شکستِ فاجعه بار آمریکا در جنگ افغانستان-راهبرد معاصر
ترجمه گزارش «پراجکت سیندیکیت»؛

شکستِ فاجعه بار آمریکا در جنگ افغانستان

"جفری ساکس" استاد دانشگاه کلمبیایِ آمریکا در گزارشی برای پایگاه خبری "پراجکت سیندیکیت"، با اشاره به روند مداخلات خارجی بیهوده آمریکا در کشورهای اقصی نقاط جهان می نویسد: «مداخلات خارجی آمریکا، هر مرتبه از حمایت های گسترده جریان های رسانه ای این کشور برخوردار بوده اند. اکنون نیز این جریان های رسانه ای پس از شکست فاجعه بار آمریکا در افغانستان، مقصر اصلی را وجود فسادِ گسترده در این کشور معرفی می کنند».
جفری ساکس؛ استاد دانشگاه کلمبیای آمریکا و مشاورِ دبیر کل سازمان ملل متحد
تاریخ انتشار: شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۰ - 21 August 2021

طبقه سیاسی آمریکا و شکستِ فاجعه بار در جنگ افغانستان

 

به گزارش راهبرد معاصر؛ وسعتِ شکست آمریکا در افغانستان، تکان دهنده است. این شکست، متعلق به دموکرات‌ها یا جمهوریخواهان نیست بلکه باید آن را شکستی بزرگ برای فرهنگ سیاسی آمریکایی، که در عدم علاقه سیاستگزارن این کشور به درکِ جوامع مختلف ریشه دارد، مرتبط دانست. البته که متاسفانه این مساله در آمریکا، موضوعی معمولی است.


تقریبا هر مداخله نظامی آمریکا در کشورهای در حال توسعه جهان در عصر مدرن، به یک فاجعه بزرگ ختم شده است. خیلی سخت است که بتوانیم از زمانِ جنگ کره تاکنون، در این رابطه استثنایی را پیدا کنیم. در دهه 1960 میلادی و نیمه اول دهه 1970، آمریکا در اندونزی، ویتنام، لائوس، و کامبوج، مداخله نظامی انجام داد و سرانجام پس از یک دهه کشتار گسترده در کشورهای مذکور، با شکست از صحنه جنگ کنار رفت. رئیس جمهور سابق آمریکا "لیندون جانسون" و جانشینِ جمهوری خواه وی "ریچارد نیکسون"، هر دو در خلق این فاجعه، نقشی پررنگ داشتند.


در همان سال ها، آمریکادر اقصی نقاطِ آمریکای لاتین و بخش هایی از آفریقا، دیکتاتورهایی را به نمایندگی از خود مستقر کرد که این مساله نیز فجایعی را به بار آورد که آثار و تبعات آن برای دهه ها باقی ماند. به عنوان مثال می توان به دیکتاتوری "موبوتو" در جموری دموکراتیک کنگو پس از ترور "پاتریس لومومبا" که با حمایتِ سازمان سیا در اوایل سال 1961 انجام شد اشاره کرد. از سویی می توان به استقرار رژیم دیکتاتوری "آگوستین پینوشه" در شیلی پس از سقوط دولت "سالوادور آلنده" که این اقدام نیز از حمایت دولت آمریکا برخوردار بود(در سال 1973)، اشاره کرد.


در دهه 1980 میلادی، آمریکا تحت رهبری "رونالد ریگان"، آمریکای مرکزی را در جنگ های نیابتی غرق کرد تا از این طریق، نظام های سیاسیِ چپ گرای این منطقه را نابود سازد. زخم های این منطقه از آن دوران هنوز هم التیام نیافته اند.


از سال 1979، خاورمیانه و غرب آسیا، عمقِ حماقت ها و ستمگری سیاست های ایالات متحده آمریکا را به خوبی درک و حس کرده است. جنگ افغانستان 42 سال پیش آغاز شد زمانی که "جیمی کارتر" رئیس جمهور وقتِ آمریکا به صورت پنهانی از جهادی های افغان برای جنگ علیه نظام سیاسی افغانستان در آن زمان توسط شوروی حمایت می شد، پشتیبانی می کرد. خیلی زود، مجاهدینِ افغان با حمایت سازمان سیا، مداخله نظامی شوروی در افغانستان را تحریک کردند. این مساله عملا شوروی را در باتلاق افغانتسان گرفتار کرد و خودِ افغانستان را نیز وارد بیش از دو دهه جنگ و خونریزی نمود.


در اقصی نقاط منطقه، سیاست خارجی آمریکا اقدام به بحران سازی های فراوان نمود. دولت "ریگان" در واکنش به ساقط شدن شاهِ ایران به دست مردم این کشور در سال 1979(وی نیز از حمایت های گسترده آمریکا برخوردار بود)، تا حد زیادی رژیم نظامی "صدام حسین" در عراق را تسلیح کرد تا جنگی گسترده را علیه ایران به راه بیندازد و نظام سیاسی جدید این کشور را ساقط کند. در این راستا، آمریکا عملا از خونریزی های گسترده و همچنین استفاده از سلاح های شیمیایی توسط صدام حسین علیه ایرانی ها، به شدت حمایت می کرد. این بخشِ خونین با حمله صدام حسین به کویت دنبال شد و سپس شاهدِ دو حمله گسترده از سوی ائتلاف به رهبری آمریکا در خلیج فارس و علیه رژیم عراق در سال های 1990 و 2003 بودیم.


آخرین دور از تراژدی افغانستان در سال 2001 آغاز شد. تنها یک ماه پس از حملات یازدهم سپتامبر، "جرج‌دبلیو‌بوش" رئیس جمهور وقت آمریکا دستور حمله به افغانستان جهت ساقط کردن رژیم طالبان در این کشور را داد. همان طالبانی که از مدت ها قبل، آمریکا قویا از آن ها پشتیبانی می کرده است. جانشینِ دموکراتِ بوش یعنی "باراک اوباما"، نه تنها جنگ در افغانستان را ادامه داد بلکه به شمار نظامیان آمریکایی در افغانستان نیز افزود. این دولت همچنین به سازمان سیا دستور داد تا همکاری های نزدیکی را با عربستان سعودی جهت ساقط کردن نظام سیاسی سوریه انجام دهد. امری که در نوع خود به آغاز شدن جنگ خونین سوریه منجر شد که هنوز هم این جنک ادامه دارد. انگار این فجایع کافی نبود زیرا اوباما به ناتو دستور داد تا "معمر قذافی" رهبر سابق لیبی را نیز با حمله نظامی از قدرت خلع کند. امری که منجر به حداقل یک دهه ناامنی و جنگ در این کشور و همچنین بی ثباتی میان همسایگان آن شده و در نوع خود به توسعه و گسترش تروریسم نیز کمک زیادی کرده است.


آنچه این موارد و مثال ها با خود به همراه دارند، صرفا جلوه هایی از شکست در عرصه سیاست های دولت آمریکا نیست. در حقیقت، تمامی این موارد نمودهایی از عقیده شکست خورده و عجیب و غریبِ طبقه سیاسی حاکم در آمریکا مبنتی بر این هستند که هر چالش سیاسی، نیاز به مداخله نظامی آمریکا و یا انجام اقدامات بی ثبات کننده از جانب سازمان سیا دارد. این مساله در افغانستان نیز نمودی عینی به خود گرفته است.


حتی نگاهی گذرا به هزینه‌کردهای آمریکا در افغانستان، نشان دهنده حماقت های سیاسی واشنگتن در این کشور است. بر اساس گزارشی که اخیرا توسط نهادهای مسوول در دولت آمریکا تهیه شده، آمریکا چیزی در حدودِ 964میلیارد دلار در فاصله سال های 2001 تا 2021 در افغانستان هزینه کرده است. با این حال، هزینه کردِ حدودا یک تریلیون دلاری آمریکادر افغانسان، حتی اندکی محبوبیت نیز برای این کشور در افغانستان و نزد مردم آن ایجاد نکرده است.


دلیل این مساله نیز روشن است: از این 964 میلیارد دلار، 816 میلیارد دلار یا حدودا 86 درصد از آن، صرف نظامی گری آمریکا در افغانستان شده است. مردم افغانستان نیز چیز زیادی از هزینه کردِ 130 میلیارد دلاری باقی مانده ندیده اند. از این میان، 83 میلیارد دلار خرج نیروهای امنیتی افغانستان شده است. 10 میلیارد دلار خرجِ عملیات های مبارزه با مواد مخدر شده، این در حالی است که 15 میلیارد دلار صرفِ نهادهای آمریکایی که در افغانستان فعال هستند شده است. در این میان، تنها 21 میلیارد لار صرف حمایت اقتصادی از افغانستان شده است. حتی همین بودجه اندک هم توسعه چندانی درافغانستان ایجاد نکرده که بتوان آن را به چشم دید.


به طور خلاصه باید گفت کمتر از دو درصد از هزینه‌کردهای آمریکا در افغانستان و احتمالا خیلی کمتر از این میزان، به مردم افغانستان در قالبِ کمک های زیرساختی و یا برنامه های کاهش فقر در این کشور، تخصیص داده شده است. آمریکا باید در پروژه های مربوط به: آب آشامیدنی سالم و بهداشتی، ساخت مدرسه، کلینیک های درمانی، توسعه فناوری، و بهبود تجهیزات کشاورزی، بهبودِ امنیت غذایی، و همچنین دیگر برنامه هایی که محرومیت اقتصادی را در افغانستان کاهش می دادند، سرمایه گذاری می کرد. در عوض، اکنون آمریکا کشوری را از خود برجا می گذارد که در آن امید به زندگی 63 سال است، نرخ مرگ و میرِ زنان افغان در جریان تولد کودکان، 638 نفر در هر 100 هزار تولد است و در عین حال، نرخ کوتاهی قد کودکان نیز 38 درصد است(هر دویِ این آمارهایی به شدت بالا هستند).


آمریکا به هیچ وجه نمی بایست در افغانستان مداخله می کرد، نه در سال 1979 و نه در سال 2001. این کشور نباید در افغانستان برای مدت 20 سال می ماند. آمریکا باید در دوران حضور خود در افغانستان، در پروژه های زیرساختی افغانستان که به نفع مردم این کشور بودند سرمایه گذاری می کرد و بدون تردید سرمایه گذاری در حوزه های انسانیِ افغانستان می توانست از میزان و شدت خونریزی ها در این کشور بکاهد.


با این همه، رهبران آمریکا هر کاری در این سال ها کردند که نشان دهند بودجه های کشورشان را بیهوده هزینه نمی کنند. حقیقت ناراحت کننده در این میان این است که طبقه سیاسی آمریکا و رسانه های جمعی آن، مردمِ ملل فقیر را تحقیر می کنند و به نحو خستگی ناپذیر و بی ملاحظه ای در کشورهای آن ها مداخله گری می کنند. البته که طبقات سیاس حاکم در آمریکا به نحو مشابهی با افراد ضعیف و فقیر جامعه خود نیز رفتار می کنند.


پس از فتح کابل توسط طالبان، رسانه های جمعی آمریکا، داستانِ تکراری انداختنِ تقصیر این فاجعه به گردن وجود فساد در افغانستان را بار دیگر آغاز کرده اند. عدمِ خودآگاهی آمریکایی ها واقعا تکان دهنده است. شگفت‌آور نیست که شاهدیم آمریکا پس از هزینه‌کردِ تریلیون ها دلار در عراق، لیبی، و سرزمین های ورای آن ها، هیچ کارنامه مثبتی از خود ندارد که به جهانیان نشان دهد. تنها چیزی که آمریکا می تواند نشان دهد، اوج گیری خشونت و خونریزی در کشورهایی است که در آن ها مداخله گری کرده است.

 

ارسال نظر
پربیننده ترین اخبار
یادداشت جمال سالمی، تحلیلگر الجزایری؛ / ۲ روز پیش

شاخص‌های فروپاشی اقتصاد رژیم صهیونیستی