آمریکا و خط قرمزی به نام صلح جهانی-راهبرد معاصر
یادداشت اختصاصی حنیف غفاری، کارشناس مسائل بین‌الملل؛

آمریکا و خط قرمزی به نام صلح جهانی

استمرار بازی فنلاند و سوئد در زمین آمریکا معنایی جز هدف قرار گرفتن ساختارهای رفاهی تثبیت‌شده در اسکاندیناوی نخواهد داشت، زیرا در فضای جنگ، منازعه و حتی تنش‌های لفظی دائمی میان این دو بازیگر و روسیه، مؤلفه‌های امنیتی تضمین‌کننده چارچوب و ساختار دولت رفاهی در این دو کشور از بین خواهد رفت.
حنیف غفاری؛ كارشناس روابط بین‌الملل
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۹ - ۱۳ آذر ۱۴۰۱ - 2022 December 04
کد خبر: ۱۶۱۹۵۴

آمریکا و خط قرمزی به نام صلح جهانی

 

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ گرچه دموکرات ها و جمهوری خواهان آمریکا به تازگی در یکی از سخت ترین رقابت های سیاسی خود بر سر تصاحب مجلس نمایندگان و سنا تاکتیک های سیاسی و رفتاری یکدیگر را در حوزه سیاست داخلی به چالش کشیدند، اما در حوزه سیاست خارجی هر دو یک هدف بیشتر ندارند؛ تولید بحران های مزمن در نظام بین الملل.

 
این راهبرد کلان منبعث از تمایل تاریخی و ماهوی سیاستمداران آمریکایی مبنی بر مداخله گرایی در جهان و بدیهی است لوازم و پیش درآمدهایی دارد که مهم ترین آنها زنده نگاه داشتن محیط بحران است. هم اکنون پنتاگون در اقدامی قابل پیش بینی با فروش موشک های تاکتیکی با قابلیت شلیک زمین به هوا به فنلاند موافقت کرده است، اما چرا فروش این تسلیحات مدرن 9 ماه پس از آغاز جنگ اوکراین انجام شد؟

 
در این زمینه دو نکته وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت؛ نخست، اینکه مقام های آمریکایی در صدد حفظ محیط بحران هستند. در روزهای اخیر فعالیت هایی در حوزه دیپلماسی پنهان با هدف پایان دادن به جنگ اوکراین انجام شده است و حتی ملاقات های میان مقام های امنیتی ارشد آمریکا و روسیه در همین راستا ارزیابی می شود. مقام های غربی در این معادله چاره ای جز تن دادن به برخی خواسته های مسکو ندارند.

در روزهای اخیر فعالیت هایی در حوزه دیپلماسی پنهان با هدف پایان دادن به جنگ اوکراین انجام شده است و حتی ملاقات های میان مقام های امنیتی ارشد آمریکا و روسیه در همین راستا ارزیابی می شود


در این شرایط خاص مقام های آمریکایی هرگز قصد ندارند بسته شدن احتمالی پرونده جنگ اوکراین را مترادف با بسته شدن پرونده بحران و جنگ در جهان بدانند. فروش تسلیحات آمریکایی به فنلاند (و به دنبال آن سوئد) به معنای تزریق بحران های امنیتی بالقوه و سخت در حوزه اسکاندیناوی و بالتیک است. در این صورت ناتو می تواند شمال اروپا را در آینده ای نزدیک یا دور به صحنه نبرد دوباره با روسیه تبدیل کند.


نکته دوم، مبتنی بر اهمیت ژئوپلیتیک و ژئو استراتژیک منطقه شمال اروپا برای آمریکاست. همسایگی با روسیه از سویی و تسلط بر دریای شمال و بالتیک از سوی دیگر جذابیت راهبردی این منطقه را برای واشنگتن دوچندان کرده و سبب شده است مقام های آمریکایی از فنلاند و سوئد به عنوان کانون های بالقوه جنگ جدید یاد کنند.

 
در این معادله حتی اگر کل خاک سوئد و فنلاند مورد حمله اتمی قرار گیرد و از بین برود، برای آمریکا اهمیتی نخواهد داشت. تحلیل رویکرد آمریکا در قبال پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو زنگ خطری برای ساختار دولت رفاه در این دو کشور به شمار می رود.

 
استمرار بازی هلسینکی و استکهلم در زمین واشنگتن معنایی جز هدف قرار گرفتن ساختارهای رفاهی تثبیت شده در اسکاندیناوی نخواهد داشت، زیرا در فضای جنگ، منازعه و حتی تنش های لفظی دائمی میان این دو بازیگر و روسیه، مؤلفه های امنیتی تضمین کننده چارچوب و ساختار دولت رفاهی در این دو کشور از بین خواهد رفت.

 
بسیاری از نظریه پردازان غربی اعتراف کرده اند یکی از دلایل موفقیت سوئد و فنلاند در تقویت الگوهای رفاه اقتصادی داخلی، سیاست خارجی نسبتاً بی طرفانه آنها بوده است. ترسیم سیاست خارجی هلسینکی و استکهلم به وسیله واشنگتن همه این دستاوردها را درآینده از بین خواهد برد.

 

ارسال نظر