به گزارش راهبرد معاصر؛ داشتن یک تحلیل درست از فضای سیاسی ــ اجتماعی و همچنین برخورداری از یک ایده پیشبرنده برای برهههای تعیینکنندهای در سیاست، یک پیششرط اساسی برای سیاستورزی جدی و معقولانه است.
با پرویز امینی کارشناس جامعهشناسی سیاسی و استاد دانشگاه در این باره به گفتگو نشستهایم که؛ وضعیت اجتماعی کشور در سال منتهی به انتخابات چگونه است؟ جناحهای سیاسی و شخصیتهای مطرح چه وضعیتی دارند؟ و چه راهبردی در انتخابات میتواند مفید باشد؟ گفتگوی مشترک خبرگزاری تسنیم و روزنامه فرهیختگان با امینی را در ادامه بخوانید:
با سلام و تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید؛ موضوع اصلی بحث امروز ما انتخابات 98 است. منتها پیش از آنکه درباره گروهها و جریانهای سیاسی صحبت کنیم، یکی از مؤلفههای مهمی که در این باره باید مدنظر قرار بگیرد وضعیت اجتماعی ــ سیاسی کشور است، شما چه تحلیلی در این باره دارید؟ و جامعه ایران را در چه وضعیتی میبینید؟
امینی: من هم خدمت شما و مخاطبانی که این مصاحبه را میخوانند یا میبینند سلام عرض میکنم. شرایط اجتماعی و سیاسیای که منجر به فضای انتخابات میشود در تحلیل فضای انتخابات بسیار مهم است. اگر بخواهیم مجموعه درکمان را از شرایط سیاسی و اجتماعی خلاصه کنیم، من آن را بهعنوان یک واقعیتی که شامل یک سکه دورو هست، تحلیل میکنم. بهنظر من، بهلحاظ سیاسی و اجتماعی، با دو واقعیت توأمان روبهرو هستیم؛ از یک طرف ما با مسئلهای بهنام «ابهام منفی» در این انتخابات روبهرو هستیم؛ یعنی جامعه ما بهلحاظ معرفتی در موضع ابهام منفی هست. از طرف دیگر یعنی روی دوم سکه واقعیت این است که ما با یک «اراده برای برونرفت از فضای موجود» هم روبهرو هستیم، ارادهای که نمیخواهد تسلیم یک نوع فروبستگی سیاسی ــ اجتماعی شود. این شرایطی است که در واقع ما را بهسمت فضای انتخابات پیش میبرد. البته هر کدام از آنها، نیاز به توضیح هم دارند.
چه عواملی به شکلگیری این «ابهام منفی» در جامعه کمک میکند؟ ضمن اینکه شاید بهتر باشد خود مفهوم ابهام منفی هم بیشتر توضیح داده شود.
امینی: توضیح ساده ابهام منفی بدین شکل است که این روزها وقتی با فردی در جامعه مواجه میشوید، مثلاً در یک مهمانی خانوادگی شرکت میکنید، یا در تاکسی یا مترو هستید، یا با کسانی در مورد مسائل کشور گفتوگو میکنید، بسیاری از شما سؤال میکنند که "آینده چه میشود؟ شرایط چگونه خواهد شد؟ چه اتفاقی میافتد؟"، خب، این وضعیت نشاندهنده ابهامی هست که در فضای اجتماعی کشور وجود دارد، اما این ابهام متأثر از شرایط اقتصادی ــ معیشتی که در یکی دو سال گذشته تجربه شده است شرایط مثبتی ندارد، یعنی این ابهام سویهاش سویه مثبت نیست، سویه منفی است.
یعنی فرد فکر میکند که در آینده وضعیتش بدتر میشود؟
امینی: بله؛ بهلحاظ معرفتی، بهلحاظ آگاهی، بهلحاظ تحلیل و درک از واقعیتهای روزمره زندگی احتمال میدهد که وضعیت مثبتی نخواهد داشت، مثلاً یک روز صبح که برای خرید به فروشگاهی میرود میبیند قیمتها با قیمتی که دیروز مشاهده کرده، متفاوت شده است، یا اگر این فرد تصمیم به تهیه مسکن گرفته بود و برای آن پساندازی داشت، ناگهان میبیند که آن پسانداز برای خرید مسکن کفایت نمیکند، برای همین هم مداوم سؤال میکند که؛ نهایتاً چه میشود؟ چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آینده چگونه خواهد بود؟ یک جور ابهام منفی در شرایط اجتماعی که ما در آن هستیم وجود دارد. از آن طرف هم البته یک اراده برای برونرفت وجود دارد، برای اینکه جامعه نمیخواهد تسلیم این شرایط شود، نمیخواهد که درون این شرایط باقی بماند، ازاینرو یک نوع اراده برای برونرفت یا یک نوع اراده برای تغییر شرایط در جامعه وجود دارد.
شما میبینید که اینروزها در فضای سیاسی و مدیریتی کشور، حداقلهایی از اقدامات مثبت هم واکنشهای مثبت و قابل توجهی را در پی دارد. اینها آن نشانههای اراده برونرفت است، مثلاً برخی تغییرات قضایی در دوره جدید، که نشان میدهد اتفاقات جدیدی در این حوزه در حال وقوع است. دستکم در «فرم»، و در نحوه مواجهه با افکار عمومی تغییراتی در دوره جدید دستگاه قضایی ایجاد شده است. این تغییرات در چشمانداز اجتماعی مثبت تلقی میشود. چرا؟ چون اراده برونرفت از فضای کنونی وجود دارد و در این مقام حداقلها هم چشمگیر جلوه میکند، برای اینکه جامعه نمیخواهد در وضعیت «ابهام منفی» باقی بماند، یا مثلاً در صحنه ورزش شما میبینید نوع مواجههای که با پیروزیهای ورزشی وجود دارد، با والیبال چه در سطح بزرگسالان و چه در سطح جوانان یا مواردی شبیه به این جامعه به فروبستگی «نه» میگوید.
بهلحاظ سیاسی و اجتماعی، با دو واقعیت توأمان روبهرو هستیم؛ از یک طرف ما با مسئلهای بهنام «ابهام منفی» در این انتخابات روبهرو هستیم، یعنی جامعه ما بهلحاظ معرفتی در موضع ابهام منفی هست. از طرف دیگر یعنی روی دوم سکه واقعیت این است که ما با یک «اراده برای برونرفت از فضای موجود» هم روبهرو هستیم
همزادپنداریهایی که جامعه با پیروزیهای اجتماعی و حتی پیروزیهای بزرگ ورزشی انجام میدهد، نشانههای همان اراده برای برونرفت است، یا حتی واکنشها به برنامههایی مثل عصر جدید هم در این زمینه قابل توجه است، چرا این برنامه مخاطب دارد؟ مخاطبهای میلیونی یا چند ده میلیونی دارد؟ پاسخ مشخص است، یک نوع «گشودگی» در این برنامه وجود دارد، یعنی تصویر کلی و کلانی که عصر جدید به مخاطب نشان میدهد، خلاف آن فروبستگی و خلاف آن روایت منفی است.
«عصر جدید» نشانههایی از گشودگی ارائه میدهد. انسانهایی که معمولی هستند، تا به امروز دیده نشدهاند، در این برنامه میتوانند دیده شوند و بهعنوان استعداد شناخته شوند، درواقع اقبال عمومی به اینچنین برنامهای، یک جور علامت جامعه برای برونرفت از فضای کنونی است.
** مجلس و دولت کنونی ضعیفترین پارلمان و قوه مجریه بعد از انقلاب هستند
وضعیتی که در حال حاضر بهلحاظ کارآمدی در مدیریت اجرایی کشور داریم چه نقشی در این ابهام منفی دارد؟ آیا دولت و مجلس میتوانند برای رفع این ابهام منفی کمککننده باشند یا خود آنها مسئول تشدید این وضعیت هستند؟
امینی: ابهام منفی یکسری عوامل متأخر دارد، یعنی ممکن است یکسری عوامل دیرپایی هم داشته باشد. این عوامل متأخر نهادهای انتخاباتی هستند، نهادهایی که جامعه آنها را انتخاب کرده است، مثل مجلس اخیر و دولت اخیر که انگار وافی به مقصود نبودند و نتوانستند خواستههای مردم را برآورده کنند.
ما میتوانیم با یک اجماعی بگوییم مجلس و دولت کنونی، ضعیفترین پارلمان و ضعیفترین قوه مجریه بعد از انقلاب هستند، یعنی در چشمانداز اجتماعی یا وقتی به آمارها، به نظرسنجیها و صحبتهای اجتماعی یا قضاوتهای نخبگان نگاه میکنیم، میبینیم که با یک پارلمان ضعیف روبهرو هستیم، پارلمانی که انگار بودن یا نبودنش تأثیر زیادی بر زندگی اجتماعی، خواستهها و نیازهای جامعه ندارد، دولتی که یک جور برکنار از مسائل کشور است، برکنار از مسائل جامعه است. جامعه یک نوع گسست بین خودش و تنگناهایش با دولت میبیند. شما بعضی از گفتارهای آقای روحانی و بازخورد آنها را در جامعه ببینید، مثلاً در مورد مسکن که گفته بودند «ما برآورد کردیم که قیمتها بیش از 30 درصد افزایش پیدا نکرده است.»، خب این حرف با یک نوع استهزای اجتماعی روبهرو میشود، بنابراین این ضعیفترین دولت و این ضعیفترین مجلس، در شکل دادن به این «ابهام منفی» نقش داشتهاند.
** دولت روحانی در موضع «غیرقابل نقد» است
بهنظر من، دولت آقای روحانی، امروز از موضع «غیر قابل دفاع» عبور کرده است و در موضع «غیرقابل نقد» است، یعنی در موقعیتی است که ما میتوانیم اسم این موقعیت را «غیرقابل نقد» بگذاریم، چون نقد دو کارکرد میتواند داشته باشد؛ یک کارکرد آن این است که میتواند دولت یا قوه مجریه را یا آن نهاد مسئول را اصلاح و کمک کند تا آن مجموعه خودش را پالایش کند، که بهنظر من در حال حاضر دولت چنین امکانی ندارد. در ثانی دولت اگر هم بخواهد، نمیتواند در سازوکارهای خودش تغییر ایجاد کند، برای اینکه ایدهای برای اداره کشور ندارد.
**ایده دولت برای اداره کشور در بالاترین سطح مسدود شده
و ایده قبلی (توسعه از طریق ارتباط با قدرتهای جهانی) هم شکست خورده...
امینی: ایده قبلی که بسیار مسدود شده است. ایده دولت این بود که تغییر در سیاست خارجی مساوی حل مسائل کشور و توسعه است؛ ایدهای که در بالاترین سطح دچار شکست شده است، یعنی ایده تبدیل شده است به معاهدهای بهنام برجام و برجام در بالاترین سطح شکست خورده است. یکی از اعضای اصلی برجام از این تعهد خارج شده است و 3 طرف اروپایی هم حاضر نیستند که به تعهداتشان عمل کنند و نهایتاً آن کسی که مسئول مذاکرات بود، همان کسی که نماد این فرایند دیپلماسی بود، خودش تحریم شده است، ببینید این شکست خیلی سنگین است.
امروز وضعیت دولت به جایی رسیده که حتی لایههای نزدیک به دولت هم میخواهند بگویند که «دولت انتخاب ما نبوده است»، میگویند «ما بهمصلحت با او همراهی کردهایم» و لذا بهنوعی دنبال گسست و جدایی از دولت هستند.
** حتی لایههای نزدیک به دولت هم میخواهند بگویند که «دولت انتخاب ما نبوده است»
البته با توجه به اظهارات و منش دولت در شرایط فعلی، بهنظر میرسد دستکم در مقام ایده، ارادهای هم برای تغییر جدی ندارد؟
ولو اینکه ارادهای هم داشته باشد، امکانش را ندارد. دومین نکته درباره نقد دولت این است که نقد برای اصلاح ذهنیت و باورهای جامعه است، برای تصحیح کردن یا واقعیکردن قضاوتهای اجتماعی است. اکنون قضاوتهای اجتماعی درمورد دولت بسیار منفی است. عددها، رقمها در نظرسنجیها از رضایت از دولت در حال به صفر میل کردن است و اجماع نظرهای بالایی علیه دولت وجود دارد.
ببینید امروز وضعیت دولت به جایی رسیده که حتی لایههای نزدیک به دولت هم میخواهند بگویند که «دولت انتخاب ما نبوده است»، می گویند «ما بهمصلحت با او همراهی کردهایم»، و لذا بهنوعی دنبال گسست و جدایی از دولت هستند، اینها همان جریانی هستند که یک نیروی سیاسی از خودشان، مثل آقای جهانگیری را به زاپاس و قربانی آقای روحانی تبدیل کردند، دقت کنید آنها در این حد برای آقای روحانی هزینه کردهاند ولی امروز میخواهند بگویند که «ما با آقای روحانی نیستیم.»، بنابراین اگر نقدی هم بخواهد به دولت آقای روحانی شود، در خصوص واقعی کردن باورهای اجتماعی درباره دولت هم نقشی ندارد.
در واقعمیخواهم موقعیت دولت را تصویر کنم، بدین صورت که معتقدم نقد دولت نه کارکرد واقعی کردن ذهنیت اجتماعی را دارد، نه کارکرد اصلاح قوه مجریه را.
یعنی جامعه نسبت به دولت بیتفاوت شده است؟
امینی: جامعه به یک نحوه در حال فاصلهگذاری است. جامعه یک جور موضع منفی درمورد این دولت دارد و از اینکه دولت بتواند کاری برای او انجام دهد ناامید است. در 2، 3 سال اخیر ما با انفجار قیمتها و تبعاً با انفجار شرایط اجتماعی از نظر اقتصادی روبهرو بودیم. همه طبقات اقتصادی، بهویژه طبقه ضعیف و طبقه متوسط، دچار مشکلات اساسی شدند، درواقع زندگی برای همه دشوار شده است، اینها به ابهام منفی کمک میکند.
در اینجا البته یک بحث جدی در مورد دموکراسی وجود دارد؛ دموکراسی گاهی بهمثابه «فرآیند» است و گاهی بهمثابه «فرآورده»، در مورد اول یعنی سازوکارهایی که اجازه میدهد مردم سرنوشت خود را تعیین کنند، مثلاً مردم نمایندگان خودشان را انتخاب کنند و بهعبارتی مردم تصمیم میگیرند که اراده آنها بر کشور حاکم باشد. اینجا دموکراسی بهمثابه سازوکار است.
یک بحث دومی هم هست، جایی که دموکراسی بهمثابه فرآورده است، یعنی دموکراسی بدین معنا که فراهم کردن امکان انتخاب و تعیین سرنوشت از طریق نهاد انتخابات بهتنهایی کفایت نمیکند، بلکه جامعه فکر میکند اگر این اراده متجلی شود و این سازوکار پیش برود نتیجتاً اوضاع هم بهبود پیدا خواهد کرد، مشکلات کمتر، رفاه بیشتر و محیط زیست بهتر خواهد شد. الآن دموکراسی در ایران، از این بابت دچار آسیب شده است. بیشتر اشکالاتی که آقایان دارند به فرآیند است، مانند انتقاداتی که به شورای نگهبان دارند در صورتی که فعلاً مسئله مهم نه فرایند که دموکراسی بهمثابه «نتیجه و فرآورده» و تغییر شرایط است و ایراد اصلی اینجاست.
** دیگر نمیشود با رفتارها و شعارهای گذشته در انتخابات حاضر شد
ابهام منفی، قاعدتاً خودش را در عزم یا عدم عزم برای مشارکت در انتخابات نشان خواهد داد، یعنی کسی که الآن بهنوعی احساس ناامیدی دارد، میگوید «من با رأیم این مجلس را و این دولت را روی کار آوردم اما وضعیت من را نهتنها بهتر نکرد که بدتر هم کرد، امیدم به آینده هم زیاد نیست.»، از طرف دیگر شما گفتید که مردم هم نمیخواهند تسلیم این وضعیت شوند، چهچیزی میتواند در این میان وجه اراده و تلاش برای تغییر وضعیت را به ابهام منفی برتری بدهد؟
امینی: اتفاقاً مسئله همینجاست؛ بین این دو قطب از واقعیت، یعنی «ابهام منفی» کنار «اراده برونرفت»؛ اگر بخواهد اراده برونرفت فضای غالب پیدا کند، باید توجیه معرفتی برای آن شکل بگیرد، یعنی محیط سیاسی انتخابات طوری شکل بگیرد که بتواند توجیه معرفتی لازم را برای پشتیبانی از این اراده برونرفت بهوجود بیاورد، بنابراین ما به نوع متفاوت و تازهای از حضور در انتخابات، به نوع جدیدی از موجودیتهای سیاسی در انتخابات و ظهور و بروز رفتارهای سیاسی محتاج هستیم، دیگر نمیتوانیم با رفتارهای گذشته، با گزارههای گذشته، با شعارهای گذشته، با صورتبندیهای سیاسی گذشته در میدان سیاست حاضر شویم.
** اساسیترین پرسش در انتخابات آتی، درباره امکان ایجاد تغییر است
یعنی دیگر صورتبندی اصلاحطلب و اصولگرا جوابگو نخواهد بود و باید بهفکر صورتبندیهای دیگری بود؟
امینی: بهطور کلی باید یک بنیان و صورت دیگری در انتخابات شکل بگیرد. فضای انتخابات بهطور دیگری باید در کلان خود شکل بگیرد تا این اراده برای برونرفت توجیه معرفتی هم پیدا کند.
بهنظر من یک رکن سومی در این انتخابات مهم میشود، یعنی اگر در گذشته دو پرسش اساسی در مورد انتخابات وجود داشت، یعنی: اول مشارکت انتخابات چطور میشود؟ و دوم چه جریانی پیروز میشود؟ انتخابات آتی در کشور یک ضلع سوم هم پیدا کرده است و آن اینکه؛ آیا مجلس آینده تأثیری بر تغییر مثبت زندگی مردم دارد یا نه؟ بهنظر من، جامعه از این نقطه وارد مسئله اول و دوم میشود، یعنی تا این معرفت شکل نگیرد، معرفتهای دیگر در هالهای از ابهام باقی میماند.
بنابراین باید طوری صورتبندی شود تا این موقعیت سیاسی شکل بگیرد تا جامعه بفهمد موجودیتهای سیاسی، نظام سیاسی، بازیگران سیاسی قادر به ایجاد تغییر مثبت خواهند بود.
جناحهای سیاسی اصلاً نمیتوانند با سبک و سیاق گذشته به رقابت بپردازند، آنها با ادامه روشهای گذشته نمیتوانند پرقدرت وارد رقابتهای انتخاباتی شوند و بهعنوان یک موجودیت سیاسی قوی یک فضای مثبتی را برای انتخابات شکل دهند.
باید فضا بهگونهای شکل بگیرد تا مردم امیدوار شوند که اگر در انتخابات شرکت کنند و انتخابهای معقولی داشته باشند، تغییر ایجاد خواهد شد. دوباره روی این کلمات تأکید میکنم؛ اگر انتخابات معقول و انتخاب معقول شکل بگیرد، این انتخابات معقول و این انتخاب معقول میتواند پارلمان متفاوتی بسازد، پارلمانی که تصمیماتش تأثیر مثبت زیادی بر روند زندگی اجتماعی تک تک ایرانیان برای برونرفت از وضعیت موجود خواهد داشت، یعنی باید فضایی شکل بگیرد تا اراده برونرفت را بهلحاظ معرفتی توجیه کند.
** ایدهها برای حکمرانی باید محور رقابت شوند
خب این فضا چگونه شکل خواهد گرفت تا مردم امیدوارانه در انتخابات مشارکت کنند؟
امینی: برای تحقق این امر، بهنظر من نزاع انتخاباتی باید حولوحوش «ایدههای حکمرانی» شکل بگیرد. مشکلی که مردم امروز با دولت روحانی و با مجلس موجود دارند این است که اینها ایدههایی برای حکمرانی ندارند. کشور ما، جامعه ما و بدنه مسئولیتهایی که در اختیار افراد یا موجودیتهای سیاسی است، با ضعف یا فقرِ ایدههای حکمرانی روبهرو هستند، یعنی اگر نقطه نزاع بهجای عنوانهای کلیشهای منقرضشده اصلاحطلب، اصولگرا، پیرامون ایدههای حکمرانی در انتخابات شکل بگیرند، یعنی معلوم شود هر موجودیت سیاسی که در انتخابات هست چه ایدههایی برای حکمرانی دارد و این ایدههای حکمرانی چه تغییراتی در زندگی ما ایجاد میکند، آنگاه میتوان امیدوار بود که این فضا هم شکل خواهد گرفت.
جناحهای سیاسی اصلاً نمیتوانند با سبک و سیاق گذشته به رقابت بپردازند، آنها با ادامه روشهای گذشته نمیتوانند پرقدرت وارد رقابتهای انتخاباتی شوند و بهعنوان یک موجودیت سیاسی قوی یک فضای مثبتی را برای انتخابات شکل دهند. برای اینکه دموکراسی بهمثابه فرآورده برای جامعه مسئله است. مردم میخواهند بدانند که؛ اگر برای تشکیل پارلمان جدید وارد فرایند انتخابات شدند، بود یا نبود این پارلمان جدید در روندهای اجتماعی، روندهای اقتصادی، در تأثیر بر زندگیشان چیست؟ باید یک شاخصی وجود داشته باشد. با شعار اصلاحطلب و اصولگرا، با شعار مردهباد، زندهباد، اینها اتفاق نمیافتد.
باید هر موجودیت سیاسی بگوید که من چه ایدهای برای حکمرانی دارم. من اگر آمدم در مجلس، بهعنوان قانونگذار و ناظر، چه ایدههایی برای قانونگذاری و چه ایدههایی برای نظارت دارم، یعنی گروههای سیاسی باید پیشاپیش به جامعه بگویند که اگر وارد پارلمان شدند، چه قوانینی تصویب خواهند کرد و این قوانین چه تأثیری بر زندگی مردم خواهد داشت.
با وضعیتی که بهلحاظ سیاسی اجتماعی در کشور داریم، فکر میکنید اولویت ایدههایی که در انتخابات آتی مطرح میشود حولوحوش چه مفاهیم و چه مسائلی باید باشد؟ آیا هر نوع ایده و طرحی به کار انتخابات آتی میآید؟
امینی: یکی از مسائل کشور، مسئله فساد است. یکی از مسائل کشور نابرابری بهویژه در فرصتهاست. یکی از مسائل کشور رانت است.
یک ایدهای مثل شفافیت، شفافیتی که فراگیر است و این شفافیت نقطه تقاطع دو ارزش اصلی یعنی عدالت و آزادی است میتواند پیشبرنده باشد، یعنی شفافیت یک بار از موضع آزادی، یک بار از موضع عدالت توجیه شود.
شفافیت در واقع اجازه میدهد که فرصتهای برابر در جامعه شکل بگیرد، شفافیت اجازه میدهد پروسه فسادزدایی شکل بگیرد، شفافیت اجازه میدهد در واقع نظارت اجتماعی شکل بگیرد، نظارت اجتماعی بهشکل واقعی.
** شفافیت باید به بخشی از ساختار حقوقی و قانون تبدیل شود
در حال حاضر هم بحثهایی تحت عنوان شفافیت در رسانهها و فضای اجتماعی مطرح است، البته شاید بیشتر در مقام لفظ و ادبیات. تفاوت آن چیزی که شما میگویید با این چیزی که در حال حاضر وجود دارد در چیست؟ یعنی اگر فردی گفت «من بهدنبال شفافیت هستم»، ایده قابل توجهی در انتخابات مطرح کرده؟ یا باید این ایدهها دارای چارچوب و مشخصاتی باشد؟
امینی: باید پشتوانه تئوریک و سازوکار مشخصی داشته باشد. پشتوانه تئوریک این است که میگوید شفافیت از کجا میآید، توضیح میدهد که شفافیت یک امر رهایی نیست، امر منفردی نیست و تأکید میکند از دو ارزش عدالت و آزادی میآید. آزادی به ما میگوید باید دسترسیهای آزاد به اطلاعات وجود داشته باشد و عدالت به ما میگوید از طریق شفافیت میتوانم روندها را نظارتپذیر کنم، درواقع شفافیت کمک میکند تا همه بتوانند از فرصتها بهصورت برابر استفاده کنند، شفافیت کمک میکند تا فرصتها در اختیار همه باشد، نه در اختیار یک قشر خاص.
این شفافیت باید در ساختارهای حقوقی ما تجلی یافته باشد، مثلاً شفافیت در بحث حقوقهای نجومی. وقتی شفافیت وجود داشته باشد، پدیده حقوقهای نجومی شکل نمیگیرد. میخواهم بگویم این باید به یک ساختار حقوقی تبدیل و قانونی شود، تضمینهای لازم برایش بهوجود بیاید، تا امکان اعمال آن شکل بگیرد.
از این منظر میتوانیم بهنوعی فضای امروز را با دوره 82، 83 مقایسه کنیم؟ چون در آن زمان هم جامعه از فضای سیاسی صرف خسته بود و نهایتاً به گروه جوانی با شعارهای عملگرایانه مانند آبادگران اقبال کرد.
امینی: ایدهها باید عملیتر باشد. آنجا باز هنوز ایدههای حکمرانی شکل نگرفت. هنوز جدالها بهصورت شعار و با صورتهای سیاسی بود، درواقع اکنون ما یک فضای غیرسیاسیشدن هم در جامعه داریم، یک جور کماهمیتشدن سیاست و سیاستگریزی در جامعه داریم، از بس که سیاست، نتوانسته خدماتی را که انتظار از آن میرفته به جامعه ارائه دهد. سیاست بیشتر از خسته کردن ذهن جامعه، چندان کارکردی نداشته است.
لذا یک جور فضای فارغ از سیاست در محیط سیاسی اجتماعی کشور شکل گرفته است. ما باید در جامعه سیاستمدار داشته باشیم. در پارلمان باید سیاستمدار داشته باشیم. سیاستمدار یعنی اینکه بتواند روندهای اداره کشور را بهنفع هنجارهای اجتماعی، بهنفع نیازهای اجتماعی اصلاح کند. سیاستمدار کسی است که ایده حکمرانی دارد. فرض کنیم که در حال حاضر مسئله انتخابات نیست و مثلاً منتقدان دولت از گروههای مختلف دولت و مجلس را در اختیار بگیرند، خب اینها چه ایدهای برای اداره کشور خواهند داشت؟ بهفرض اینکه حسن برود و تقی بیاید، حسین برود و نقی بیاید، باید پرسید که؛ آیا گرهی از فضای سیاسی و اجتماعی کشور گشوده میشود؟ پاسخ فعلاً منفیست.
از آن جریانی که امروز منتقد دولت است، باید بپرسیم که؛ ایدههای شما برای حکمرانی چیست؟ و بعد باید بگوییم؛ آن سیاستمداری که به این ایدهها اعتقاد دارد و برای تحقق آنها توانا هم هست، کجاست؟ مثلاً بپرسیم؛ در مسئله مسکن ایده شما چیست؟ ممکن است کسی بگوید «اگر من به پارلمان بیایم ایده من قانونی کردن مصوبه «اخذ مالیات از خانههای خالی» است؛ یا در نظام بانکی، یا در قضیه مالیات که طبقات فرودست یا متوسط دائماً در حال پرداخت مالیات هستند و بخشی از طبقات که بیشترین بهره را از امکانات کشور دارند کمترین مالیات را میدهند، در مورد همه اینها باید ایده حکمرانی ارائه شود.
بنده میخواهم بگویم ایدههای حکمرانی بهمعنای واقعی کلمه باید وجود داشته باشد، جدال در انتخابات بر سر آنها باشد و هر گروه سیاسی هم خود را با ایدههایش به جامعه معرفی کند.
الآن برخی اصلاحطلبان میگویند «ما بر سر این اتفاق نظر داریم که دو نهاد مجلس و دولت فعلی کارآمدی لازم را ندارند اما این محصول فرآیند دموکراسی در کشور است.»، کاملاً پیشفرضهایشان متفاوت از پیشفرض شماست و به همین دلیل بعضاً میگویند «اگر سیستم انتخاباتی کشور اصلاح شود و مثلاً شورای نگهبان عملکردش تغییر کند افراد کارآمدتری میتوانند در انتخابات حضور داشته باشند و به این ترتیب کارآمدی نهادهای انتخاباتی هم بالاتر میرود». البته برخی هم معتقدند که «این ایده و ادعا برای اصلاحطلبان جنبه دوسویه دارد؛ یعنی شاید بیش از آنکه ایده واقعی آنها باشد، راهی برای فرار از چسبندگی و مسئولیتشان در برابر ناکارآمدی دولت و مجلس فعلی هم هست»، نظر شما چیست؟
امینی: ببینید، مثالهایی در این مورد وجود دارد؛ مثلاً انتخابات شورای شهر دوم، که محدودیتهای ذکرشده در بیان این افراد در آن وجود نداشته ولی مشارکت در پایینترین سطح بود. در انتخابات شورای شهر دوم با وجود اینکه محدودیتهایی از جنس فعالیتهای شورای نگهبان وجود نداشته، پایینترین سطح مشارکت سیاسی کشور در آن اتفاق افتاده است. در دوره انتخابات سال 84 باز بهعنوان مثال، تکثر نیروهای سیاسی وجود دارد ولی پیروز انتخابات کسی است که اصلاحطلبان میگویند «بدترین دوره کشور همان دوره هست.»، یعنی میخواهم بگویم بهنظر من، مسئله ما دموکراسی بهمثابه فرآورده است. اگر دموکراسی بهمثابه فرآورده شکل نگیرد، پروسه دموکراسیسازی ناقص خواهد بود. دموکراسیسازی بهنظر من سه سطح دارد؛ یک سطح آن، گذار از شرایط ماقبل از دموکراسی به دموکراسی است که با انقلاب 57 در ایران اتفاق افتاده است.
سطح دوم تحکیم دموکراسی است که این دموکراسی صورتبندی نهادینه و سازوکارهای بادوام پیدا کند، یعنی در دل تحولات و مشکلات دموکراسی آسیب نبیند و میل به ماقبل دموکراسی بهوجود نیاید. سطح سوم، تشدید دموکراسی است، یعنی اگر دموکراسی با خودش مشکلاتی دارد و فرآیندهای اعمال دموکراسی با مشکلاتی روبهرو است، این مسئله با دموکراتیکتر کردن دموکراسی باید حل شود، بنابراین این پروسهای است که میشود آن را پیش برد.
اما اگر قرار است این تحکیم خوب اتفاق بیفتد و ما وارد تشدید دموکراسی شویم، این فرآورده هم خیلی مهم است، یعنی اگر «فرآیند» بهتنهایی شکل بگیرد، سازوکارها دموکراتیک بشوند ولی «فرآورده» نداشته باشد، یعنی جامعه ببیند انتخاب یا عدم انتخاب، رأی یا عدم رأی، رای به تشکیل پارلمان یا عدم رأی به تشکیل پارلمان تأثیری در شرایط زندگی او ندارد ، آنگاه میلش به مشارکت سیاسی و دموکراسی کاهش پیدا میکند.
الآن بهنظر من مشکل ما بیشتر دموکراسی بهمثابه فرآورده است، یعنی دموکراسی باید منجر به کارآمدی و کارآیی بیشتر شود، منجر به روندهای مثبت اجتماعی شود. اما اگر دموکراسی میخواهد این باشد که فقط سازوکارها دموکراتیک شوند، فرآیندها دموکراتیک شوند، انتخابهای بیشتری وجود داشته باشد، اما کارآیی و کارآمدی نداشته باشد مشکلی حل نخواهد شد.
** تحکیم دموکراسیها و تثبیت دموکراسیها به بهبود شرایط اقتصادی وابسته است
یعنی شما فرآیندهای رقابت را از فرآیندهای حقوقی انتخابات که الآن وجود دارد برای کشور مهمتر میدانید، و پیشنهادتان دستکم برای این دوره آن است که فرآیند از رقابت سیاسی خارج شود و رقابت بر سر ایدهها شکل بگیرد.
امینی: بله؛ یکی از عوامل تحکیم دموکراسی مسائل اقتصادی است. دموکراسیها شکلگرفتنشان را شاید مدیون شرایط اقتصادی نباشند، هرچند بعضیها معتقد هستند دموکراسیها در شرایط اقتصادی شکل میگیرند. اما تحکیم دموکراسیها و تثبیت دموکراسیها به بهبود شرایط اقتصادی وابسته است. بنابراین اگر بخواهد این سازوکارهای دموکراتیک و روندها شکل بگیرد. مشارکتها و انتخابات شکل بگیرد اما تغییر حاصل نشود مردم میگویند خب، نتیجه؟! سوالی که مردم دارند و ابهام منفیای که دارند این است که این همه که ما انتخاب کردیم، چه نتیجه ای داشته است؟ نتیجه این است که وضع اقتصادی ما بدتر شده است. من اگر در گذشته میتوانستم با 50 میلیون تومان خانهای را رهن و اجاره کنم، الان برای رهن و اجاره همان خانه باید 100 میلیون، 150 میلیون تومان داشته باشم. اگر در منطقه فلان میتوانستم اجاره کنم، حالا باید بروم و در حاشیه تهران اجاره کنم.
** اصلاح طلبان و اصولگرایان هر دو نیازمند تغییر اساسی هستند
شما قبلاً تحلیلی داشتید که گروههای سیاسی از جمله اصلاحطلبان در وضعیت انسداد هستند، البته خود اصلاحطلبان هم همین لفظ را تکرار کردند. حالا برخی از آنها میگویند که ما باید به نوعی از بحث توسعه اقتصادی که به واسطه آن از آقای روحانی حمایت کردیم، به توسعه سیاسی تغییر گفتمان بدهیم. این را شما در چارچوب همان ایده قبلی خودتان تلقی میکنید، که اصلاحطلبان برای برونرفت از انسداد این ایدهها را مطرح میکنند؟
قبل از انتخابات 96 گفتم اصلاحطلبان در انسداد هستند و اگر از روحانی حمایت کنند دچار انسداد مضاعف میشوند که به نظر من این به وقوع پیوسته است. امروز آنها نه میتوانند مستقلاً با اعتباری که فارغ از کارایی دولت روحانی باشد، یک موجودیت سیاسی باشند و نه میتوانند خودشان را بخشی از دولت روحانی تحلیل و تصور کنند. خب این یک انسداد مضاعف است که برای اصلاحطلبان پیش آمده است. بنابراین هم این جریان سیاسی که اسمش به اصلاحطلب معروف است و هم آن جریان سیاسی که اسمش اصولگرا است، نیاز به بازتولید دارند. بازتولید اساسی. یعنی با رفرم مساله اینها حل نمیشود.
برای اینکه اینها در موقعیتی قرار گرفتهاند که باید یک بازتولید اساسی در آنها شکل بگیرد که در آن بازتولید 5 تا عنصر اصلی وجود دارد.
**اصلاحطلبان و اصولگرایان هم از وجه درونی و هم بیرونی فرو ریخته اند
اولین آن این است که جریانات سیاسی باید از طریق ایدههای حکمرانی معرفی شوند و بگویند ما چه ایدههایی برای حکمرانی داریم و لذا از طریق ایدههای حکمرانی تمایزها و تفاوتهایشان شکل بگیرد. دومین مساله بازسازیهای گفتمانی است. یعنی محیط سیاسی، جریانات سیاسی باید گفتمانهای سیاسی خود را شفافتر و دقیقتر کند. چرا که رقابت های سیاسی از دو گانه گرایی های سیاسی مثلا چپ در برابر راست یا اصلاح طلب در برابر اصول گرا عبور کرده است و مناسبات سیاسی، فضایی متکثر و گفتمانی پیدا کرده است. و آنها درواقع باید در درون همان سازمان گفتمانی با محیط اجتماعی تعامل کنند. مخصوصا در جریانی که معروف به اصولگرا هست، این مشکل و فقر مضاعف و تشدیدشده است. بالاخره این جریان اصولگرا حول و حوش کدام نزاع گفتمانی و سازمان گفتمانی میخواهد عمل سیاسیاش را میخواهد تنظیم کند و پیش ببرد؟
آقای خاتمی در این خصوص صحبت میکند که دیگر از گذشته صحبت نکنیم و رو به آینده باشیم. اما ناگهان برادر ایشان هم میآید و میگوید سال 88 تقلب شده است و من رفتهام 8 میلیون درآوردهام، عدد میدهد و میگوید. خب معلوم است بین اینها هماهنگی نیست
سومین مساله، شکل دادن محیط اجتماعی متناسب با آن صورتبندیهای گفتمانی است. پایگاه اجتماعی مشخص پیدا کردن و در آن پایگاه مشخص روابط اجتماعی برقرار کردن و وارد دیالوگ با آن طبقات اجتماعی شدن. درواقع مسئله ایجاد پروتکلها، سازوکارها، روندهای مخصوص به ارتباطات اجتماعی است.
در مورد هر دوی این جریان ها کیفیت محیط اجتماعی که باید با آن تعامل داشته باشند، سطح و سطوح شعارهایی که باید بدهند، ایدههایی که باید بیاورند، صورتبندی گفتمانی که بتواند مرزهای اینها را با دیگران مشخص کند به هم ریخته است. لذا به نظر من، این موجودیتهای سیاسی فرو ریختهاند. هم به لحاظ درونی، هم به لحاظ بیرونی. به لحاظ بیرونی مرجعیتشان را از دست دادهاند و به لحاظ درونی از درون سازمان و ساختاریافتگیشان فرو ریخته است. مثلا آقای خاتمی در این خصوص صحبت میکند که دیگر از گذشته صحبت نکنیم و رو به آینده باشیم. اما ناگهان برادر ایشان هم میآید و میگوید سال 88 تقلب شده است و من رفتهام 8 میلیون درآوردهام، عدد میدهد و میگوید. خب معلوم است بین اینها هماهنگی نیست.
** مساله اصلی اصلاح طلبان رفع مناقشاتشان با حاکمیت است
این کارخیلی ارتجاعی است. الان در سال 98 کسی بیایید و بگویید 10 سال پیش در انتخابات تقلب شده است. در حالی که مساله اصلی و پایه ای جریان اصلاحطلب به نظر من، بازسازی و حل کردن مناقشات با حاکمیت است. مناقشاتی که سال 88 شکل گرفته است. بنابراین الگوی آقای خاتمی که دستکم میگوید رو به آینده برویم و مسائل گذشته را فراموش کنیم، الگوی پیشرفتهتری است نسبت به اینکه دوباره شکاف قبلی باز تولید شود.
خب امروز بیایید و دوباره اینشکاف با حاکمیت را بازتولید کنید و بگویید براساس برگه رایی که چاپ شده است، مثلا که چی؟! امیدوارم که پزشکیشان مثل عمل سیاسیاش نباشد.
** نسل اول و دوم در محیط سیاسی باید بازنشسته شوند
چهارمین مسئله، سازمان سیاسی است. یعنی این سازمان سیاسی دو جریان نیاز به بازنگری، بازسازی و بازتولید دارد. که متاسفانه وقتی این سازمانهای سیاسی دچار مشکل میشود اینها همان فرمول قبلی را دارند، ولی الگویی دیگر از آن را استفاده می کنند، مثلا 5+6، بعد میشود 8+7، بعد 15+14. این رافع مشکل نیست.
خود اعداد هم فکر میکنم دیگر کشش این همه بازی را ندارند!
امینی: بله؛ عددها کشش ایجاد تغییر و بازسازی را ندارند. باید با سازماندهی سیاسی، تغییر ایجاد شود. به نظر من، در این سازماندهی جدید معلوم است که باید نسل اول و دوم در محیط سیاست خودشان را بازنشسته کنند. این سازماندهی جدید در این گروهها باز باید حول و حوش نیروهای نسل سوم و چهارم شکل بگیرد. وقتی که میگویم سازماندهی جدید، یعنی فکرهای جدید، نیروهای جدید، آدمهای جدید، ایدههای جدید، که بتوانند یک مواجهه جدید هم در محیط سیاسی ایجاد کنند. آنهایی که در نسل اول و دوم بودند، تکرار فرمولهای گذشته است.
لذا هم به لحاظ زبانی، به لحاظ ایدهها، به لحاظ انرژی، هم به لحاظ انگیزه باید تغییر کنند.
تشکیلاتی مانند جمنا در حال ادامه مسیر خود با شکل و شمایل جدید است اما جوانان نزدیک به جریان اصولگرایی نسبت به آنها بی تفاوت هستند. چرا؟
امینی: به نظر من، این جریانات و تشکیلات فرو ریختهاند. بویژه اینکه مرجعیت بیرونیشان را از دست دادهاند.
عنصر آخر برای بازتولید جریانات سیاسی را نگفتید.
امینی: پنجمین عنصر به نظر من عنصر سیاستورزی است که در واقع جریانات اصولگرا باز اینجا نیاز بیشتری دارند که در کارکرد، عمل و تنظیم عمل سیاسی، بازنگری کنند.
خب اینها، این پنج عنصر ، محورهایی هستند که در بازتولید این جریانات سیاسی باید مد نظر قرار گیرند. البته جریان اصلاحطلب یک عنصر اضافه هم دارد که پیششرط این پنج عنصر است. آن هم این است که بتواند به مناقشات خود با حاکمیت پایان دهد. باید آن مناقشهای که در حوادث سال 88 شکل گرفت را به نوعی حل کند.
حاکمیت احساس میکنند آنها از سال 88 به دنبال به چالش کشیدن اصل حاکمیت هستند، لذا اصلاح طلبان باید این مناقشه را به عنوان پیش شرط با حاکمیت مرتفع کنند. اینکه این جریان مجبور شده به آقای روحانی برسد، آقای روحانیای که اصلاحطلبان سوابقش را میدانند و او را به خوبی میشناسند خود تایید کننده همین مشکل است. ببینید اگر در یکی از روزهای دوم خرداد به این آقایان میگفتید که آقا پایان کار شما میدانید به چه منجر میشود؟ شما در سال 92 با شور و شوق فراوان پشت سر فردی به نام آقای روحانی قرار خواهید گرفت. آیا میپذیرفتند؟! فکر میکردند که پایان کارشان این خواهد بود؟
ببینید آقای جهانگیری کاندیدای این جریان در سال 92 بود و به دلایلی در انتخابات حضور نیافت. خب این جریان در سال 96 آقای جهانگیری را قربانی پیروزی آقای روحانی کرد و از او به عنوان زاپاس و یدک استفاده کرد. همین جا باید از آنها پرسید که چرا به اینجا رسیدید؟ پاسخ اینجاست که آن مناقشه سال 88 حل نشده است و شما مجبورید برای حضور سیاسی به دیگران سواری بدهید. تعبیری اوایل دولت روحانی داشتم که اصلاح طلبان آپاندیس دولت روحانی اند که تا جایی برایش ایمنی ایجاد می کنند و بعد از مدتی دولت روحانی از آنها احساس مزاحمت خواهد کرد و اینها را کنار خواهد گذاشت. چیزی الان اصلاح طلبان با گوشت و پوست خود در دولت روحانی درک می کنند و می گویند شاید بشود با باهنر کار کرد اما با واعظی(رییس دفتر روحانی) نه!
مشکل آقای احمدینژاد، همان مشکل اصلاحطلبان است
آقای احمدینژاد و آقای قالیباف تلاش میکنند خودشان را از این فضای جناحبندی سیاسی جدا کنند و خودشان را آلترناتیو برای صورتبندی فعلی سیاسی مطرح کنند. چقدر اینها ظرفیت لازم را برای این کار در اختیار دارند.
امینی: مشکل آقای احمدینژاد، همان مشکل اصلاحطلبان است. آقای احمدینژاد مسیری را آمده است که از درون حاکمیت خارج شده است. یعنی در آن سازوکارهای رسمی و پذیرفته شده و هنجاری حاکمیت، نمیتواند دست به عمل سیاسی بزند. بنابراین هر کسی که بیرون از این چارچوب قرار گرفت، تجربه تاریخی نشان داده است که امکان عمل سیاسی موثر از آن سلب میشود. دومین مشکل آقای احمدینژاد هم این است که ایشان فرد است. جریان نیست. یک فرد است که امکانات یک فرد در اختیارش است. موقعیت شخصی دارد. موقعیت یک جریان سیاسی- اجتماعی، ندارد که بتواند محیط سیاسی را پشتیبانی کند.
آقای احمدی نژاد شاید از لحاظ گفتمانی مزیتی بر برخی گروههای اصولگرایان داشته باشد که دستکم در ظاهر به نوعی گفتمان عدالت را در بخشهایی نمایندگی میکند. این امکان برایش وجود ندارد که بتواند یک جریان سیاسی را در آینده نمایندگی کند؟
امینی: نتوانسته است. یک موقع بحث ما نظری است و می گوییم وی میتواند چنین کاری بکند یا خیر؟ و یک موقع در میدان عمل آن را بررسی میکنیم و میبینیم که نتوانسته است. اگر به اطرافیان آقای احمدی نژاد و محیط سیاسی اطرافش نگاه کنیم میبینیم که هر چقدر ایشان جلوتر آمدند مرزبندیها با ایشان بیشتر شد، تعداد کسانی که از ایشان جدا شدند، کثرت پیدا کرد. لذا امروز یک محیط سیاسی، یک جریان سیاسی که بتواند فضا سیاسی را شکل بدهد در اختیار ایشان نیست. البته مشکل اولشان مهمتر است.
بیشتر به عنوان بازی بههم زدن میتواند عمل کند؟
امینی: بله بیشتر اینگونه میتواند باشد.
آقای قالیباف چه؟
امینی: یک موقع من مثالی زدم که نواصولگرایی مثل «پژو آردی» است. موتور «پیکان» را دارد و اتاق «پژو». خب اگر آردی آن ماشین «پژو» شد، نواصولگرایی هم جریان جدیدی خواهد شد. وقتی خود اصولگرایی از نظر موجودیت سیاسی منتفی است، خب نواصولگرایی چه معنا و مفهومی دارد؟
اخیر آقای قالیباف سایتی برای ثبت نام جوانان به منظور حضور در انتخابات مجلس راهاندازی کرده و ایدهی مجلس نو را مطرح کرده است. این اقدام تا چه اندازه میتواند حرکتی جدید و قابل توجه در فضای سیاسی اجتماعی کشور باشد؟
امینی: ببینید آقای قالیباف محدودیتهای زیادی دارد. یک بار من راجع به آن مفصل صحبت کردم. آقای قالیباف به لحاظ مدیریتی یک موجودیت اجتماعی دارد که این مزیت است. در محیط نیروی انتظامی، در محیط شهرداری. اما موجودیت سیاسی ندارد. یک موجودیت سیاسی که عمل سیاسی را سازمان دهد و ایشان در محوریت آن جریان باشد، وجود ندارد. این موجودیت اجتماعی ایشان برای اینکه تاثیرات کلان در روندهای سیاسی ایران بگذاریم، کفایت نمیکند. ضمن اینکه مشکل سیاستورزی هم به شکل مضاعف دارند.
آقای لاریجانی بازیگری است که چند ویژگی دارد. او یک شخصیت پراگماتیست، یعنی نتیجهگرا است. بنابراین شیفتهایی که در آقای لاریجانی میبینید طبیعی است. ایشان یک بار مذاکرات هستهای آقای روحانی را به گرفتن «آب نبات چوبی در برابر درُ غلتان» تعبیر کردند ولی بعدا خودشان در همان مسیر حرکت کرد و تصویب 20 دقیقهای برجام را رقم زد.
شما یک زمانی سیاستمداران در ایران را با شاخصهای بخصوص دستهبندی کرده بودید. برای آقای قالیباف با توجه به نوع شخصیتی که به لحاظ سیاسی دارد، و تجربهای که تا الان از ایشان سراغ داریم، آیا این پیشبینی میتواند وجود داشته باشد که در آینده، با اصلاح سیاستورزیاش، بتواند به محور یک جریان سیاسی تبدیل شوند ؟
امینی: فکر نمیکنم موقعیت سیاسی ایشان نسبت به آنچه که هست خیلی تغییر کنند. مگر اینکه شرایط خیلی خاص پیش بیاید.
یعنی در واقع بهترین کار این است که ایشان کمک کند تا جریانی شکل بگیرد، بدون آنکه انتظار داشته باشد خودش محوریت آن جریان باشد؟
امینی: بله. این بهتر است.
آقای لاریجانی چطور؟ ایشان تا همین چند وقت پیش مورد استقبال اصلاحطلبان هم بود، اما به نظر میرسد شرایط برایشان درحال تغییر است.
امینی: آقای لاریجانی بازیگری است که چند ویژگی دارد. او یک شخصیت پراگماتیست، یعنی نتیجهگرا است. بنابراین شیفتهایی که در آقای لاریجانی میبینید طبیعی است. ایشان یک بار مذاکرات هستهای آقای روحانی را به گرفتن «آب نبات چوبی در برابر درُ غلتان» تعبیر کردند ولی بعدا خودشان در همان مسیر حرکت کرد و تصویب 20 دقیقهای برجام را رقم زد. یا ایشان در مساله هستهای و برجام موضعی داشت که حتی در برابر برادر دیپلماتش آقای محمدجواد لاریجانی قرار داشت. یعنی شیفت خیلی زیاد شده است. دومین ویژگی اینکه، آقای لاریجانی سیاست را از بالا بازی میکند. یعنی توان و پتانسیل اجتماعی برای عمل سیاسی ندارد. او از بالا یعنی با حضور در محیط حاکمیت و از طریق دیالوگ درون حاکمیت و محیط نخبگانی درون حاکمیت و لابی می تواند سیاست خود را به پیش ببرد. همین توانایی اوست که می تواند با رای نفر دوم قم مجلس کنونی را به مجلس لاریجانی تبدیل کند.
لاریجانی بازیگر تاکتیکی است؛ یک جایی روحانی آنقدر پیچید که پیچش آقای لاریجانی دیگر کفایت نمیکرد تا در مدار سیاسی باقی بماند!
ویژگی سوم اینکه، آقای لاریجانی بازیگر تاکتیکی است. هدفهای کوتاه مدت دارد. برد آن کوتاه است. نگاههای استراتژیک و نگاههای درازمدت در آن ضعیفتر است. همین نگاه تاکتیکی سبب شد او پایگاههای ایدئولوژیک را نادیده گرفت. همین جریانی که امروز جزو مخالفان اصلی آقای لاریجانی هستند و برخی از آنها می گویند ما از هر کسی بگذریم از آقای لاریجانی نمیگذریم.
بنابراین لاریجانی به اقتضای این ویژگی های سیاسی، با پیچشهایی که آقای روحانی پیدا کرد، ایشان هم میپیچید. برای اینکه نگاه از بالا، پراگماتیسمی بودن و تاکتیکی بودن جزو ویژگیهای ایشان بود.
در این بین آقای روحانی یک جایی آنقدر پیچید که دیگر سقوط کرد و لذا این پیچش آقای لاریجانی دیگر کفایت نمیکرد که بتواند در موقعیت و مدار سیاسی باقی بماند. بنابراین هر وقت موقعیتهای سیاسی، نزاعهای سیاسی به جایی برسد که یک بازیگری با این مختصات، بازیگری تاکتیکی، بازیگری از بالا، امکان تاثیرگذاری داشته باشد، لاریجانی حتما یک بازیگر درجه اولی هست، اما هر وقت رقابتهای سیاسی یا وزنکشیهای سیاسی به صحنه اجتماعی بیاید، لاریجانی بازیگر مناسبی نیست.
یعنی آقای لاریجانی برای اینکه بتواند فرد موثرتری در محیط سیاسی اجتماعی ایران بشود باید فرآیندهای دموکراسی را تغییر دهد تا بازی سیاست از بالا شکل بگیرد. شاید برای همین است که به دنبال تغییر نظام انتخاباتی به نظام حزبی و نظام تناسبی است؟
بله. اگر مثلا به سمت «نظامهای پارلمانی»، «انتخابات تناسبی» و «نظامهای حزبی» برویم آقای لاریجانی بازیگری قو.ی خواهد بود. یعنی سه تا تغییر میخواهد؛ نظام پارلمانی، انتخابات تناسبی و حزبی شدن نظام انتخابات. اگر این صورتبندیها شکل بگیرد، به لحاظ ساختاری موقعیت آقای لاریجانی در بازیگری افزایش پیدا میکند. اما اگر نزاع، نزاع اجتماعی باشد، آقای لاریجانی، بازیگر چندان موثری نیست. مزیتی است که آقای احمدینژاد و آقای خاتمی بیشتر دارند، بازیگران پایین به بالا هستند، و از اینجا نیرو و قدرت اجتماعی برای خودشان و قطب سیاسیشان میسازند، ولی بازیگرانی مثل لاریجانی، بازیگری سیاسی از بالا هستند و بنابراین خیلی هم این ذهنیت اجتماعی و تحولات اجتماعی، افکار عمومی هم برایشان مهم نیست. بنابراین این نوع همراهیها که با دولت روحانی کرد فرجامش این میشود که در آن پیچ بزرگ که دولت روحانی در دو سال اخیر کرد، این افت به آقای لاریجانی هم منتقل شود.
مسئله دیگری که به نظر میرسد در شرایط فعلی وجود دارد آن است که شاید بتواند گفت سیاسیون چندان در متن داوریها و مناسبات سیاسی و اجتماعی نیستند. یعنی جامعه چندان پیگیر این نیست که مثلاً فلان سیاستمدار چه موضعی درباره چه مسئلهای دارد. چه عاملی موجب این فضا شده است؟
امینی: ببینید یک آفتی هست، وقتی سیاست در کشور جدی نیست، یا سیاستمدار بودن مساله نیست ولی فرآیندهای دموکراسی وجود دارد، فرآیندهای انتخاب شدن هست، نتیجه این میشود که سیاستمدار تبدیل به بازیگر میشود. افراد بهزعم خودشان تلاشهایی میکنند تا از نظر اجتماعی، مقبولیت کسب کنند. برای این مقبولیت کسب کردن، مسیرهایی که یک سیاستمدار وزین طی میکند، اینها طی نمیکنند. به نظرم مشکل دیگر سیاست ایران مشکلی تحت عنوان سندروم تبدیل سیاستمدار به بازیگر است.
یعنی تبدیل سیاستمدار به سلبریتی؟
امینی: بله. وقتی برخی خود را موثر نمیبینند به بازیگری و شوآف روی میآورند. شما میبینید فرد مسوولیتهای عادی خودش را تقسیم بندی می کند. این مسئولت ها را از نظر اهمیت به مسوولیتهایی که قابلیت رسانهای کردن و اجتماعی کردن دارد و مسوولیتهایی که قابلیت رسانهای کردن و اجتماعی کردن ندارد تقسیم بندی می کند و فرض را بر این می گذارد که دومی مهمتر است، یعنی به مسئولیتی ضریب و اهمیت میدهد که امکان رسانهای کردن آن را در صحنه عمومی داشته باشد.
این یکی از اقتضائات رسانههای جدید هم هست دیگر. یعنی رسانههای جدید به نوعی دنیای خود را به سیاستمداران تحمیل کردهاند.
امینی: بله. یکی از اقتضائات رسانههای جدیدی است که جامعه را به سمت «نمایش» و نمایشیشدن میبرد. یعنی «موجودیت» با «ظهور» برابر میشوند. اگر فردی در رسانههای جدید ظهور نداشته باشد، انگار وجود هم ندارد. بنابراین شما به سمت نمایش کشیده میشوید. یعنی اولویتها و دستورکار آن سازمان و نهاد سیاسی یا نهاد اجتماعی اینطور میشود که من چه دستورکاری داشته باشم که بتوانم خودم را در محیط اجتماعی، نمایش و بازنمایش بدهم. بنابراین ممکن است از خیلی از کارهای مهم غفلت کنم. برای اینکه آنها سهمی در این در این شوآفی که از نظر اجتماعی اعمال میکنم نداشته باشد. کمااینکه بعضی از پدیدههای آن را ما در حال حاضر در هر دو جریان سیاسی میبینیم.
بسیار ممنون؛ از وقتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزارام.
امینی: من هم از شما ممنونم.
انتهای پیام/