به گزارش راهبرد معاصر؛ نخستین برگ این پرونده بامداد دهم بهمن ۱۴۰۱ ورق خورد. آن روز به بازپرس جنایی تهران خبر رسید که مردی در خانه اش به قتل رسیده است. وقتی تیم جنایی قدم در محل حادثه گذاشت، با خانهای بهم ریخته مواجه شد که دریکی از اتاقها جسد مردی ۶۵ ساله روی زمین افتاده و دست و پایش نیز با طنابی بسته شده بود. بررسیها نشان میداد که مرد میانسال بر اثر ضربه چاقویی که به گردنش وارد شده بود جانش را از دست داده بود. علاوه بر این آثار کبودی روی دست و پای او نیز دیده میشد. نخستین فردی که با جسد روبه رو شده و پلیس را خبر کرده بود پسر مقتول بود. وی در تحقیقات گفت: چند سال قبل پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من با مادرم زندگی میکردم. یک هفتهای میشد که به خانه پدرم آمده بودم تا سری به او بزنم. وی ادامه داد: یک شب قبل از حادثه با پدرم بیدار بودیم و تا ۴ صبح قلیان میکشیدیم. بعد از آن من به اتاق دیگری رفتم و خوابیدم. پدرم هم به اتاق خودش رفت و صبح بدون آنکه به پدرم سری بزنم برای انجام کاری از خانه خارج شدم. ساعتی بعد وقتی برگشتم با صحنه هولناکی مواجه شدم. همه جای خانه بهم ریخته بود و هرچه پدرم را صدا زدم جواب نداد. پس از جستوجو با جسد او در اتاق خواب مواجه شدم. به نظر میرسید پدرم قربانی سرقتی مرگبار شده است. ماموران در ادامه بررسیها متوجه آثار کبودی روی گردن پسر جوان شدند که ناشی از ضرب و جرح بود. او مدعی بود که در خیابان با شخصی درگیر شده است و اظهارات ضد و نقیض او باعث شد تا بازپرس جنایی دستور بازداشت وی را به عنوان مظنون در جنایت صادر کند.
متهم سکوت را شکست
پسر جوان بازداشت شده و بازجویی از او ادامه داشت تا اینکه وی در نهایت سکوتش را شکست و اسرار قتل پدرش را فاش کرد.
او گفت: سالها قبل عاشق دختری شدم، اما پدرم با این وصلت مخالفت کرد. رفتارهای او باعث شد تا ازدواج من با دختر موردعلاقهام بهم بخورد. این اتفاق باعث شد تا از پدرم کینه به دل بگیرم. از سوی دیگر پدرم مردی بداخلاق بود که هر وقت بحثمان میشد به من توهین میکرد. او حتی مادرم را اذیت میکرد و رفتارهای او باعث شد تا مادرم تصمیم به جدایی بگیرد. وی ادامه داد: یک هفتهای میشد که پیش پدرم آمده بودم، اما از او کینه به دل داشتم. مدام بحثمان میشد تا اینکه شب حادثه قلیان آماده کردم و با هم کشیدیم. بعد ناگهان پایم به قلیان خورد و شیشه آن شکست. ذغالها هم روی فرش ریخت و پدرم شروع کرد به فحاشی. او مرا تحقیر کرده و مدام میگفت من عرضه هیچ کاری را ندارم. توهینهای او مرا عصبی کرد و باعث شد تا با هم درگیر و گلاویز شویم. من که از او کینه به دل داشتم به دنبال راهی برای انتقام بودم و با برداشتن چاقو از روی زمین ضربه به گردن پدرم زدم. متهم ادامه داد: پس از قتل میخواستم جسدش را لای پتو بپیچم و به بیرون از خانه منتقل کنم، اما نشد. بعد تصمیم گرفتم صحنه سازی کنم تا خودم را بیگناه نشان بدهم. میخواستم پلیس را گمراه کنم و با بهم ریختن خانه وانمود کنم قتل از سوی سارق یا سارقان رخ داده است، اما در نهایت دستم رو شد.
درخواست اشد مجازات
پسر جوان پس از بازسازی صحنه قتل روانه زندان شد. او پس از مدتی دردادگاه کیفری پای میزمحاکمه رفت و به قصاص محکوم شد. با اعتراض جوان محکوم به قصاص، پرونده دیوان عالی کشور فرستاده شد و با قطعی شدن رای، وی در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت. در این شرایط پرونده به شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و شمارش معکوس برای قصاص قاتل آغاز شد. این درحالی بود که تلاش تیم صلح و سازش برای بخشش قاتل آغاز شد تا اینکه هفته گذشته دو خواهر قاتل درشعبه اجرای احکام حاضر شدند و برادرشان را بخشیدند، اما پسر مقتول (برادر قاتل) هنوز برادرش را نبخشیده و قرار بود به زودی نظرش را اعلام کند، اما روز گذشته اتفاق دردناکی رقم خورد. قاتل که پشت میلههای زندان بود، ناگهان دچار حمله قلبی شد و تلاش برای نجات او بی فایده بود. پسر جوان درحالیکه از چوبه دار فاصله گرفته بود دچار سرنوشت دردناکی شد و به کام مرگ رفت. با مرگ وی پرونده این جنایت بسته شد. / همشهری