به گزارش راهبرد معاصر، محمد ایمانی طی یادداشتی در کانال شخصی خود نوشت: صادق زیباکلام به روزنامه شرق گفته "تندروها تصور میکنند حالا که آمریکا از افغانستان خارج شده، یک شکست بزرگ را تجربه کرده؛ پس ایران دست برتر را دارد و میتوان مذاکرات را به تعویق انداخت. توجه ندارند که اتفاقا آمریکا در افغانستان سیاست تازهای را پیش گرفته و طالبان نیروی مورد اعتماد این کشور است. هیچ بعید نیست در آینده، شاهد ائتلاف عربستان، افغانستان، پاکستان و آمریکا باشیم".
اگر طالبان نیروی مورد اعتماد آمریکاست، مدعیان اعتدال و اصلاحات در ایران هم نقش مشابهی را بازی میکنند؛ بنابراین وقتی احمقهای درجه یک آمریکایی، برای درگیر کردن ایران در افغانستان و جنگ مذهبی بی سرانجام نقشه میکشند، بلافاصله غربگراها در ایران بر خلاف رویه همیشگی، غیرتی میشوند و از جنگ با طالبان دم میزنند!
غربگرایان باید پاسخ دهند اگر جنگ را -حتی در موقعیت دفاعی- تخطئه میکنند، حالا چرا طرفدار ورود جمهوری اسلامی به خاک افغانستان و جنگ با طالبان شده اند، بی آن که خودشان داوطلب رفتن به چنین جنگی باشند؟ (حتی تصورش هم مضحک است که مثلا زیباکلام یا تاجزاده و لافزنهای شبیه آنها لباس رزم به تن کنند؟!).
اما مذاکره با آمریکا. همه این فضا سازیها و تهدید تراشیها برای این است که ایران، از آمریکای عهدشکن و زمین خورده، بترسد و بدون اعتنا به تجربه تلخ برجام که با همدستی غربگرایان و آمریکا و اروپا تبدیل به جنازه شد، بازی مار و پله مذاکره را دوباره از صفر شروع کند و دوباره امتیاز بدهد!
شما بگویید! در این بازی کثیف، طالبان خطرناکتر است، یا پادوهای اجارهای که عصا زیر بغل آمریکا میگذارند و موضع زیر سوال او را رفوکاری میکنند؟ آیا شنیده اید این جماعت، زبان به اعتراض گشوده و لا اقل یک بار گفته باشند آمریکای عهدشکن باید تحریمها را بی قید و شرط (طبق تعهدات برجامی) لغو کند؟!
هرگز! فقط برای توقعات زورگویانه آمریکا توجیه میتراشند، بی آن که درباره چک برگشت خورده برجام و انبوه وعدههای دروغین در هشت سال گذشته پاسخگو باشند. آنها ماموران و بازیگران نمایشی هستند که عروسک گردان آن آمریکاست.
میگویند پلنگ ناصر الدین شاه در اثر بی دقتی مامور قفس مرد. اوس شعبون برای لاپوشانی تصمیم گرفت در پوست پلنگ برود. اما شاه هنگام بازدید از حیوانات، اصرار کرد پلنگ را به قفس شیر بیندازند و او تماشا کند. همین کار را هم کردند!
اوس شعبون زهر ترک شده بود که شیر درنده با او چه خواهد کرد. اما در همین گیر و دار، صدایی شنید که میگوید "نترس اوس شعبون! منم مش قربون، مامور قفس شیر"!