به گزارش «راهبرد معاصر»؛ این روزها کشور در تلاطم میدان و دیپلماسی به دنبال حفظ امنیت ملی و کسب منافع ملی در برابر تمام نظام سلطه و پیشرانی رژیم صهیونیستی و آمریکای تروریست است. حلقه گمشده در این میان موضوع غامضی به نام «بازدارندگی» است، آنهم نه بازدارندگی و توان دفاعی ضربه دوم، بلکه چنان سطحی از بازدارندگی که دشمن را مجاب کند ایران توان زدن ضربه نخست را نیز داراست و هر نوع خطای محاسباتی را به شدیدترین شکل ممکن پاسخ خواهد داد.
بازدارندگی تبعاً دارای الزاماتی است که هم در حوزه نظامی و هم به ویژه در حوزه اطلاعاتی و امنیتی موضوعیت دارد.
روحالله قادری کنگاوری، عضو هیئت علمی دانشگاه جامع امام حسین(ع) در مصاحبهای تفصیلی با «راهبرد معاصر» به بررسی ابعاد این موضوع پرداخته که در ذیل تقدیم میشود.
در چنین شرایطی به نظر میآید هیچ چیزی به اندازه ضربه تمامکننده اطلاعاتی یا عملیات فلجکننده نظامی علیه رژیم صهیونی نمیتواند اعتماد عمومی را کامل برگرداند
روحالله قادری: پس از عملیات تروریستی رژیم کودککش و مهمانکش صهیونیستی در 28 سپتامبر 2024 میلادی(هفتم مهر 1403) با رمز عملیات «نظم نوین» که به شهادت سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان در بیروت منجر شد، الهام در اعتبار و آینده محور مقاومت نزد افکار عمومی منطقه بهوجود آمد، به گونهای که برتری فناورانه در حوزه اطلاعاتی و نظامی رژیم صهیونیستی در میدان نبرد موجبات نگرانی دوستان و خوشحالی مخالفان مقاومت را فراهم کرد.
این مهم بیش و پیش از هر زمانی ضرورت تقویت زیرساخت عینی و ذهنی بازدارندگی اطلاعاتی کشور و گذار از بازدارندگی سنتی مجازاتمحور Deterrence by punishment به بازدارندگی نوین انکارمحور Deterrence by denial را نشان داد. در چنین شرایطی به ویژه با مواضع ضعیف و صحبتهای دوپهلوی برخی مقامها مبنی بر «زمین گذاشتن سلاح در صورت کنار گذاشتن آن از سوی رژیم صهیونیستی»، یعنی پذیرش خلع سلاح، تنش زدایی و لابد درنهایت عادیسازی، شائبه بیتفاوتی و حتی تبانی یا دستکم سیاست مداهنه و مماشات ایران با وضع موجود نزد افکار عمومی ایجاد شد.
بهراستی کدام عقل سلیم امنیتی است که نداند خلع سلاح در نظام خودیاری SELF-HELP و آنارشیک بینالمللی تسهیلگر تغییر نظام خواهد بود؟ متأسفانه رسانههای معاند با دو کلیدواژه «ترس» و «تبانی» رفتار جمهوری اسلامی را به ویژه پس از ترور شهید اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران تحلیل و عملیات روانی سنگینی را با هدف بدنام کردن ایران نزد افکار عمومی داخلی و منطقهای آغاز کردند؛ گو اینکه ما جز با حضور قوی و تمامکننده در میدان نمیتوانستیم این فضا را بشکنیم و برگردانیم.
همان زمان بحث میکردیم و توصیه کردیم گزینه خلع سلاح حزبالله لبنان از سوی دولت لبنان و جامعه جهانی طبق قطعنامه 1701 شورای امنیت سازمان ملل متحد (۱۱ اوت ۲۰۰۶ / 20 مرداد ۱۳۸۵) و حتی توافق طائف در سال 1989 میلادی بار دیگر مطرح شود و در دستور کار قرار گیرد که تبعاً این مهم با مهار انصارالله و مقاومت عراق، دور از ذهن نخواهد بود که زمینه را برای تهاجم اطلاعاتی گسترده به ایران و حتی شاید تجاوز نظامی در شرایط تنهایی راهبردی ایران فراهم کنند، اگر نجنبیم و کاری نکنیم.
معالوصف در چنین شرایطی به نظر میآید هیچ چیزی به اندازه ضربه تمامکننده اطلاعاتی یا عملیات فلجکننده نظامی علیه رژیم صهیونی نمیتواند اعتماد عمومی را کامل برگرداند و موازنه منطقهای را به نفع محور مقاومت تغییر دهد. این مهم تبعاً مستلزم تمرکز تمام قوای اطلاعاتی جمهوری اسلامی و محور مقاومت و نیز اجماع ملی –دستکم در سطح مسئولان عالیرتبه لشکری و کشوری- با هدف خونخواهی و پاسخی در خور از جنس انتقام سخت علیه امنیت ملی و تمامیت ارضی رژیم اشغالگر قدس است.
البته که فهم بین الاذهانی این مهم مستلزم تدوین و تصویب «سند راهبرد امنیت ملی» و «قانون امنیت ملی» به ویژه قوانین مربوط به وضعیت اضطراری STATE of EMERGENCY و جرمانگاری حقوقی پایبند نبودن به آن است.
انصافاً آن روزها و تا حدودی این روزها یادآور دوران سخت و دردناک حکومت اميرالمؤمنين علی (ع) و انفعال خواص در برابر غارت ها و تهاجمات ایذائی معاویه علیه سرحدات و سرزمینهای اسلامی است که در خطبه 27 نهج البلاغه هشدارگونه فرمودند: «حتى شنّت عليكم الغارات و ملكت عليكم الاوطان».
دنیا این حجم از غارت های اطلاعاتی و تهاجمات نظامی رژیم صهیونیستی و نظام سلطه علیه انقلاب اسلامی را می بیند و دریغ از اقدام بازدارنده محور راهبردی پیشدستانه یا حتی پیشگیرانه.
روحالله قادری: در تاریخ، طاغوت به «آداب صلح» و «آداب جنگ» پایبند نبوده است. به عنوان نمونه، در تجربه تاریخی صدر اسلام نقض صلح بهوسیله معاویه در پیمان نامه صلح با امام حسن مجتبی (ع) و رعایت نکردن حقوق جنگ در حادثه عاشورا از سوی یزید بن معاویه و در تاریخ معاصر نیز پاره کردن قرارداد 1975 بهوسیله صدام و خروج از برجامی که حتی خلع سلاح ابدی ایران را به همراه داشت بهوسیله دونالد ترامپ، نمونههای تاریخی این مهماند.
هم اکنون نیز دعوا، دعوای ایران هسته ای، موشکی یا ایران منطقه ای نیست، محل نزاع ایران اسلامی و ایران انقلابی و ایران الهام بخش مقاومت جهانی و نهضت بیداری و در یک کلمه، «ایران قوی و موازنه گر» است که نظام سلطه و صهیونیسم بینالملل را از هر جهت دچار استیصال، وحشت و اضطراب کرده است. آمریکا و رژیم صهیونیستی هرگز نظام جمهوری اسلامی را به رسمیت نشناخته و به لطایف الحیل چه بهوسیله دیپلماسی و چه به شیوههای دیگر یک هدف را دنبال می کنند، سرنگونی نظام انقلابی جمهوری اسلامی ایران.
آنچه مسلم است، اینکه دیپلماسی و مذاکره با دولت متخاصم به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به ویژه در شرایط اجبار، تیغ دو لبه است و کوچکترین بیاحتیاطی و خوش خیالی نسبت به میزان صداقت و اعتماد به حریف خسارتها و لطمههای سنگین و بعضاً جبرانناپذیری به امنیت و منافع ملی کشور وارد میکند، چنانچه در جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی علیه ایران شاهد بودیم.
روحالله قادری: به نظرم تناقضی وجود ندارد، بلکه تغییر مواضع در شرایط مختلف مبتنی بر اصل طلایی مصلحت است، ضمن اینکه به لحاظ نظری، تجربی و تاریخی تردید و بدبینی نسبت به مذاکره با آمریکا اساساً در منظومه فکری رهبر معظم انقلاب اسلامی موضوعی آزمونپذیر و قابل راستیآزمایی است. نمونه نقض بدعهدی و پیمان شکنی آمریکا در برابر ایران و حتی سایر ملل مستقل در تاریخ وجود دارد؛ اما دولتها به دلیل وابستگی به جریانهای سیاسی و بعضاً بلوکهای قدرت اقتصادی و اجتماعی، فراموشکار هستند یا اینکه زیر نفوذ و فشار دیگران راه طی شده را میخواهند خود نیز دوباره طی و تجربه کنند.
آنچه مسلم است، اینکه دیپلماسی و مذاکره با دولت متخاصم به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به ویژه در شرایط اجبار، تیغ دو لبه است
در چنین شرایطی رهبر انقلاب اسلامی که احساس میکند اصرار بر موضع درستشان امکان دارد تفرقه و دودستگی در بدنه نظام و حتی جامعه ایجاد کند، اجازه میدهد صرفاً با هدف رشد سیاسی و بلکه بلوغ فکری مسئولان، با نگاه تربیتی و صیانتی در شرایطی دوباره تاریخ تکرار شود. به عنوان نمونه، اينکه بهتازگی رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند، «مذاکره با آمریکا سمّ است و با این دولت ترامپ، سمّ مضاعف؛ یا اینکه مذاکره هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست»، سخن دقیق و درستی است، صدور مجوز مذاکره به دولتیها در تضاد با فرمایش معظم له نیست و زودتر از اینها باید به حرف رهبر معظم انقلاب میرسیدند، چنانچه برخی هنوز هم نرسیدهاند.
این موضوع بیشتر از باب هشدار و تذکر امام امت به جامعه است، زیرا به فرموده قرآن کریم خطاب به نبی مکرم اسلام (ص)، «فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمسیطر». آنچه مسلم است، اینکه هرگونه توافق جمهوری اسلامی ایران با آمریکا محال است و بارها هشدار داده شده بود باید خود را برای زورآزمایی جدی و نبردی سخت با رژیم صهیونیستی آماده کنیم. چه بهتر که نیروهای مسلح ما به جای اینکه نظارهگر مذاکرات باشند، فوری و بلادرنگ دست به کار شوند و سطح بازدارندگی کشور را به «موازنه راهبردی» برسانند تا با کمترین هزینه، دشمن را ادب، بلکه تنبیه کنند و سر جایش بنشانند.
روحالله قادری: تقابل تمدنی انقلاب اسلامی و آمریکا ناشی از تضاد دو نگاه متفاوت و متباین به جهان و سیاست بینالملل است؛ یعنی ایران و آمریکا هر دو خواهان طراحی و استقرار نظم مورد نظر خود، یعنی «نظم مقاومتپایه» اسلامی و «نظم سلطهمحور» آمریکایی هستند. از این رو مقاومت Resistance و سلطه Dominance چنین صفآرایی تمدنی ایجاد کرده است. لذا در چنین فضایی ارتقای قدرت ایران به سطح موازنهگری Balancing با قدرتهای بزرگ و در رأس آن آمریکا موضوعی نیست که غربی ها به راحتی با آن کنار بیایند.
از این رو با انواع تحریمها و سیاست انزوا، مهار و فشار حداکثری تلاش می کنند جایگاه و قدرت کشور را از سطح موازنه، کاهش دهند و به سمت بازیگر پیرو، وابسته و دنبالهرو Bandwagoning سوق دهند.
این همه داستان ما با تمدن وحشی مغربزمین است. بنابراین با چنین تمدن لجام گسیخته و زورگویی فقط با قدرت زور و شمشیر Sword میتوان ایستاد و در کنار آن البته قدرت گفتمان و کلمه Word، تبیین کننده جوامع انسانی است و به مقاومت در برابر زورگوییها و قلدری آمریکاییها، مشروعیت و اعتبار اجتماعی و عمق بخشی خواهد داد. تأکید میکنم، منطق قدرت در مواجهه با دولتهای زورگو و قدرت منطق میان مردم و ملل جهان.
روحالله قادری: معتقدم باید در دیپلماسی نهضتیمان تغییرات بنیادی و اساسی ایجاد کنیم. روشها و رویکردهای سنتی و سبک کنونی فرماندهی هرگز پاسخگوی تهدیدات نوظهور و چالشهای جدید نیست. در شرایط کنونی ظرفیتهای نهضتی انقلاب اسلامی در منطقه و جهان تابعی از رفتار سیاسی جمهوری اسلامی است. به این معنا که اگر مقاومت و ایستادگی را در مجموعه نظام مشاهده کنند، دلگرم میشوند و به شیوههای مختلف اعتراض خود را نسبت به نظام سلطه و حمایت و پشتیبانی خود را از نظام اسلامی به منصه ظهور خواهند رساند.
دوست و دشمن می داند ایران متحدان طبیعی خود را در شرق و غرب عالم دارد که دلداده و دلسوخته نظام و انقلاب اند و غالباً تا سرحد جان آماده جان فشانی هستند، اما این مهم فعل به حفظ روحیه ملی، قدرت افکنی Power projection ایران، بازدارندگی روزافزون و مقاومت فزاینده کارگزاران جمهوری اسلامی در مواجهه با سلطهگران و متجاوزان مشروط است. در چنین شرایطی، هرگونه بیتفاوتی و رها کردن-حتی احساس رهاشدگی و بی پناهی- سرنوشت مقاومت فلسطین و لبنان آب سردی بر روحیه مردم منطقه و آزادی خواهان جهان خواهد بود.
جمهوری اسلامی فوری باید با فعالیت هوشمندانه نهضتی و فرماندهی جدید، ابتکار عمل دیپلماتیک و سیاسی را در روند تحولات منطقهای به ویژه در فلسطین و لبنان و در مرحله بعدی عراق و سوریه به دست گیرد، وگرنه به تدریج ظرفیتهای طبیعی نهضتیمان را مانند شبکهسازی، جریانسازی، دولت-ملت سازی، نظامسازی و تمدنسازی از دست خواهیم داد و این موضوعی نیست که بشود بعدها آن را به سادگی و به سرعت جبران کرد، زیرا دشمن برای پر کردن این خلاء راهبردی، مدتهاست خیز برداشته و برنامه ریزی کرده است.
مذاکرات هسته ایِ درخواستی از سوی تروئیکای اروپایی و آمریکاییها هم حقیقتاً نوعی دیپلماسی فریب برای دور کردن ظرفیت دیپلماتیک کشور از تحولات منطقه ای و محور مقاومت بود. بنابراین تهیسازی ظرفیت راهبردی کشور در منطقه برای نجات رژیم صهیونیستی و حفظ هژمونی منطقه ای این رژیم، امروزه سیاست قطعی و مسلّم غربی ها در قبال جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت است.
روحالله قادری: تحلیل هر موضوعی بدون داشتن تئوری، اشراف به تاریخ و سوابق موضوع و نیز شناخت مبانی و اصول نظام سیاسی، نتیجه و خروجی ای جز کلیگویی و بعضاً مهملبافی نخواهد داشت. با لحاظ این موضوع به نظر میآید در فضای کارگزاری جمهوری اسلامی با دوگانه متعارضی مواجهیم که هرکدام مدعی حفظ منافع و امنیت ملی است. گروهی به دنبال «وابستگی متقابل اقتصادی» Interdependence در بستر دیپلماسیاند و گروهی دیگر نیز به دنبال «بازدارندگی»Deterrence در بستر مقاومت.
متأسفانه در فضای دیپلماسی و سیاست خارجی دولت به نظر میآید شاهد غلبه نظریه وابستگی متقابل با تم اقتصاد بر نظریه بازدارندگی با تم امنیت هستیم. گو اینکه بازدارندگی به آرامی و به تدریج به نفع وابستگی متقابل و امنیت به نفع اقتصاد کنار گذاشته خواهد شد. حال آنکه تجربه کشورهای مختلف در محیط پیرامونی ما بیانگر این واقعیت است برونسپاری امنیت و سلب قدرت بازدارندگی ملی خطای راهبردی و سراب تعامل اقتصادی با آمریکاییها هرگز حافظ امنیت و منافع ملی نخواهد شد.
بازدارندگی اساساً نظریه بقا Survival برای کشورهای غیرانقلابی و طرفدار حفظ وضع موجود است. جمهوری اسلامی که براساس آرمانهای انقلاب اسلامی اهدافی متعالی را در سراسر جهان دنبال میکند، هرگز نمیتواند و نباید به بازدارندگی اکتفا و بسنده و باید به سطحی بالاتر از آن، یعنی وادارندگی Compellence حرکت کند تا نه تنها بهوسیله بازدارندگی جلوی غلط اضافی قدرتهای زورگو و متجاوز را بگیرد، بلکه بتواند با وادارندگی آنها را مجبور کند اقداماتی نیز در راستای منافع و امنیت ملی بردارند.
روحالله قادری: راهبرد اصلی آمریکا دیپلماسی اجبار Coercive diplomacy است. یعنی استفاده از ابزار تحریم و تهدید نظامی برای تحمیل خواستههای خود و وادار کردن حریف به تمکین و کوتاه آمدن از اهداف و برنامههایش. آمریکاییها هرگز به توافق هسته ای بسنده نخواهند کرد-البته اگر توافق جدیدی بهدست آید- و تمام ارکان قدرت ملی و منطقه ای ایران را نشانه رفته است. هدف چیزی جز خلع سلاح و تغییر نظام، چه بهوسیله دیپلماسی نرم و چه بهوسیله سخت و نظامی نیست.
درواقع مطالبه طرف آمریکایی همان خواسته رژیم صهیونیستی یعنی خلع سلاح ابدی ایران و عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی یا خلع سلاح ایران و تغییر نظام است. مدل مذاکراتی آمریکاییها در حوزه هستهای مدل خلع سلاح لیبی (نمونه موفق دیپلماسی اجبار) و زمینهسازی تغییر نظام است و اگر کُرهایها بعد از یک دهه خلف وعده آمریکاییها سال 2003 میلادی آن تصمیم درست، تاریخی و راهبردی را نمیگرفتند، امروز قطعاً نه از تاک نشانی بود و نه از تاکنشان.
امروز آمریکاییها در راستای رویکرد صهیونیستها در عمل خط قرمزشان را از سلاح هسته ای Nuclear weapons به قابلیتهای هستهای Nuclear capability یعنی «چرخه مستقل سوخت هستهای» تغییر داده اند. لذا دستورکار اصلی مذاکره نخست، موضوع قدرت ایران، دوم، نسبت آن با موازنه منطقه ای و سوم، تکلیف موجودیت و بقای رژیم صهیونیستی است.
درواقع مطالبه طرف آمریکایی همان خواسته رژیم صهیونیستی یعنی خلع سلاح ابدی ایران و عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی یا خلع سلاح ایران و تغییر نظام است
ما حقیقتاً از قبل هشدار داده بودیم به محض فاصله معنادار جمهوری اسلامی از نقطه گریز هسته ای Nuclear break out با توجیه سرمایهگذاری مستقیم غولهای اقتصادی آمریکا در ایران (چه دروغ بزرگی و چه فریب ابلهانهای)، حمله نظامی به زیرساختهای هستهای ایران –دیر یا زود- اجتنابناپذیر قلمداد میشود و اینکه براساس سوابق، تاریخ روابط دوجانبه و منافع سه طرف، به نظر میآمد هرگونه مذاکره و توافق پیش از بازدارندگی هستهای به شدت شکننده و ناپایدار خواهد بود و زمینه را برای حمله نظامی مجدد دشمن به خاک ایران مهیا خواهد کرد.
متأسفانه در تیم مذاکره کننده ایرانی حتی یک کارشناس خلع سلاح و کنترل تسلیحات وجود ندارد. اعزام هيئت دیپلماتیک به ریاست نفر نخست دستگاه دیپلماسی کشور که به لحاظ فضای روانی و رسانهای بیانگر ذوقزدگی یا نگرانی طرف ایرانی است؛ مگر نه اینکه گام نخست اعتمادآفرینی و راستیآزمایی میزان صداقت طرف آمریکایی اعزام هیئت اطلاعاتی-امنیتی و نه سیاسی-دیپلماتیک است، پس چرا سرنای مذاکره را از سر گشادش میزنیم؟
هنوز خبری نشده برخی مسئولان جریان «وابستگی متقابل اقتصادی» از ضرورت بازگشایی زودهنگام سفارتخانههای دو طرف دم میزدند. اینگونه است که ترامپ از اشتیاق کشورهایی که به دنبال معامله با آمریکا هستند با تعبیری زشت و شرم آور یاد میکند.
بهراستی چرا ایران نباید به آمریکا ضربالاجل بدهد که چهار دهه اعتمادسازی و راستیآزمایی کافی نیست و اگر توافق نشود، اقداماتی خواهیم کرد؟ ادعای خسارت ناشی از سالها تحریم ثانویه نیز در جای خود قابل پیگیری است. در چنین فضایی آزمایشات نظامی ایران توجیه ثانویه، منطق امنیتی و مبانی حقوقی قوی دارد. به نظر میآید با ادامه روند کنونی چه با توافق و چه بیتوافق باید خودمان را برای زورآزمایی جدیتر و مستقیمتر با آمریکا آماده کنیم.
روحالله قادری: با پدیدهای در کشور مواجهیم که اسمش را «آنارشیسم مدیریتی حاکم بر اتباع و مهاجرین خارجی» گذاشتهام. سالهاست موضوع مدیریت و حکمرانی اتباع و مهاجرین خارجی به قصه پُرغصه حکمرانی ملی جمهوری اسلامی مبّدل شده است؛ مدیریتی که عملاً جز هزینه و تهدید، دستاورد قابل اعتنا و قابل اتکایی برای دولت و ملت ایران به ارمغان نیاورده است.
موضوعی که بیش و پیش از هر چیزی روح و روان آدمی را رنج میدهد، بیتفاوتی و بیمسئولیتی، اگر نگوییم کارشکنی و حاشیهسازی برخی نهادهای به ظاهر مسئول و دخیل در این موضوع است. آدم حقیقتاً میماند چطور امکان دارد اینگونه سُرنای امنیت ملی را از سر گشادش نواخته و چپ و راست مداخله و نفوذ ناروا برای به سرانجام نرساندن موضوع مهم و ملی تشکیل «سازمان ملی مهاجرت» داشته باشند؛ سازمانی که هدفی و برنامه ای جز ساماندهی، هوشمندی، انسجام و یکپارچگی در زمینه مدیریت اتباع و مهاجرین خارجی ندارد.
کیست که نداند تعدد و تشتّت نهادهای موازی و فقدان مدیریت عالیه واحد و منسجم در زمینه سیاستگذاری و تصمیمگیری راهبردی، اتباع خارجی و شهروندان ایرانی و نظام حکمرانی را دچار نوعی سردرگمی، بلاتکلیفی و آنارشیسم حاکمیتی و آشوب در صحنه اجرا و میدان عمل کرده است.
سیاستگذاری واحد، منسجم و یکپارچه، طرحریزی و برنامهریزی هوشمند، بهرهبرداری حداکثری از فرصتهای بیشمار حضور نخبگان علمی، فرهنگی و اقتصادی اتباع و مهاجرین در کشور میتواند ازجمله مهمترین اهداف و رویکردهای کلان سازمان یادشده باشد.
گام نخست در این مسیر مدیریت عالیه و فائقه واحد در زمینه حکمرانی اتباع و مهاجرین خارجی و مستلزم داشتن اطلاعات و آمار دقیق از میزان و پراکندگی اتباع خارجی در پهنه جغرافیایی کشور (اشراف اطلاعاتی) است که این مهم جز بهوسیله فراگیری سامانه احراز هویت بیومتریک یا زیستسنجی در کنسولگریها، مرزها و مبادی ورود به مملکت قابل دستیابی نخواهد بود.
سازمان ملی مهاجرت به مثابه نهاد ملی و فرادستگاهی باید به چالشها و موانع حضور اتباع در کشور بیالتفات و بیتوجه نباشد و نگاه فرصتمحور و رویکرد ایجابی را با تدبیر و تعامل بین دستگاهی جایگزین تهدیدمحوری صرف و رویکرد سلبی محض در زمینه سیاستگذاری و برنامهریزیهای خود کند.
موضوع مهاجرت، آوارگی و پناهندگی اگر نه مسئولیتی ملی که مسئولیتی فراملی و بینالمللی است و به هیچ وجه نمیتوان بار مسئولیت آن را صرفاً و انحصاراً بر دوش ملت گذاشت. لذا نه تنها کشورِ مبدأ و مهاجرفرصت که حتی سایر همسایگان و نهادهای بینالمللی باید سهم منصفانه و نقش عادلانه خود را برای تأمین هزینههای زنده ماندن و زندگی شرافتمندانه شان برعهده بگیرند که پیشنهاد می شود جمهوری اسلامی با راه اندازی دیپلماسی نوینی به نام «دیپلماسی مهاجرت» در این زمینه مهم نوعی نقشآفرینی و مسئولیتآفرینی برای تمام طرفها تعریف و تدوین کند.
سازمان ملی مهاجرت به مثابه نهاد ملی و فرادستگاهی باید به چالشها و موانع حضور اتباع در کشور بیالتفات و بیتوجه نباشد
در این راستا مواردی همچون نهادینهسازی رویکرد «فرصتمحور» درقبال ظرفیتهای متعدد اتباع و مهاجران خارجی در کشور، دیپلماسی فعال مطالبهگر با نهادهای بینالمللی و کشورهای بحرانی همسایه برای بازگشت داوطلبانه و عزتمندانه آوارگان و ایجاد شرایط مناسب زندگی و حفظ امنیت پایدار در کشور مبدأ، تصویرسازی مثبت و مؤثر میزان هزینه های ایرانِ زیر تحریم در نسبت با کمکهای ناچیز خارجی از منظر حقوق بشر، نفی دیپلماسی التماسی در تعامل با بازیگران دولتی و غیردولتی کشوری و نهادی فعال و درگیر حوزه پناهندگان و آوارگان توصیه میشود.
کاربست دیپلماسی تمدنی فعال، هوشمندانه و مقتدرانه در چارچوب منافع راهبردی جمهوری اسلامی ایران، جذب کمکهای بینالمللی، حفظ منابع مالی و دریافت «سهم منصفانه» Fair share جمهوری اسلامی متناسب با میزان هزینهها، افزایش سهمیه «اسکان مجدد» Resettlement پناهندگان و آوارگان، مذاکره و رایزنی با کشورهای مبدأ مهاجرفرست برای تأمین بخشی از هزینههای میزبانی پناهندگان و آوارگان ازجمله اهداف و رویکردهای دیپلماسی مهاجرت جمهوری اسلامی است که بهوسیله سازمان ملی مهاجرت می تواند و باید بهشدت دنبال شود.
در این راستا مجموعه ای از اقدامها برای ساماندهی اتباع بیگانه، بیشینهسازی منافع حضور و کمینهسازی تهدیدها و چالشهای متصور، پیشنهاد میشود، ازجمله تصویب لایحه تأسیس سازمان ملی مهاجرت با قید فوریت به عنوان نهاد متولی و مسئول مهاجرت به / از ایران (Internal-External migration)، اتمام کلانپروژه ملی انسداد مرزهای شرقی با قید فوریت؛ تصویب قانون جرمانگاری ورود غیرقانونی اتباع بیگانه به کشور در مجلس شورای اسلامی با قید فوریت. (در این زمینه قانون مجازات عبوردهندگان اشخاص غیرمجاز از مرزهای کشور مصوب 1367 مجلس شورای اسلامی برای اعلام مجرمیت جرم ورود غیرقانونی و بدون مجوز اشخاص به کشور خلاء قانونی دارد.
لذا «سیاست طرد اتباع غیرمجاز» بعضاً به معنای تقدیم جاسوس یا مزدور به کشور مبدأ قبل از تفهیم اتهام و گذراندن دوران محکومیت در خاک ایران است. بازنگری جدی و محتوایی قانون درباره ورود و اقامت اتباع خارجی در ایران سال 1310، ساماندهی Regularization حضور نهادهای بینالمللی مرتبط با حوزه پناهندگی و مهاجرت در کشور (اعم از سازمان مللیها UNs و غیر سازمان مللیها یعنی سازمانهای بینالمللی غیردولتی INGOs) با هدف جلوگیری از رسوب طولانی مدت اتباع بیگانه در کشور و بهرهبرداری بهوسیله سرویسهای حریف، تعیین تکلیف دفاتر کفالت و سازمانهای مردمنهاد غیردولتی فعال در حوزه اتباع بیگانه (تعارض منافع)، بستن تمامی مهمانشهرها و انتقال آوارگان و پناهجویان به کمپهای مرزی با هزینه سازمان ملل متحد طبق موازین بینالمللی باید مدنظر قرار گیرد.
فشار به طالبان برای تثبیت هویت ملی شهروندان افغانستان (تذکره، کارت ملی، پاسپورت الکترونیکی و ...)، ثبت بیومتریک (عنبیه، قرنیه، اثر انگشت و در صورت لزوم آزمایش دی.ان.ای) اتباع بیگانه به ویژه افغانها حین ورود به کشور، جذب کمکهای بینالمللی زیرساختی و توسعهای Developmental و نه صرفاً کمکهای بشردوستانه Humanitarian با هدف افزایش تابآوری جوامع میزبان Host community و جامعهپذیری اجتماعی اتباع خارجی در کشور، واگذاری مسئولیت تام مدیریت امنیتی اتباع بیگانه به دستگاه اطلاعاتی مشخص به عنوان متولی امر جزو موارد دیگر است.
طبیعی است ساماندهی نکردن اتباع بیگانه، به ویژه افغانها عملاً سرزمین پهناور ایران را تبدیل به «چراگاه امنیتی» Security pasture سرویسهای اطلاعاتی حریف میکند، چنانکه کرده و جاسوسی، خرابکاری و حتی ترور ازجمله اقدامات اتباع بی هویت و بی نام و نشان است.
روحالله قادری: قبل از هر چیز ضرورت تغییر ساختار فکری و نظام تحلیلی مسئولان ارشد کشور بهشدت احساس میشود. علاوه بر این، باید جرئت و جسارت در اتخاذ تصمیمات سخت و اقدام بهموقع وجود داشته باشد. به قول مرحوم شریعتی، «اگر نمیتوانی به مردم خدمتی کنی، برو تا خیانتی نکنی». واقعاً مشخص نیست چرا دبیرخانه یا دادستان محترم بهویژه بعد از افشای ماجرای کلاه گشاد فرانچسکوی ایتالیایی، علیه تیم مذاکرهکننده برجام اعلام جرم نمیکند؟ امکان دارد با بررسی این پرونده، ریشه «باند خلع سلاح ایران» شناسایی و خشکانده شود.
علی ایّ حال 12 توصیه راهبردی برای شورای عالی امنیت ملی به ویژه دبیر شورا دارم.
1. بازمعماری جامعه اطلاعاتی کشور بهوسیله نگاشت نهادی و تقسیم کار موضوعی یا جغرافیایی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی
مستحضرید سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی محور اصلی ساخت قدرت و سیاست هستند و در چارچوب کشورداری و حکمرانی ایفای نقش میکنند. منظورم نوعی وحدت فرماندهی و تمرکز قوای اطلاعاتی کشور با تشکیل جامعه اطلاعاتی قوی و بازدارندهمحور به ویژه در حوزه تهاجم اطلاعاتی و ضد اطلاعات تهاجمی است که بهتازگی با تعبیر «جهاد تفاهم» فی مابین رأس و بدنه وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه، مورد تأیید و تأکید مقام معظم رهبری قرار گرفت.
در این زمینه نیازمند تفکیک «سازمانهای اطلاعاتی» از «سازمانهای امنیتی» هستیم. اینها دو مأموریت جدا و مجزا از هم دارند و تلفیق این دو مأموریت اطلاعاتی و امنیتی در نهادی خاص، خطای راهبردی است. اطلاعات بیشتر نقش شناختی و هشداردهی با تولید برآورد اطلاعاتی دارد و امنیت، عملاً بازوی اجرایی و اقدامی اطلاعات در میدان است.
توضیح اینکه جامعه اطلاعاتی برای خدمت به حوزه سیاستگذار ایجاد شده و هرگز قائم به ذات نبوده و نیست. از این رو نسبت اطلاعات و امنیت نسبت ابزار و هدف است. اطلاعات طریقیت دارد و امنیت موضوعیت دارد. به عبارت دقیقتر مشروعیت و اعتبار دستگاه اطلاعاتی نه به فعالیت اطلاعاتی که به تولید امنیت در جامعه در هر دو سطح سیاست داخلی و خارجی بستگی دارد. تبعاً این هدف در تعامل با سیاستگذار و نهاد سیاست شکل گرفته و معنا پیدا می کند.
نیازمند تفکیک «سازمانهای اطلاعاتی» از «سازمانهای امنیتی» هستیم. اینها دو مأموریت جدا و مجزا از هم دارند و تلفیق این دو مأموریت اطلاعاتی و امنیتی در نهادی خاص، خطای راهبردی است
از اینرو بدون فهم مشترک بینالاذهانی میان دو نهاد اطلاعات و سیاست از مفاهیم بنیادی حکمرانی مانند امنیت، تهدید، جاسوسی، تروریسم و موضوعاتی از این قبیل هرگز نمیتوان شاهد روابط پویا، زنده و سالم میان این دو دستگاه اطلاعاتی و سیاسی شد و این موضوع نیز بدون تمرکز مدیریتی و عالیه بوروکراتیک در قالب جامعه اطلاعاتی واحد و منسجم در عین تعدد و تکثر سازمانهای اطلاعاتی –البته با یک یا دو ماموریت مشخص- محقق نخواهد شد.
نهاد سیاست درنهایت باید با یک صدا و تحلیل از مجموعه جامعه اطلاعاتی مواجه شود تا بتواند با قاطعیت و به موقع تصمیم بگیرد. حتی آنارشیسم اطلاعاتی (جامعه اطلاعاتی نامنسجم، ناهماهنگ و موازیکار) به مراتب بدتر و خطرناکتر از دیکتاتوری اطلاعاتی (تجمیع و ادغام سازمان های اطلاعاتی زیر یک سقف) برای نهاد سیاست / دستگاه سیاستگذار و حکمرانی امنیت ملی است.
گرچه معتقد به تعدد و تکثر سازمان های اطلاعاتی با رعایت تقسیم کار تخصصی، خطوط فاصل و مرزبندی مشخص به دور از هرگونه موازی کاری، ذیل مدیریت عالیه واحد و متمرکز یعنی وحدت فرماندهی هستم. متأسفانه روحیه و رویکرد «تمامیتخواهی» مانع هرگونه هماهنگی، انسجام و یکپارچگی اطلاعاتی است. اطلاعات البته در همه حال باید درقبال عملکرد خود پاسخگو باشد، در غیر اینصورت سیاستزدگی اطلاعات و اطلاعاتزدگی سیاست در این فرآیند اجتنابناپذیر است.
2. گذار از بازدارندگی متعارف نامتقارن به بازدارندگی نامتعارف متقارن در سطح راهبرد
پرواضح است این مهم مستلزم تغییر دکترین هسته ای کشور در فضای تهدید موجودیتی رژیم صهیونیستی، علیه نظام جمهوری اسلامی است که حتی براساس ماده 10 کنوانسیون ان.پی.تی نیز مشروع قلمداد شده است: در صورت بروز حادثه فوقالعاده EXTRAORDINARY EVENTS که منافع عالیه SUPREME INTERSTS یکی از کشورهای عضو را مورد مخاطره قرار دهد… .
بنابراین بازدارندگی متعارف آن هم از نوع نامتقارن که در جنگ اخیر تحمیلی شاهد ضعف و آسیبپذیری شدید آن به ویژه در حوزه هوایی و پدافندی بودیم دیگر پاسخگوی امنیت ملی ما نیست و باید به سرعت در راهبردها و دکترینهای نظامیمان تغییراتی ایجاد و در همان سطح تهدید دشمن برنامهریزی کنیم و پاسخ دهیم. رساندن قدرت نظامی کشور به سطح موازنه راهبردی در حوزه هستهای و مذاکره مستقیم سیاسی و اقتصادی پس از این مهم در صورت لزوم براساس مصلحت نظام تمام حرف ماست.
داشتن بمب نه تنها بازدارنده تهدید موجودیتی خارجی است، بلکه به لحاظ امنیت داخلی هم انگیزه دشمنان را برای به هم ریختن اوضاع داخلی و اغتشاشات منجر به براندازی نظام به دلیل ترس از تکثیر سلاحهای هستهای و احتمال افتادن آن به دست بازیگران غیردولتی Non-state actors به این سلاح راهبردی از بین خواهد برد.
3. انهدام شبکه گسترده و پیچیده جاسوسی و نفوذ موسوم به زیتون در همه دستگاههای اجرایی کشور
امروز البته دو خطر بزرگ انقلاب و اصل نظام را از درون تهدید میکند؛ نفاق و نفوذ. موتور محرکه این دو، حضور نامحرمان ولایت و نااهلان مقاومت در عرصه کارگزاری است که دستاوردها و بلکه خونآوردهای انقلاب اسلامی را به مسلخ کشاندهاند.
نفاق با عملکرد ضعیف خود و با زدن نقاب ولایتمداری، تضعیف جایگاه ولایت را به دنبال داشته و نفوذ با شکستن اراده مقاومت در هسته سخت و مرکزی قدرت یعنی نظام تصمیمگیری کشور، خود مقاومت را به حاشیه میراند. امکان ندارد دشمن بدون نفوذ در بالاترین و عمیق ترین لایههای فرماندهی و مدیریتی کلان لشکری و کشوری ولو با برتری فناورانه به این سطح از اطلاعات دقیق و بهموقع دست یافته باشد که بتواند تنها در عملیاتی این سطح از تهدید را داخل خاک ایران عملیاتی کند. گو اینکه یهودیهای آنوسی و شبکه مخوف ماسونی هنوز هم در مملکت ما با وجود سرنگونی پهلوی، جولان میدهند.
4. تشکیل نیروی ویژه «اقدام پنهان» در اطلاعات خارجی با استفاد از همه ظرفیتهای مادی و معنوی کشور و انقلاب اسلامی
اقدام پنهان و عملیات ویژه، گرهگشای بسیاری از گرههای کور سیاست خارجی است. در شرایطی که دیپلماسی رسمی کافی و جنگ و توسل به زور امکان پذیر نیست یا جنگ به حل موضوع منجر نشده است، زیرا دیگر دیپلماسی و جنگ، به تنهایی تعیین کننده نوع روابط بین کشورها نیستند. لذا با مفهومی مواجه هستیم به اسم دیپلووار DIPLOWAR یعنی ترکیب دیپلماسی و جنگ.
اقدام پنهان درست در میانه جنگ و دیپلماسی دقیقاً از این نقطه آغاز میشود. اگر کشور توان اقدام پنهانِ بازدارنده و تهاجمی در سیاست خارجی داشت، بعید می دانم ترامپ و نتانیاهو جرئت اقدام و جسارت در این سطح پیدا می کردند.
5. انتقال سه پرونده مهم هستهای، روسیه و چین از دولت به شورای عالی امنیت ملی
نفاق با عملکرد ضعیف خود و با زدن نقاب ولایتمداری، تضعیف جایگاه ولایت را به دنبال داشته و نفوذ با شکستن اراده مقاومت در هسته سخت و مرکزی قدرت یعنی نظام تصمیمگیری کشور، خود مقاومت را به حاشیه میراند
به دلیل غلبه نگاه غربگرایی و همچنین اعتقاد راسخ نداشتن به بازدارندگی و نیز اهمیت دو کشور چین و روسیه در سیاست «نگاه به شرق» و رعایت توازن در روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران، براین باورم این سه موضوع جزو موضوعات کلانی است که بهطور مستقیم با امنیت ملی کشور در هم تنیده شده است و میبایستی استمرار راهبردی و نه تغییر را در تعامل با آنها اعمال کرد تا طرفهای روسی و چینی متوجه جدیت و ثبات طرف ایرانی و وارد مباحث کلان راهبردی در سطح منطقهای و بینالمللی با ایران شوند.
در انتخاب سفرا باید دقت و متناسب با ظرفیت نظامی طرف روسی ژنرال دانشگاهی Soldier-scholar را به مسکو اعزام کرد. روسیه این اقدام را حتماً پیام مثبتی از سوی ایرانیها تلقی خواهد کرد. در چین هم سفیری کهنهکار و پخته اقتصادی لازم است.
تیم دیپلماسی هسته ای ایران هنوز از حضور نداشتن کارشناسان امنیت بینالملل در حوزه خلع سلاح و کنترل تسلیحات رنج میبرد. علاوه بر این، ایران باید به دلیل هزینه سیاستهای خصمانه و تحریمهای اولیه و بهویژه ثانویه آمریکا ادعای خسارت کند و این بهمعنای دیپلماسی اقتدار ملی با پشتوانه ایران قوی است.
6. خروج از ان.پی.تی و رساندن ایران به سطح موازنه راهبردی
در شرایط فعلی تغییر دکترین هسته ای کشور به دلیل مورد تجاوز قرار گرفتن ایران و حمله به تأسیسات هستهای برای نخستین بار در تاریخ 80 سال اخیر، حیاتی است و ایران میتواند و باید یکبار برای همیشه تصمیم راهبردی بگیرد که توجیه حقوقی-امنیتی و هم توجیه فقهی-ثانویه دارد.
آنچه مسلم است و همگان میدانند، اینکه ایرانیها توانمندی و قابلیت این را دارند اورانیوم را تا سطح نظامی و تسلیحاتی، غنیسازی Enrichment capability کنند و توان بازفرآوری پلوتونیوم Reprocessing capability را نیز دارند.
7. تنبیه نظامی و گوشمالی دیپلماتیک همسایه شمالیِمان تا سر حد احتضار و در صورت لزوم مرگ سیاسی
مهمترین شرط همسایگی به رسمیت شناختن حقوق یکدیگر، تبانی نکردن و همدستی با دشمنان است. امام سجاد (ع) در دعای 26 صحیفه سجادیه چنین می فرمایند، « الْعَارِفِينَ بِحَقِّنَا، وَ الْمُنَابِذِينَ لِأَعْدَائِنَا» یعنی نخست، باید حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند و دوم، با بیگانگان و دشمنان علیه همدیگر توطئه و دسیسهچینی نکنند.
شواهد و قراین و اطلاعات متقن میدانی حاکی از این است دولت آذربایجان علاوه بر قرار دادن فضا و سرزمیناش در اختیار دشمن شماره یک ایران اسلامی یعنی رژیم غاصب صهیونیستی، بعضاً همراهی و همکاری پنهان در سطوح اطلاعاتی و امنیتی داشته است. بنابراین دلیلی بر مماشات و همزیستی مسالمتآمیز بیشتر وجود ندارد و باید تنبیه شود.
شاید نخستین گام این باشد ایران شناسایی دولت آذربایجان را به این نام که نامی عاریتی از سرزمین اصلی ایران است، پس بگیرد و تا نام کشورش را به نام اصلی و قدیمیاش تغییر ندهد آن را به رسمیت نشناسیم. یونانیها حدود سه دهه دولت مقدونیه را به رسمیت نشناختند تا مجبور شد بهطور رسمی نام کشورش را به «جمهوری مقدونیه شمالی» تغییر دهد تا بفهمد پاره تن سرزمین اصلی یعنی بخش مقدونیه یونان است.
در این مدت نام رسمی مقدونیه «جمهوری مقدونیه یوگسلاوی سابق» بود.
8. حمله پیشدستانه راهبردی به رژیم صهیونیستی بهوسیله بکارگیری دیپلماسی فریب هستهای با طرفین اروپایی و آمریکایی
پیشنهاد میشود با مذاکره و دیپلماسی مستقیم و غیرمستقیم آشکار و پنهان با طرف اروپایی و آمریکایی بهوسیله تیم دیپلماتیک هوشمند و متعصب کشور، فضایی ایجاد شود نظامیان ما با کمک دانشمندان هستهای بهسرعت فرایند غنیسازی را ارتقا دهند و با آزمایشی اقتدارآمیز، طعم تجاوز به ایران را با حمله پیشدستانه به سراسر سرزمینهای اشغالی به آنها بچشانند.
میتوان و باید به این موضوع مهم توجه کرد که میتوان راهبرد تهاجم هواپایه موشکی/پهپادی را به نقطه ضعف اصلی رژیم صهیونیستی تغییر داد یا همراه کرد، یعنی ورود نیروهای زمینی مقاومت در سرزمینهای اشغالی به دلیل حقارت ژئوپلیتیکی و فقدان عمق جغرافیایی رژیم صهیونیستی و از همه مهمتر تجربه موفق عملیات زمینی در سوریه و عراق علیه داعش و سایر گروههای تروریستی و تکفیری که به اعتراف دوست و دشمن، هیچ نیرویی به اندازه جمهوری اسلامی و محور مقاومت توان و اراده پیاده سازی نیروی رزم زمینی را در میدان ندارد.
9.بکارگیری نسل جوان و تازه نفس مدیریتی در تمام حوزههای اجرایی و راهبردیِ کشوری و لشکری
واقعیت اینکه به نظر میآید نظام کارگزاری ایران دچار پیری و فرسودگی شده است و غالباً توان تحلیل شرایط و تصمیمگیری درست و اقدام بهموقع و بههنگام ندارند. باید جابهجایی مدیریتی در سطح کلان کشور در تمام ارکان و سطوح مدیریتی و اجرایی شکل بگیرد. انصافاً اینگونه نیست فقط نسل نخست انقلاب توان و انگیزه خدمت داشته باشند. چه کسی میگوید میزان وفاداری و تعهد آنها به کشور بیشتر از نسل دوم و سوم انقلاب است.
مطمئنم این مهم موج امید و نشاط را در جامعه نخبگانی کشور و توده مردم ایجاد و سرمایه اجتماعی را با ایجاد اعتماد پایدار به ساختار تقویت خواهد کرد.
10.اتصال نهاد علم و دانشگاههای سراسر کشور به دستگاههای اجرایی با هدف حل نظام مسائل ملی/محلی به ویژه حوزه علوم انسانی
کشورهای توسعه یافته شرقی و غربی تمام موضوعات کشور را در همه حوزههای فنی، تجربی و انسانی و اجتماعی به نهاد علم و دانشگاهها وصل کردهاند و افتخار میکنند پشت هر تصمیم و اقدام اجرایی تأييديه یا چند استاد دانشگاهی را از قبل گرفتهاند. اما در کشورمان بسیاری از نهادها و دستگاههای اجرایی اساساً مراجعه به دانشگاه و اعضای هیئت علمی را برای احصای نظام مسائل خود و حل آنها نوعی کسر شأن میدانند و بعضاً فراریاند.
علاوه بر این، دانشگاهیان و حتی حوزویان میبایستی به سهم خود نقش ملی را درقبال حوادث و تحولات اخیر ایفا میکردند. اگر قریب به 90 هزار استاد و عضو هیئت علمی کنونی کشور هرکدام مسئله را تبیین و راهکار ارائه میکردند، حتماً وضعمان بهتر بود و در جایگاه بهتر و بالاتر از جایگاهی که هستیم، بودیم. انصافاً حوزه علوم انسانی در دانشگاهها و بهویژه حوزهها بگویند در قبال جنگ تحمیلی اخیر چه کردند و آیا قلم و قدمی در این راستا برداشتهاند که دشمن را بترساند و امید را در جامعه زنده نگه دارد؟
این مطالبه به حق رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامشان به مناسبت اربعین شهادت جمعی از هممیهنان، سرداران باکفایت نظامی و دانشمندان برجسته هستهای به عنوان تکلیف راهبردی بود که فرمودند، «هدایت معنوی و نورانی کردن دلها و توصیه به صبر و سکینه و ثبات مردمی وظیفه حضرات روحانی است».
11. حفظ وحدت ملی و تقویت انسجام اجتماعی بر محور و مدار گفتمان مقاومت و ایران قوی
از آنجایی که مقاومت ریشه در فطرت آدمی دارد، توان و ظرفیت فوق العادهای برای بسیج اجتماعی و جامعهپذیری درونی دارد. مقاومت، حقیقت عالم و آدم است و گناه نخستین ریشه در فقدان مقاومت داشت، وگرنه که آدم ابوالبشر کجا و هبوط از بهشت کجا.
اساساً فلسفه خلقت آدمی مقاومت است، در برابر هرآنچه از رنگ خدا عاری و تهی است، «إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا». و این درست همان نکتهای است که خداوند متعال پیامبرش را به آن امر فرمود، خودش را و پیروانش را «فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا» مقاومتی که از درون محکم و مستحکم است و دیگران را نیز به آن دعوت و دلگرم میکند، اما هرگز تجاوز و طغیان نمیکند، دچار افراط و تفریط نشده و از مسیر عدالت خارج نمیشود.
بنابراین رفتار و سیاست ما اگر مقاومتی نباشد، هرگز نباید انتظار داشت اقتصاد، فرهنگ، سیاست و امنیت ما، مقاومتپایه و مصون از نفسانیات (هوسهای درونی) و شیاطین (وسوسه های بیرونی) باشد.
همه ایراندوستان و میهنپرستان در داخل و خارج کشور فارغ از اینکه دل در گرو نظام و انقلاب دارند یا ندارند، باید بدانند به حکم تاریخ و جبر جغرافیا، اگر خواهان عزت و سربلندی مردم ایران هستند، تنها این مقاومت است که میتواند پیشرونده هندسه قدرت ایران و پیشبرنده متحدان منطقهای و فرامنطقهای اش شده و در مقابل زورگوییها، مداخلات و تجاوزات بیگانگان مصون و قوی بماند.
هیچ ایده و انگارهای چنین ظرفیت و قابلیتی را نداشته است و ندارد. تاریخ این ملت گواه این ادعاست. بنابراین حضور منطقهای و فرامنطقهای ایران الزامی اخلاقی، ضرورت راهبردی و دارای منطق ژئوپلیتیکی برای گذار از نظم کهنه آمریکایی به نظم نوین انقلابی است. ما باید مقاومت را بیش از آنکه «میدان» بنامیم، تفکر و اندیشه ناب اسلامی و انقلابی بدانیم. اندیشهای که از یک طرف تعیینکننده ضرورت راهبردی حضور در «میدان» و از طرف دیگر حلقه اتصال میدان و دیپلماسی است.
میدان و دیپلماسی با تکیه بر اندیشه مقاومت است که دوشادوش و در کنار هم حافظ امنیت و منافع ملی کشور و مردم زیر ستم و اشغال بیگانهاند. جالب اینکه یکی از تکالیف مهم راهبردی مورد تأکید در بخشی از پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت اربعین شهدای جنگ تحمیلی، حفظ اتحاد ملی و وظیفه یکایک ماست.
12. تمرکززدایی از نهاد قدرت و ثروتِ متمرکز و جمعیت متراکم در پایتخت با منطق پدافند غیرعامل و مبتنی بر اصل عدالت توزیعی در سراسر کشور
تنها این مقاومت است که میتواند پیشرونده هندسه قدرت ایران و پیشبرنده متحدان منطقهای و فرامنطقهای اش شده و در مقابل زورگوییها، مداخلات و تجاوزات بیگانگان مصون و قوی بماند
نگاه تمرکزگرایانه به قدرت اساساً با عدالت اجتماعی منافات دارد و استان ها را از حیث توسعه و دستیابی به امکانات و منابع عملاً به مناطق درجه اول، دوم و سوم تقسیم می کند. این موضوع با منطق پدافند غیرعامل هم منافات دارد و در تعارض است. فرض کنید چه دلیلی وجود دارد حدود 60 هزار کارمند در مکانی مشخص و محصور مجتمع شوند که با کوچکترین حمله یا آتشسوزی آسیبپذیر شوند و اعتبار ملی لکهدار شود.
در بحث بازسازی ساختمان شیشهای رسانه ملی پیشنهاد میکنم این کار را نکنند و به جای آن تمام شبکههای رادیو و تلویزیون را در سراسر کشور تقسیم و توزیع و برنامههای ملی را با رعایت اصل پراکندگی در استانها تولید و پخش کنند.
بدتر از همه با بیتدبیری، قریب به یک چهارم جمعیت کشور با هزاران مساله پیدا و پنهان فرهنگی، سیاسی و امنیتی در شهر تهران جمع شدهاند. لذا به سرعت باید فکری کرد قبل از اینکه دیگر نتوان کاری انجام داد. خطراتی مانند جنگ و زلزله همچون شمشیر داموکلس همواره بالای سر تهران است و مشکل ناترازی انرژی ناشی از همین نوع سبک غلط مدیریتی است.
روحالله قادری: همواره معتقد بوده و هستم اقتدار ملی، ستون فقرات امنیت ملی و اقناع عمومی، مغز استخوان امنیت ملی است. در این راستا نداشتن توجه ویژه به اقناع سازی و تنویر افکار عمومی، پوکی استخوان را اجتناب ناپذیر می کند. موضوعی که در میانه رویکردهای قبض و بسطی دچار چالش های جدی هستیم و تا زمانی که نهاد علم، یعنی دانشگاه و دانشگاهیان وارد گود نشوند، چالشهایی مانند تزلزل مسئولان یا تنزل از آرمانها، پاسخ اقناعی و در خور دریافت نخواهند کرد.
به حکم عقل، تجربه، تئوری و رژیمهای بینالمللی حاکم بر روابط بینالملل اعلام میکنم مجوز غنیسازی اورانیوم در خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران بهوسیله آژانس بینالمللی انرژی اتمی (بخوانید آمریکا و رژیم صهیونیستی) داده نخواهد شد. فلذا دو راه بیشتر برای بسته شدن پرونده هستهای وجود ندارد؛ نخست، تسلیم به سبک قذافی و دورنمای روشن تغییر نظام و احتمالا تجزیه ایران و دوم، فعالیتهای هستهای و تثبیت ابدی حق قانونی غنیسازی در خاک ایران.
راه سوم پایدار و حافظ منافع و امنیت ملی وجود ندارد و لذا بیم آن میرود سراب دیپلماسی و مذاکرات پوچ هستهای باز هم توسعه و پیشرفت کشور را معطل و معلق بگذارد و بار دیگر زمینهساز مداخله، نفوذ و تهاجم نظامی به خاک مقدس ایران عزیز اسلامیمان شود. بنابراین براساس سوابق، تاریخ روابط دوجانبه و منافع سه طرف مداخلهگر، به نظر میآید هرگونه مذاکره و توافق شکننده احتمالی، پیش از بازدارندگی هستهای به شدت شکننده و ناپایدار خواهد بود و زمینه را برای تجاوزات نظامی مجدد دشمن به خاک ایران، فراهم خواهد کرد.
اگر جنگ اخیر تحمیلی به تحقق 12 توصیه پیشنهادیام به شورای عالی امنیت ملی منجر شود، صادقانه میگویم هزینه جنگ –با وجود غیرقابل جبران بودن برخی موارد- میارزید؛ این را میگذاریم به حساب درد زایمان ایران هسته ای.