگ به عنوان نماینده ویژه سازمان ملل در امور یمن، علاوه بر گفتگوی بین المللی و حصول به نقاط مشترک با جبهه غربی – عربی بویژه آمریکا که لیندرکینگ را به عنوان نماینده ویژه اش در امور یمن مشخص کرده است، باید در عرصه بین الملی با چین نیز، اهداف و برنامه هایش را در ارتباط با روند بحران زدایی در یمن یکسان سازی کند. مضافاً اینکه گفتگوهای منطقه ای و نقش قدرت های منطقه ای در این باره را نیز نباید از یاد برد و آنها نادیده گرفت.
در مجموع باید اینگونه گفت که آنچه سازمان ملل در این باره به دنبال آن است به راحتی میسر نمی شود؛ چون که شرایط پیچیده درگیری ها در یمن، عدم باور به تلاش های دیپلماتیک در این باره و نقش مستقیم قدرت های فرامنطقه ای در عمیق سازی بحران در یمن در کنار مطالبات آنها از این کشور بحران زده موجب شده است که حصول به توافق در طول این سال ها در هاله ای از ابهام قرار بگیرد. از این رو انتظار آفرینی سازمان ملل با تغییر در مسئولیت نمایندگی به نظر می رسد نه تنها عبث و بیهوده است بلکه بی مورد و اشتباه نیز می باشد. بر همین اساس و مبنا است که واکنش ها نسبت به این انتخاب و انتصاب متفاوت بوده است.