صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

بین‌الملل

جامعه

فرهنگ‌وهنر

چندرسانه‌ای

منهای نفت

اندیشکده‌های خارجی

انتخابات

فضای مجازی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار: ۰۹:۱۴ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۸ - 2019 August 19
کد خبر: ۱۹۶۳۰
پرونده انتخابات 2020 امریکا/ 3

نامزدهای انتخابات آمریکا و مسئله‌ی غرب آسیا

گزارش راهبرد معاصر؛ وعده های انتخاباتی یکی از بخش های جذاب در انتخابات هاست که توسط نامزدهای ریاست جمهوری برای جلب آراء رای دهندگان ارائه می گردد و البته از طرفی هم به عنوان معیاری برای سنجش و ارزیابی روسای جمهور در پایان دوره های کاری خود به حساب می آید. هرچند که مقولات سیاست خارجی تا قبل از حادثه 11 سپتامبر 2001 تاثیر چندانی بر انتخابات های ریاست جمهوری آمریکا نداشت، اما بعد از رویداد مذکور مسائل و مواضع مربوط به حوزه سیاست خارجی در کنار موضوعات مهم دیگری از قبیل امنیت داخلی، بیمه های درمانی، اقتصاد ملی، بیکاری، مهاجرت و ... همواره یکی از موضوعات اصلی در خصوص مناظره های انتخاباتی در ایالات متحده بوده است.

 

اگرچه در دهه اخیر و به ویژه پس از روی کار آمدن اوباما، موضوع «تغییر محور سیاست خارجه به سمت شرق آسیا» نیز به مباحث مربوط به سیاست خارجی اضافه شد اما به طور سنتی خاورمیانه و بحران های مربوط به آن از قبیل حوزه تروریسم، حوزه سلاح های کشتار جمعی، مسئله سلاح اتمی، موضوعات مربوط به عراق و افغانستان، مسائل مربوط به ایران و به ویژه مسئله مسائل فلسطین و رژیم صهیونیستی از سوی سیاستمداران آمریکایی جزء اولویت های سیاست خارجه این کشور برشمرده می شوند.

 

«انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا؛ آینده سیاست خاورمیانه ای این کشور» دومین بخش از سلسله یادداشت های مرتبط با انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکاست. در این مطلب به بررسی سناریوهای مختلف سیاست های خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا پرداخته شده است.

 

امنیت اسراییل از اولویت های همیشگی سیاست خارجی آمریکا

«امنیت اسراییل» کلید واژه ای است که بدون اغراق می توان گفت مورد تاکید تمام روسای جمهور ایالات متحده آمریکا بوده و جزء دغدغه ها و اهداف اصلی این کشور در حوزه سیاست خارجی به شمار می آید. حمایت های مالی لابی های صهیونیست به ویژه «ایپک» (کمیته روابط عمومی آمریکا و اسراییل) بر هیچ کس پوشیده نیست و به اذعان خود آمریکایی ها بخش قابل توجهی از آراء چه در انتخابات های ریاست جمهوری و چه در انتخابات کنگره با حمایت های مالی و رسانه ای آنان به دست می آید.

 

لابی های وابسته به یهودیان ضمن در كانون هاي قدرت ايالات متحده به ويژه كاخ سفيد وزارت امور خارجه توانسته اند با ايجاد تشكل هاي مهم و ارتباط كامل بين منافع آمريكا و صهيونيسم به تاثیرگذارترین گروه در سياست خارجي دولت آمريكا تبديل شوند. اگرچه این نفوذ و تاثیرگذاری همواره در دولت های ادوار مختلف ایالات متحده آمریکا وجود داشته، در زمان ترامپ افزایش قابل توجهی نیز یافته است؛ گویی که وی یکی از محبوب ترین رییس جمهورهای آمریکا در بین صهیونیست هاست (این موضوع در یادداشتی مجزا تشریح خواهد شد).

 

در واقع به همین دلیل می توان گفت حمایت از اسراییل اولویت سیاست خارجی آمریکاست و بین دو حزب هم تفاوتی در این راستا وجود ندارد؛ تا جایی که «نانسی پلوسی» -سخنگوی مجلس نمایندگان ایالات متحده- اظهار کرده بود: «زمانی که صحبت از اسرائیل به میان می‌آید، هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه نظر واحدی خواهند داشت که همانا حمایت از این رژیم است».

 

برای روشن تر شدن تاثیر صهیونیسم و لابی های اسراییل مثال های متعددی وجود دارد که به چند مورد آن شاره می گردد. باراک اوباما –رییس جمهور پیشین ایالات متحده- در جریان کمپین های انتخاباتی خود گفته بود «تضمين امنيت اسراييل حياتي ترين مساله براي ايالات متحده آمريكاست. تمام تلاش خود را براي تضعيف آناني كه به دنبال از بين بردن اسراييل هستند به كار خواهم بست».

 

در مناظره های انتخاباتی که برای انتخابات سال 2020 در جریان است نیز همین فضا جریان دارد. به طوری که «کاملا هریس» -از نامزدهای دموکرات برای تصدی ریاست جمهوری آمریکا- گفته است: «فکر می‌کنم اسرائیل هرگز نباید موضوعی حزبی باشد. تا زمانی که من سناتور ایالات متحده باشم، هرآنچه بتوانم برای بسط حمایت دو حزبی از امنیت اسرائیل و حق اسرائیل برای دفاع از خود، انجام می‌دهم». نامبرده از حامیان گسترش شهرک سازی رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی به شمار می آید. اعلام کرده است.

 

همانطور که اشاره شد، در عرصه خوش خدمتی به صهیونیست ها، ترامپ گوی سبقت را از اسلاف خود ربوده است. انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس، طرح معامله قرن و رسمیت بخشیدن به بلندی های اشغالی جولان به عنوان بخشی از خاک اسراییل از سوی ترامپ و ... مثال هایی از اقدامات ترامپ برای جلب نظر اسراییل و لابی های وابسته به آن است. بنیامین نتانیاهو -نخست وزیر رژیم صهیونیستی- نیز ارتباط بسیار نزدیکی با ترامپ دارد و به عبارت دیگر می توان گفت تا کنون هیچ رییس جمهوری در آمریکا تا این حد مورد تحسین او قرار نداشته است.

 

 لذا با توجه به تمام مواردی که تشریح شد، بدون تردید صهیونیست ها و لابی های وابسته به آنان لطف ترامپ را مبنی بر انتقال سفارت آمریکا از تلاویو به بیت المقدس فراموش نخواهند کرد و احتمالا حمایت تمام عیاری از او انجام دهند. ترامپ نیز به خوبی از این امر آگاه است. از طرف دیگر، معامله قرن نیز که در سال های اخیر به یکی از اهداف خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا تبدیل شده، جزء خوش خدمتی های ترامپ برای صهیونیست ها به شمار می آید و بنابراین دولت آمریکا تمام تلاش خود را برای تحقق آن به کار گرفته است. به نظر می رسد بین معامله قرن و امنیت اسراییل، ارتباط مستقیمی وجود داشته باشد و ترامپ با آگاهی از این مسئله و اهمیت آن برای صهیونیست ها و لابی های وابسته به آنان از هیچ تلاشی برای جلب رضایت آنها مضایقه نکرده و نخواهد کرد. از همین رو است که ترامپ با قرار دادن داماد خود را به منظور پیگیری برای تحقق طرح مذکور و همراه کردن کشورهای عرب منطقه با آن منصوب کرده است.

.

از آنجایی که طرح معامله قرن هنوز به طور کامل به اهداف خود نرسیده است، لذا صهیونیست ها به منظور تکمیل آن نیازمند چهره ای هستند که بی محابا در راستای به نتیجه رسیدن آن قدم بردارد. از طرف دیگر رژیم صهیونیستی به شدت به دنبال تقویت روابط در تمام حوزه ها با کشورهای عربی منطقه است. بنابراین احتمالا گزینه ای بهتر از ترامپ پیش روی آنان قرار ندارد. بنابراین می توان نتیجه گرفت با توجه با تاثیرگذاری لابی اسراییل بر انتخابات های آمریکا، احتمالا این بار آنها با توجه به رضایتی که از اقدامات دونالد ترامپ در چهار سال اول ریاست جمهوریش دارند، حمایت های بی دریغ خود را برای پیروزی در دوره دوم نیز در اختیار او قرار دهند.

 

مقابله با جمهوری اسلامی ایران

پس از وقوع انقلاب اسلامی، موضوع  ایران همواره جزء دغدغه های اصلی تمام روسای جمهور آمریکا بوده است. اغلب هم نامزدهای ریاست جمهوری در آمریکا به دلیل شرایط موجود، علاقه دارند مواضعی خصمانه درباره ایران به تصویر بکشند که معمولا هم در رای آوری آنان موثر است. مقابله با آنچه آمریکایی ها «تهدیدات جمهوری اسلامی ایران» می خوانند جزء برنامه های انتخاباتی تقریبا اکثر نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا بوده و است. گویی تهدید نشان دادن کشور ایران برای منافع خاورمیانه ای آمریکا نوعی برگ برنده برای پیروزی آنها در انتخابات و البته امتیازگیری و خشنودسازی برخی کشورهای منطقه و رژیم صهیونیستی به حساب می آید. واقعیت این است که اشتراک نظر عجیبی بین دو حزب قدرتمند در آمریکا بر سر مسائل مربوط به ایران وجود دارد و همگی اعضاء و نمایندگان دو حزب دموکرات و جمهوری خواه بر سر مواضع ضد ایرانی توافق نظر دارند.

 

هر دو حزب حکومت جمهوری اسلامی را فاقد مشروعیت می دانند و از همین رو است که تقریبا تمام اقدامات ضدایرانی که در سنای آمریکا به رای گذاشته می شود، با اکثریت مطلق به تصویب می رسد. از طرف دیگر، همانطور که در بالا نیز اشاره شده لابی های وابسته به  اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی هزینه های بسیار بالایی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکا صرف می‌کنند تا چهره هولناکی از ایران در جامعه آمریکا ترسیم نمایند.

 

در سال های اخیر نیز به ویژه با روی کار آمدن دونالد ترامپ، با معطوف کردن توجهات به سمت جمهوری اسلامی ایران، بخش مهمی از سیاست خاورمیانه ای این کشور به اصطلاح بر «مهار ایران» متمرکز شده است. در این راستا تصمیم سازان آمریکایی در حوزه سیاست خارجی تلاش کرده اند جبهه ای متشکل از برخی کشورهای منطقه در کنار رژیم صهیونیستی برای مقابله با ایران تشکیل دهند.

 

افزایش قدرت منطقه ای ایران در کنار توان نظامی کشور در زمره نگرانی های اصلی آمریکایی ها قرار دارد و نامزدهای انتخاباتی تلاش می کنند با تاکتیک های مختلف با این موضوع مقابله کنند. اگرچه به نظر می رسد در صورت پیروزی دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری 2020 احتمال بازگشت آنها به توافق بین المللی هسته ای موسوم به برجام وجود دارد، اما نمی توان تغییر جدی در رویکرد خصمانه این کشور علیه ایران متصور شد. زیرا علاوه بر بحث هسته ای، مباحث دیگری از جمله موشکی، حقوق بشر، سیاست های منطقه ای و ... مورد اختلاف دو کشور است. در صورت پیروزی مجدد ترامپ نیز، رویه کنونی تداوم خواهد داشت و طبق آنچه که خود می گوید، تمام تلاشش را برای نابودی برنامه هسته ای ایران به کار خواهد گرفت.

 

نتیجه گیری

اگرچه رویکردهای دموکرات ها و جمهوری خواهان در موضوعات سیاست خارجی تا حدی متفاوت است، اما اهداف آنان در حوزه سیاست خارجی به ویژه در موضوعاتی مانند «مقابله با ایران» و «حمایت از اسراییل» یکسان است.

 

همچنین به نظر می رسد تهدید نشان دادن جمهوری اسلامی ایران در منطقه به نوعی تامین کننده منافع آمریکا در خاورمیانه است. آنها از این طریق علاوه بر معطوف کردن توجهات به این نقطه پراهمیت دنیا، با استفاده از تهدیدزایی به کسب درآمد و باج خواهی از متحدان خاورمیانه ای خود پرداخته و از طرف دیگر موجبات خوشنودی صهیونیست ها را فراهم می آورند.

 

به نظر می رسد اگر ترامپ مجددا پیروز انتخابات باشد، در مورد اسراییل رویکرد خود را ادامه داده و حمایت حداکثری از رژیم صهیونیستی را در دستور کار خود قرار می دهد. پیگیری معامله قرن همچنان جزء الویت های ترامپ و دولت او خواهد بود. در مورد ایران نیز احتمالا راهبرد فشار حداکثری تداوم خواهد یافت.

 

در صورت پیروزی دموکرات ها نیز همانطور که پیش تر اشاره شد، ارتباط با رژیم صهیونیستی و کشورهای عرب منطقه احتمالا طبق روال قبلی ادامه خواهد یافت. در این راستا می توان به سخنان «جو بایدن» استناد نمود که در جریان مناظره نامزدهای حزب دموکرات اعلام کرد اگر پیروز انتخابات باشد، سفارت اسراییل را در بیت المقدس نگه خواهد داشت؛ اقدامی که ترامپ آن را آغاز نمود.

 

اما موضوع اصلی ایران خواهد بود. اگرچه اکثر نامزدهای دموکرات انتخابات خواهان بازگشت به برجام هستند، اما به نظر نمی رسد این امر با توجه به پیچیدگی های قانون گذاری در آمریکا امکان پذیر باشد؛ مضاف بر اینکه به احتمال زیاد آنها نیز پس از رسیدن به قدرت، شروع به بهانه گیری در خصوص موضوعاتی از قبیل قدرت منطقه ای ایران، توان موشکی و ... خواهند کرد. بنابراین در صورت پیروزی دموکرات ها هم نمی توان تفاوت چندانی در خصوص موضوع ایران متصور شد.

 

صرف نظر از تمام مطالبی که در این یادداشت گفته شد، رصد مواضع ترامپ و نامزدهای حزب دموکرات در خصوص موضوعات سیاست خارجی و به ویژه خاورمیانه نشان می دهد که در این دوره ظاهرا نامزدهای انتخاباتی با احتیاط بیشتری صحبت می کنند و تمایل چندانی به پرداختن به موضوعات مربوط به سیاست خارجی ندارد؛ عدم تمایلی که ناشی از پیچیدگی تحولات خاورمیانه و تصمیم سازی برای آن دارد.

 

نکته حائز اهمیت این است که هم ترامپ و هم رقبای دموکراتش به صراحت اظهار می کنند که تمایلی به کشاندن آمریکا به جنگ دیگری در خاورمیانه ندارند و حتی از بازگرداندن نیروهایشان به کشور صحبت می کنند.

نظر شما
نام:
ایمیل:
نظر: