ببینید/ هشدار دستگاه قضا به خریداران سکه و ارز: با احتیاط به این بازار‌ها وارد شوید سرمربی ذوب‌آهن لحظاتی بعد از دربی به بیمارستان منتقل شد آبگرمکن ۶ نفر را تا پای مرگ برد! نامه سازمان لیگ در پاسخ به استقلال؛ زمان دربی تغییر نمی‌کند تصادفات، دخانیات و استرس؛ ۳ تهدید جدی برای سلامت مردان ترکیب سپاهان و ذوب‌آهن برای دربی نصف‌جهان عوامل تأثیرگذار بر اختلالات تیروئید: تغذیه، سبک زندگی و پیشگیری اینتر رقم فروش طارمی را مشخص کرد نوشیدن چای یا سایر نوشیدنی‌های کافئین‌دار چه مزایایی دارد؟ ماتزاری به استقلال نزدیک شد واکنش سازمان انرژی اتمی به اظهارات گروسی مرکز آمار نرخ تورم در بهمن ماه را ۳۲ درصد اعلام کرد سردار معروفی: رزمایش پیامبر اعظم در سراسر کشور اجرا می‌شود پرداخت حقوق فرهنگیان با نرم‌افزار جدید دستمزد در آینده نزدیک پزشکیان: هوایی که تنفس می‌کنیم برازنده انسان‌ها نیست/ از اصلاح حمل‌ونقل عمومی در کشور حمایت می‌کنیم

استوری دردناک مارال فرجاد

مارال فرجاد در اینستاگرامش نوشت: خسته و کلافه ورنجورم، اما رقصان و سبک‌بال و پذیرا. و تا قله، تا بهبود، تا لبخند خواهم‌رفت. همین.
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۶ - ۰۲ مرداد ۱۴۰۱ - 2022 July 24
کد خبر: ۱۴۳۷۹۴

به گزارش راهبرد معاصر، مارال فرجاد، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون به تازگی با انتشار پستی در اینستاگرام از تجربه ابتلا به سرطان و دست و پنجه نرم کردن با شیمی‌درمانی نوشت.

فرجاد در این پست اینستاگرامی نوشت: «حالا به معاشرت طولانیم با این درد که فکر می‌کنم، می‌فهمم بسیاری از جزییات را از یاد برده‌ام. جزییاتی دردناک، رنج‌آور و گاه از حد طاقتم فراتر. احتمالا همین فراموشی است که به ما کمک می‌کند طاقت بیاوریم.
‎هیچ‌وقت دچار بیماری سختی نشده‌بودم، و شیمی‌درمانی برایم تنها اسمی در فیلمنامه‌هایی بود که می‌خواندم. بله، فکر می‌کردم زنی رویین‌تن هستم، و بعد، یک‌باره و ناگاه همه‌چیز فروریخت. گفتند هر ۲۱ روز باید همسفر داروها شوم، سفری بی‌نهایت دردناک. نخست موهایم را کوتاه کردم، موهایی که تنها یک‌بار در کودکی کوتاه شده بودند. موهایم رفت، و این نه پایان ماجرا که تازه شروع رنجی مدام و طولانی بود.
‎عذاب قوی‌ماندن، سخت ترین بخش بیماری طولانی است. می‌توانم جزییاتی برای شما تعریف کنم که در گریه با من شریک باشید، اما بگذارید برایتان بگویم چطور این دوران جنون‌زده را طاقت آوردم و می‌آورم: با فکر کردن به آنها که دوستشان دارم. من از بیماریم یاد گرفتم به قطره‌های داروی شیمی‌درمانی، به سان ذره‌های مهربان نور نگاه کنم. یاد گرفتم دردم را دوست بدارم و وقتی گریه می‌کنم، وقتی می‌خندم، وقتی حرف می‌زنم، همیشه و در همه حال از یاد نبرم زندگی با همه تلخی‌ها، موهبتی است که باید قدرش را بیشتر و بیشتر بدانم.
‎بعدتر شاید برایتان به تدریج نوشتم چگونه در غربت و دور از همه کسانی که دوستشان دارم و دور از حرفه‌ای که عشق زندگیم است چگونه تاریکی شبهای تنهایی را به تاریکی پشت پلکهای بسته از درد گره زدم، ولی ایمانم را به نور از دست ندادم. شاید برایتان گفتم چگونه مثل کوهنوردی خسته با هر قدمی که برداشتم مردم و زنده شدم، اما کم نیاوردم و ادامه دادم تا به قله برسم. من ادامه دادم. ادامه می دهم. چرا که من، با رنج و درد و اندوه ولی با قلبی روشن و گرم، مسافر کوچک شهر امیدم. با لبخندی ساده و قلبی مطمئن که حالا مرا واقعا رویین‌تن کرده. خسته و کلافه ورنجورم، اما رقصان و سبک‌بال و پذیرا. و تا قله، تا بهبود، تا لبخند خواهم‌رفت.همین.»

مطالب مرتبط
ارسال نظر