به گزارش «راهبرد معاصر»؛ در دنیا اساسا چیزی به اسم پیشگویی وجود ندارد، حتی برای مسائلی مثل هواشناسی. دنیا دائما ما را غافلگیر میکند و آنچه مسلم فرض میکردهایم، به چالش میکشد. در نظام بینالملل و جهان سیاست، این مسأله به طریق اولی مصداق دارد و پیش گوییها از آینده عموما درست از آب درنمی آیند.
اما اگر پیش گویی میسر نیست، پیش بینی با رعایت برخی الزامات امکان پذیر است؛ تحلیلگر مسائل بین الملل میتواند با کنار هم گذاشتن مجموعه ای از داده های موجود، پیشینه تاریخی مباحث و تحلیل عقلی و منطقی خود، سناریوهای محتملی را درباره وقایع پیش رو ارائه دهد .
اگر با شرایط موجود در سال ۲۰۰۳ بودیم، احتمال حمله آمریکا به ایران وجود داشت
حال با این مقدمه، سوالی که در حاشیه مذاکرات ایران و آمریکا در عمان به وجود میآید، این است که آینده مذاکرات چه خواهد شد؟ آیا مذاکرات شکست خواهد خورد و جنگی در میگیرد یا اینکه دیپلماسی کار میکند و مسأله به طور مسالمت آمیز حل و فصل میشود.
آنچه نگارنده پیش بینی میکند، حالت دوم است؛ در واقع مذاکرات با همه کاستیها و موانع پیش روی، به نحوی موثر ادامه مییابد و جنگی در کار نیست. دلایل این پیش بینی به شرح ذیل هستند:
۱. اگر با شرایط موجود در سال ۲۰۰۳ بودیم، احتمال حمله آمریکا به ایران وجود داشت؛ در این سال آمریکا از کاهش ذخایر انرژی خود بسیار به هراس افتاده بود و برای کنترل بر منابع انرژی غرب آسیا حاضر بود دست به هر کاری بزند . همانطور که در سکانس معروف فیلم «دابلیو.» اثر الیور استون میبینیم، مشاوران بوش پسر به او توصیه میکنند که برای نجات از بحران انرژی که در کمین آمریکاست، باید عراق و ایران را تصرف کنند و بر منابع بی پایان انرژی آنها مسلط شوند.
امروزه اما از نظر فنی شرایط به کلی فرق کرده است؛ کشف ذخایر طبیعی «نفت شیل» و خودکفایی آمریکا در انرژی موجب شده که این کشور برای دههها دغدغهای نسبت به تامین انرژی نداشته باشد. به همین منوال اهمیت فوق راهبردی غرب آسیا که عمدتا پیرامون مسأله انرژی بود، برای آمریکا بی اهمیت شده است.
اگر مسأله رژیم صهیونیستی و لابی پر نفوذ صهیونیسم در آمریکا نبود، این کشور سریع تر از آنچه از افغانستان بیرون آمد، از منطقه غرب آسیا خارج میشد. البته به جز مسأله صهیونیسم، آمریکا هنوز مایل نیست که غرب آسیا را خالی کند تا رقبا به راحتی جایگزین او شوند. اما بی شک برای کشوری که نیازش به نفت منطقه مرتفع شده است، اهمیت حیاتی غرب آسیا مثل گذشته مطرح نیست.
در نظر داشته باشیم در همان سال ۲۰۰۳ هم آمریکا از حمله به ایران پرهیز کرد. زمانی که پیشرفت نظامی ایران تا این حد نبود؛ تاسیسات و زیرساختهای نظامی کشور ما به شکل فعلی به اعماق زمین و دل کوهها انتقال داده نشده بودند و آمریکا هم به مراتب آمریکای قویتری در نظام بینالملل به حساب میآمد.
با همه اینها، آمریکا خطر حمله نظامی به ایران را نپذیرفت؛ آنها ترجیح دادند اول به عراق حمله کند و حمله به ایران را منوط به خوب پیش رفتن نقشه ها کردند. اما با دفن شدن آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان، ما این فرصت کافی را یافتیم برنامه نظامی و پدافند غیر عامل خود را تقویت کنیم.
در حال حاضر حمله گسترده به ایران در حکم کلید خوردن جنگ تمام عیار است که با هیچ جنگ دیگری در این منطقه قابل قیاس نیست. لاجرم در پاسخ ایران، بخشی از تجهیزات نظامی آمریکا و سربازان آمریکایی از میان خواهند رفت، اما در این راه آمریکا چه به دست خواهد آورد؟ هیچ به جز لبخند رضایت از بنیامین نتانیاهو. آیا ترامپ حاضر است همه چیز را با این لبخند معامله کند؟ جان مرشایمر، اندیشمند روابط بینالملل آمریکایی معتقد است، در حال حاضر با دو چهره از ترامپ مواجهیم که یکی از این دو، حاضر است برای رضایت رژیم صهیونیستی همه کار کند.
اما به یاد آوریم که ترامپ در هشتم ژانویه (۱۹ دی) ویدئویی را در شبکه اجتماعی «تروث سوشال» خود به اشتراک گذاشت که در آن جفری ساکس، استاد دانشگاه کلمبیا از نخستوزیر رژیم صهیونیستی بهخاطر تلاشهای وسواسگونهاش برای سوق دادن آمریکا برای ورود به جنگ با ایران انتقاد میکرد.
این ویدئو که گزیدهای از سخنرانی ساکس است، سیاست خارجی آمریکا را مورد انتقاد قرار میدهد و انگیزههای حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی را بررسی میکند.
در حال حاضر حمله گسترده به ایران در حکم کلید خوردن جنگ تمام عیار است که با هیچ جنگ دیگری در این منطقه قابل قیاس نیست
در پستی که ترامپ بازنشر کرد، آمده است، «نتانیاهو حرامزادهای است که میخواهد آمریکا را به جنگ با ایران بکشاند». دست کم میتوان فهمید ترامپ از دردسری که نتانیاهو برایش و آمریکا تدارک دیده، آگاه است. علاوه بر این، جبهه غزه هنوز تعیین تکلیف نشده و اعراب متحد آمریکا هم به شدت از جنگی بزرگ در منطقه بیم دارند . همه اینها به علاوه وعده های انتخاباتی ترامپ مبنی بر پایان دادن به جنگها، باعث میشود بروز جنگ را خیلی دور از ذهن بدانیم.
۲. در حال حاضر تمرکز اصلی ترامپ بر جنگ تجاری با چین است. با وجود معافیت 90 روزه تعرفه برای همه کشورها، چین از این قاعده مستثنا شد تا با تعرفه ۱۲۵ درصدی، عملا وارد جنگ اقتصادی با آمریکا شده باشد.
لجبازی ترامپ با چین و مقابله به مثل چینیها، بخشی از برنامه مهار همه جانبه چین است. اقتصاد چین تا پنج سال دیگر از آمریکا بزرگ تر خواهد شد و ترامپ درصدد است جلوی این رخداد را بگیرد. بنابراین درگیر شدن آمریکا در جنگ تمام عیار با ایران در غرب آسیا به نفع چین تمام خواهد شد.
در اوکراین هم شرایط هنوز حساس و نفسگیر است؛ باز شدن جبهه جدیدی در غرب آسیا، تمرکزها از جنگ اوکراین را منحرف خواهد کرد که این نیز به ضرر ترامپ است. اگر آمریکا این قدرت را داشت همزمان همه حوزه ها را مدیریت کند، بیمی از باز کردن جبههای بزرگ در غرب آسیا نداشت، اما میدانیم که چنین توانی در آمریکا وجود ندارد.
بنابراین هر چند همیشه اتفاقات غیرمترقبه ای ممکن است رخ بدهد، اما میتوان بروز جنگ را در شرایط کنونی منتفی دانست. در این راستا تیم مذاکره کننده ایران، نباید تحت تاثیر تهدیدات و لفاظیهای ترامپ قرار گیرد. اگر آنها امتیازات غیرمعقولی طلب کردند یا قصد داشتند ایران را در موضع انفعال قرار دهند، باید مذاکره را بی هیچ ترسی ترک کرد.
آمریکا سالها در حال جنگی خاموش، اما مخرب و پر هزینه علیه ایران است. مذاکره و دیپلماسی اساسا در روابط بینالملل مذموم و خلاف قاعده نیست و تا جای ممکن راهکار دیپلماتیک برای حل مسائل پیچیده دارای ارجحیت است؛ اما مجموعه تهدیدات لفظی و عملیاتی آمریکا در روزهای اخیر که به هدف مرعوب ساختن و گرفتن امتیازات بیشتری از ایران صورت گرفته است را نباید چندان جدی گرفت. آنها نه جرئت حمله به ایران دارند و نه توانش را، اما اگر هم چنین شد، هزینه آن کمتر از تسلیم و نمایش ضعف در مذاکرات خواهد بود.