به گزارش «راهبرد معاصر»؛ برای نسلی کامل، خاورمیانه مصداق بارز شکست دولت ها بوده است. در این دوره، مجموعهای از فجایع، کشورهای عربی را ویران و نهادهای منطقهای، امنیت و حکومتداری را تضعیف کرده است. این آشفتگی با حمله ساختگی ایالات متحده به عراق آغاز شد که این کشور را در هرج و مرج فرو برد. سپس بهار عربی، داعش، تصرف بخش بزرگی از بینالنهرین و شام به وسیله شورشیان مسلح، تجزیه سوریه و لیبی، اختلال در عملکرد لبنان و جنگ عربستان سعودی در یمن، در کنار سایر مشکلات از راه رسیدند.
دولت آمریکا نگرانیهای خود را درباره توانایی رئیس جمهور موقت سوریه در کنترل نیروهای امنیتی یا محافظت از اقلیتها دارد
با وجود درگیری و بیثباتی مداوم، کشورهای عربی در سالهای اخیر توانستند بازگردند. عراق پایههای دولتی کارآمد را بنا نهاد. پادشاهیهای منطقه خلیج فارس به طور متناوب بروکراسیهای مدرن ایجاد کردند و در همکاریهای امنیتی متقابل مشارکت داشتهاند. کشورهای عربی در بازسازی ظرفیت دولت هایشان برای ثبات منطقهای موفق بودند.
با وجود این، اکنون کورسوی امید با جنگ منطقهای فزاینده و افراطی اسرائیل تهدید میشود. اسرائیل با مجوز تقریباً آشکار واشنگتن، موجودیت کشورها در سراسر منطقه را به چالش کشیده و تهدید به تضعیف ساختار شکننده دولتی کرده که به تازگی در خاورمیانه احیا شده است. دولت دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا اهمیت کشورهای باثبات را درک میکند، اما واکنش آن به خشم ناگفته یا پنهان محدود شده است. یک مقام کاخ سفید به اکسیوس گفت: بیبی مانند دیوانه ها عمل کرده است و همه چیز را بمباران میکند. این میتواند کاری را که ترامپ سعی در انجامش دارد، تضعیف کند.
این اظهارات مربوط به مداخله اسرائیل در سوریه و ظاهراً برای محافظت از اقلیت دروزی این کشور انجام شده است. دولت آمریکا نگرانیهای خود را درباره توانایی رئیس جمهور موقت سوریه در کنترل نیروهای امنیتی یا محافظت از اقلیتها دارد، اما واشنگتن از رویکرد اسرائیل در بمباران اهداف دولتی، اشغال خاک سوریه و مسلح کردن نیروهای نیابتی اش که ظاهراً در پوشش مأموریت بشردوستانه انجام میشود، حمایت نمیکند.
این موارد یادآور افشاگریهای مشاوران جو بایدن، رئیس جمهور سابق آمریکاست، فردی که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل را احمق خوانده بود، در حالی که هیچ کاری برای مهار بیملاحظگی اش انجام نداد. با وجود این، ماجراجویی اسرائیل در دوران ترامپ شدیدتر و بیثباتکنندهتر شده است. ترامپ گاهی اوقات به طور مستقیم با رهبران اسرائیل مخالفت و نارضایتی اش را ابراز و گاهی اوقات، حتی اسرائیل را مهار کرده است. بی تردید وضع موجود نگرانکننده است؛ اسرائیل باعث قحطی غزه میشود، تنشهای فرقهای را شعلهور و به دولت سوریه حمله میکند (که نقض مستقیم منافع و سیاستهای ایالات متحده در آن کشور است) و به مجموعهای از تهدیدها و حملات علیه ایران، یمن و لبنان ادامه میدهد.
اسرائیل در جنگی بدون مرز یا اهداف مشخص، لبنان، سوریه، یمن، عراق و اکنون ایران را هدف قرار داده و همزمان اعتبار مردمی پادشاهان عرب در خلیج فارس را که بی سر و صدا از آن حمایت کردهاند، تضعیف کرده است. درگیریهای آشکار میتواند به همان نوع ویرانی که آمریکا به عراق تحمیل کرد، منجر شود.
نظریهپردازان توطئه در خاورمیانه مدتهاست از توطئههای اسرائیل و آمریکا برای تضعیف دولتها و تجزیه جوامع سیاسی آنها شکایت دارند؛ راهبرد ماکیاولیستیِ «تفرقه بینداز و حکومت کن» که برای برهم زدن تعادل منطقه نفتخیز طراحی شده و دستکاری آن را آسانتر میکند. این رؤیاهای تبآلود عربی اغلب صرفاً ارعابی بودند که نخبگان عرب برای دفع چالشهای داخلی علیه سوءحکومت خود به کار میبردند، اما این روزها، این تصور را که قدرتهای غربی به دنبال هرج و مرج در راستای منافع خود هستند، به سختی میتوان رد کرد.
مورخان و سیاستگذاران اغلب با توجه به شباهت زبانی و گروهبندی کشورهای عربی در اتحادیه عرب، آن را به عنوان واحد تحلیل در نظر میگیرند. امروزه، هنگام ارزیابی خسارت های وارد شده به کشورها بر اثر جنگهای اسرائیل از هفتم اکتبر، شاید مفیدتر باشد که به کل جغرافیای خاورمیانه نگاه کنیم و کشورها را بر مبنای قدمت، وحدت و ظرفیتشان از هم متمایز کنیم، نه بر اساس گروهبندی زبانیشان.
گروه کوچکی از کشورها قرنهاست به شکل فعلی خود وجود دارند و جوامع سیاسی آنها در دورهها و رژیمهای مختلف انسجام خود را حفظ کردهاند. این گروه شامل ایران، ترکیه و مصر میشود. دسته دوم شامل گروهی از کشورهای پسااستعماری، عمدتاً پادشاهیهاست که تا حدودی ظرفیت اعمال قدرت منطقهای را به دست آوردهاند. این کشورها شامل کشورهای شورای همکاری خلیج فارس مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر میشوند. گروه آخر شامل بقیه خاورمیانه، برخی جمهوریها و برخی پادشاهیها میشود، اما همه آنها مستعد درگیریهای بیثباتکننده و شکنندگی عمومی هستند.
گروه کوچکی از کشورها قرنهاست به شکل فعلی خود وجود دارند و جوامع سیاسی آنها در دورهها و رژیمهای مختلف انسجام خود را حفظ کردهاند
شکی نیست کشورهای منطقه، به ویژه کشورهای عربی، اغلب حکومت شخصی یا امنیتی شکننده را تجسم بخشیدهاند (آنچه دانیل برومبرگ «دولت ستونی» میخواند، که بیشتر نگران بقای رژیم است تا حکومتداری خوب). با وجود این، راه حل در نابودی ظرفیت دولت در چنین مکانهایی نیست، بلکه در جهتدهی این ظرفیت به سمت خدمت به منافع ملت نهفته است.
برخی سیاستگذاران آمریکایی با تأخیر متوجه شدهاند بدون دولتهای مؤثر، خاورمیانه هرگز ثبات نخواهد داشت. درگیریهای مداوم، آوارگی و رنجهای انسانی همراه با شکستهای حکومتی به دههها وضعیت اضطراری دائمی منجر شده است؛ جنگها، پناهندگان و پاسخگو نبودن به تغییرات اقلیمی تنها چند نمونه از بحرانهای شدید هستند.
در دهه گذشته دولتهای متوالی ایالات متحده احیای بسیار مورد نیاز این کشور را تشویق کردهاند. آنها به التیام شکاف میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، به اردن و مصر، به پرداخت حقوق ارتش لبنان در زمان ورشکستگی کمک کردند، تصمیمات مهمی برای حمایت از گذار سوریه از بشار اسد گرفتند، دولت جدید را به رسمیت شناختند، برخی تحریمها را لغو کردند، در کشور مشکلساز و فرقهای و نوپای عراق سرمایهگذاری و با ایران بر سر برنامه هستهای تهران مذاکره کردند.
مشکل در طرف دیگر نهفته است که گاهی اوقات طرف نخست را خراب میکند. ترامپ در دولت نخست خود از توافق هستهای ایران خارج شد و راه را برای طرفداران تغییر نظام باز کرد، در حالی که بایدن به اسرائیل آزادی عمل داد تا غزه را نابود کند و الحاق کرانه باختری را پیش ببرد. ترامپ در دوره دوم خود به طور مستقیم به جنگهای اسرائیل در ایران و یمن پیوست و از کمپینهای نظامی اسرائیل که بقای دولت را در سوریه و لبنان تهدید میکند، حمایت کرد (حتی در حالی که مقام های دولت از ماجراجوییهای نتانیاهو در مطبوعات شکایت داشتند).
اسرائیل به وضوح هدف راهبردی خود را اعلام کرده است؛ ضعیف نگه داشتن کشورهای رقیب تا حدی که نتوانند اسرائیل را از نظر راهبردی تهدید کنند. تاریخ معاصر، بیفایده بودن این رویکرد را نشان میدهد. خلأ قدرت و کشورهای ضعیف، تهدیدات امنیتی بسیار بیشتری را برای همه ذی نفعان، ازجمله مردم اسرائیل، ایالات متحده و جامعه بینالمللی ایجاد میکنند.
اما اسرائیلیها، که بعد از آنچه به عنوان رشته پیروزیهای نظامی مداوم پس از حمله هفتم اکتبر حماس جسورتر شدهاند، راهبرد گسترش هرج و مرج در خاورمیانه را در پیش گرفتهاند. آنها با اطمینان از اینکه همسایگان عرب خود را یا با خود همراه یا به طور برگشتناپذیری تضعیف کردهاند، اکنون در حال ایجاد هرج و مرج دائمی در دایره وسیعتری هستند؛ یمن، عراق، سوریه و از همه مهمتر ایران. برخی رهبران اسرائیل، به همراه تعدادی از مقام های آمریکایی همفکر، رؤیای جنگ برای تغییر نظام جمهوری اسلامی را در سر میپرورانند، اما به همان اندازه از فلج کردن دولت ایران و رها کردن مردم و دولتش برای رنج کشیدن ابراز رضایت کردهاند. یکی از مقام های آمریکایی به اکسیوس درباره اسرائیلیها گفت: آنها امکان دارد راحتتر از ما این کشور را نابود کنند.
ایالات متحده درباره اینکه تا چه حد میخواهد در خاورمیانه پیش برود، دچار تناقض است. در برخی موارد به نظر می آید رهبران آمریکا مصمم هستند از درگیریهای منطقهای دوری و از جنگهای جدید اجتناب کنند. در همین حال، نیروهای آمریکایی همچنان در جنگهای اعلامشده و اعلامنشده متعددی مستقر هستند و واشنگتن پیوسته تلاش میکند تا اسرائیل را قادر به بمبارانهای گسترده منطقهای کند.
وقتی ایالات متحده مداخله میکند، همانطور که ترامپ با بمباران تأسیسات هستهای ایران انجام داد، اصرار دارد فاصله خود را چه در داخل و چه در خارج حفظ کند. هیچ هژمون منطقهای یا ساختار جمعی به اندازه کافی مؤثر برای آرام کردن اوضاع وجود ندارد. قویترین کشورهای منطقه ایران، کشورهای خلیج فارس و ترکیه هستند. مصر برای ایفای نقش ثباتبخش قابل توجه بسیار ضعیف است.
ایالات متحده درباره اینکه تا چه حد میخواهد در خاورمیانه پیش برود، دچار تناقض است
خاورمیانه در وضعیت جنگ و هرج و مرجی قرار دارد که به نفع هیچکس نیست، حتی اگر رهبران اسرائیل به اشتباه معتقد باشند چنین هرج و مرجی به نفع امنیت اسرائیل خواهد بود. دوره دیگری از درگیریهای منطقهای قطعاً برای منافع آمریکا زیان بار است. رهبران آمریکا به طور فزایندهای به سمت پوپولیسم و انزواطلبی گرایش دارند، اما دولت ایالات متحده به عنوان ابرقدرت جهانی بارها دریافته است نمیتواند درگیریهای جهانی، به ویژه در خاورمیانه را که اهمیت راهبردی پایداری دارد، نادیده بگیرد. رؤسای جمهور متوالی آمریکا بر خروج از خاورمیانه اصرار داشتهاند، پیش از آنکه ناگزیر بخش عمدهای از سیاست خود را به سمت این منطقه معطوف کنند.
نشانههای دلگرمکنندهای وجود دارد. قدرتهای خلیج فارس با وجود اختلافات قابل توجهشان بر سر نحوه برخورد با اسرائیل، یمن و ایران از هرگونه اختلاف جدید اجتناب کردهاند. با وجود فشار داخلی از سوی شبهنظامیان و فشار خارجی از سوی اسرائیل و سایر کشورها، عراق نظم خود را حفظ، برخی نهادهای مؤثر ایجاد و روابط پایداری با قدرتهای منطقهای در خاورمیانه برقرار کرده، قدرتهایی که بغداد از نظر تاریخی از آنها دور بوده است.
خطرات بزرگی هرگونه چشمانداز ضعیفی از صلح در منطقه را تحت الشعاع قرار میدهد. بزرگترین تهدید برای منطقه در حال حاضر از جنگ افسارگسیخته و روزافزون اسرائیل ناشی میشود. بمبارانهای اسرائیل در دور و نزدیک بر هیچ منطق راهبردی ای جز ایجاد هرج و مرج و تضعیف اقتدار مبتنی نیست. حمله به سوریه امکان دارد روند گذار در آنجا را تضعیف کند، اما هیچ کمکی به امنیت یا حکومتداری خوب برای سوریها نمیکند. جنگ علیه ایران باعث تغییر نظام نخواهد شد، اما دیپلماسی - که موفق بود - را خراب کرده است و تقریباً قطعی به نظر می آید که تجزیه و هرج و مرج را تسریع میکند. تروریسم، جنگ نیابتی و بسیاری از بدترین بیماریهای خاورمیانه سلاحهای افراد ضعیف هستند که به وسیله ایدئولوگها پرورش داده میشوند و در کشورهای ضعیف یا شکستخوردهای از نوعی که تل آویو به دنبال آن است، رشد میکنند.