به گزارش «راهبرد معاصر»؛ ایالات متحده در راستای راهبرد مهار چین به دنبال بهره گیری از سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» و تقسیم قدرتهای ژئوپلیتیکی به وسیله افزایش تضادهاست. هدف این موضوع، جلوگیری از پیوستگی جغرافیایی، مشارکتهای اقتصادی و امنیتی و پیوندهای ایدئولوژیک میان بلوکهای مختلف منطقهای و ... است.
برای واشنگتن جلوگیری از بلندپروازی استقلال دشمنان ژئوپلیتیکیاش به منزله شکستن همسویی ژئواستراتژیک میان چین، روسیه و ایران است
برخی سران غربی ادعا کردهاند، ایالات متحده ناخواسته به درگیریهای جاری در اوکراین و خاورمیانه کشیده میشود، در حالی که نگرانی اصلی آن مهار قدرت فزاینده چین در منطقه هند و اقیانوس آرام است. البته این ادعا به معنای انکار سرمایه گذاری صدها میلیون دلاری ایالات متحده در انقلابهای رنگی و کودتاها با هدف تحریک دشمن ژئواستراتژیک خود، روسیه است.
همچنین، به این معناست واشنگتن با درگیریهای اسرائیل در خاورمیانه هیچ نسبتی ندارد و هرگز محکومیتهای بینالمللی بیشمار اسرائیل به وسیله نهادهای مختلف سازمان ملل متحد را وتو نکرده است. مهم تر از همه، ادعا میشود دو کانون درگیری، یعنی اروپا و خاورمیانه هیچ ارتباطی با راهبرد آمریکا برای مهار پکن ندارند.
البته اجرای این نمایشها به وسیله واشنگتن و وابستگان آن نمیتواند توجه پکن را از پیامدهای متعدد راهبرد آمریکا در فضای اوراسیا منحرف کند. سیاستهای تهاجمی آمریکا در قبال پکن با هدف محاصره غول آسیایی و همسو کردن همسایگانش، ارتباط نزدیکی با مانورهای سیاسی، اقتصادی و نظامی واشنگتن در همسایگی مسکو و تهران دارد.
برای واشنگتن جلوگیری از بلندپروازی استقلال دشمنان ژئوپلیتیکیاش به منزله شکستن همسویی ژئواستراتژیک میان چین، روسیه و ایران است. بنابراین، رویارویی همزمان از مدیترانه تا دریای عرب مشاهده میشود.
ایالات متحده با وفاداری به تاریخ خود به عنوان قدرت هژمونیک که هرگز خود را جز با نیروی مسلح تحمیل نکرده، متعهد به ایجاد شبکهای از اتحادهای نظامی است که ناگزیر دشمنان ژئوپلیتیک خود را ازجمله چین تهدید میکند. این شیوه عمل برای نخستین بار درباره روسیه، شریک راهبردی پکن نیز اعمال شد.
مدتها پیش از درگیری اوکراین، جنگهای بیشمار آمریکا در خاورمیانه نقش مهمی در تغییر ساختار امنیتی جهان داشت. منطقه خاورمیانه که در تقاطع خطوط دریایی راهبردی و مملو از پایگاههای نظامی آمریکا قرار دارد و قدرتهای نوظهور را به برنامهریزی ژئواسترانژیک بزرگ مجبور میکند تا امنیت زنجیرههای تجاری خود را بهویژه در زمینه انرژی حفظ کند.
واشنگتن که در دهههای اخیر از قدرت اقتصادی و نظامی در دریای مدیترانه و دریای سرخ برخوردار بوده، اکنون در تلاش است امنیت دشمنان ژئوپلیتیکی خود را در این دو مسیر دریایی تخریب کند. ایالات متحده نتوانست از ایجاد پایگاههای نظامی روسیه در سواحل سوریه و لیبی یا پایگاه نظامی چین در جیبوتی جلوگیری کند، از همین روی به دنبال ایجاد مانع در خط امنیتی چین و روسیه است.
پاکسازی قومی در غزه نشان دهنده نگرانی فزاینده آمریکا در زمینه حضور نظامی روسیه در منطقه است. درگیری مرگبار سودان نیز به وضوح در راستای جلوگیری از ایجاد پایگاه دریایی روسیه در بندر سودان است تا مانع از پیشرفت نظامی مسکو در قاره آفریقا شود. به عبارت دیگر، به نظر میآید درگیری سودان در خدمت منافع واشنگتن باشد، زیرا مانع پیوند نظامی نیروی دریایی چین و روسیه میان تنگه باب المندب و دریای مدیترانه میشود.
پاکسازی قومی در غزه نشان دهنده نگرانی فزاینده آمریکا در زمینه حضور نظامی روسیه در منطقه است
با وجود این، تحولات اخیر مانع حضور نیروی دریایی روسیه در دریای سرخ نشد، زیرا مسکو با اریتره توافق نامهای برای ساخت پایگاه دریایی در جزایر «داهلاک» امضا کرده است. این پروژه تا حدودی پشت پرده بمباران مکرر شهر الحدیده یمن واقع در مقابل اریتره را به وسیله ائتلاف دریای سرخ به سرکردگی ایالات متحده عیان می کند.
با روند موجود، پیوستگی امنیتی چین و روسیه تا حدی در سواحل مدیترانه و دریای سرخ تضمین شده است. باید توجه کرد، مصر به کانال راهبردی سوئز تسلط دارد و عربستان نیز امتداد دریای سرخ واقع شده و اتیوپی نیز غول جمعیتی شاخ آفریقاست که همگی به تازگی به بریکس پیوستهاند.
راهبرد آمریکا برای مهار پکن تنها به روسیه ختم نمیشود، بلکه تا خلیج فارس و آسیای مرکزی گسترش مییابد که نفت و گاز، پروژههای بزرگ «کمربند و جاده» چین و شرکای تجاری و اقتصادی چین (در درجه نخست، ایران) در آن حضور دارند.
موقعیت جغرافیایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، آن را به قدرت منطقهای تبدیل میکند که در چهارراه چین، روسیه و ترکیه یا در چهارراه چالش های عمده ژئوپلیتیک امروزی قرار دارد. ایران پایگاه نظامی برون مرزی ندارد، اما دارایی ژئواستراتژیک بزرگ دارد که به آن امکان میدهد قدرت خود را در سراسر آسیای غربی، از خلیج عدن به وسیله حوثی ها تا مدیترانه شرقی، به وسیله حزبالله لبنان و گروههایی در عراق و سوریه به نمایش بگذارد.
محور مقاومت عمق راهبردی ای به تهران در تعدادی از صحنههای عملیات منطقهای و به طور غیرمستقیم به چین میدهد که جاهطلبیهای هژمونیک واشنگتن را در منطقه تضعیف کنند. برنامههای بلوک ناتو برای استقرار حضور نظامی در ارمنستان و کریدور زنگزور، یعنی در مرز شمالی ایران، طبیعتاً از سوی تهران به عنوان تحریک غیرقابل قبول آمریکا تلقی میشود. این کریدور آذری-ارمنی قرار است قفقاز جنوبی را به اروپا (به وسیله ترکیه) و همچنین به چین (به وسیله دریای خزر و آسیای مرکزی) متصل کند.
بدون تردید حضور ناتو امنیت تجارت منطقهای را به خطر میاندازد. با وجود این، با توجه به نظامیسازی واشنگتن در دریای چین و اقیانوس هند، خطوط دریایی که بیشتر تجارت چین با غرب آسیا، آفریقا و اروپا به وسیله آن عبور میکند، متنوعسازی مسیرهای تجاری برای چین از اهمیت حیاتی برخوردار است.
طرح استقرار ناتو در مرزهای ایران با عنوان «حفظ امنیت قفقاز جنوبی» با هدف منحرف کردن ایران از تمرکز بر پاکسازی قومی غزه به وسیله اسرائیل و تقویت موقعیت این رژیم در دریای مدیترانه است. در چارچوب رقابتهای ژئوپلیتیکی، میتوان تحریمهای شدید اعمال شده بر ایران، حمایت آمریکا از اعتراضات مسلحانه برای تغییر حکومت و حملات تروریستی علیه سایتهای هستهای و دفاعی را درک کرد.
چین نیز مانند ایران و روسیه از فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریکا در امان نمانده است و این اقدامات به حدی از خصومت رسیده که ایالات متحده حتی به دنبال ایجاد تنش در اطراف تنگه مالاکاست که برای پکن حیاتی به نظر می آید.
در حال حاضر، واشنگتن ناگزیر به دنبال نظامی کردن منطقه هند و اقیانوس آرام است. گاه به دنبال تسلیح هستهای کره جنوبی است و گاه گسترش پیمان امنیتی سه جانبه میان استرالیا، ایالات متحده و بریتانیا (AUKUS) را به سایر کشورهای منطقه یا تقویت پایگاهها و نیروهای آمریکایی اعلام میکند.
در هر صورت، واشنگتن منابع قابل توجهی به کار گرفته است تا چین را از توسعه لجستیکی و امنیتی خود محروم و ساختار همکاری جهانی آن را تخریب کند. واشنگتن برای خودداری از تهدید موقعیتش به دنبال جلوگیری از پروژههای جاده ابریشم جدید، تقویت سازمان همکاری شانگهای و بریکس، تعدیل نظم بینالمللی با منافع جنوب جهانی و همچنین فرآیند دلارزدایی است.
ایالات متحده با پاسخ به این چالشهای ژئواستراتژیکی بزرگ به شیوهای منحصراً جنگطلبانه، اجتناب از راههای دیپلماتیک و بیاعتنایی به نگرانیهای مشروع مسکو، تهران و پکن، عملکرد ضعیفی برای تجدید جایگاه خود در جهان دارد که سران اتحادیه اروپا باید درباره آن بیندیشند.