به گزارش «راهبرد معاصر»؛ پیوستگی بحران های سیاسی، راهبردی و اقتصادی در نظام بین الملل به یکدیگر روز به روز آشکارتر می شود. آنچه تحت عنوان "جنگ ترکیبی" با محوریت کاخ سفید شکل گرفته و در حال تثبیت بوده منتهی به یک پرونده یا یک دغدغه خاص در حوزه جهانی نمی شود. این جنگ هیبریدی در بستر زمانی واحد و ناظر به راهبردهای کلان ترسیم شده در واشنگتن تبلور می یابد و هدف از آن، مهار همه جانبه متحدان و دشمنان آمریکا (هر دو گروه) است.
ه شدت گرفتن رویارویی اقتصادی میان ایالات متحده و روسیه میتواند تبعات گستردهای برای بسیاری از اقتصادهای جهانی داشته باشد
فرامتن حاکم بر این ریل گذاری راهبردی، باور نادرست دولت ترامپ نسبت به احیای نظام تک قطبی و متعلقات آن است. نمونه بارز این موضوع را می توان وضع تحریم های ثانویه نفتی آمریکا علیه روسیه قلمداد کرد. با وجود برنامهریزی برای مذاکرات میان رؤسای جمهور آمریکا و روسیه در آلاسکا به منظور یافتن راه حلی برای مناقشه اوکراین، مناسبات اقتصادی واشنگتن و مسکو به دنبال وضع تحریمهای نفتی جدید از سوی کاخ سفید، به نقطه حساسی رسیده است. کشورهای بزرگی مانند هند و چین که همچنان خریدار نفت روسیه هستند، به شدت به تهدیدهای تحریمی ثانویه از جانب دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا انتقاد کردهاند. این نوع تحریمها، معاملاتی را هدف قرار میدهند که با کشورهای تحت تحریم انجام میشوند.
هر دو کشور آسیایی تأکید کردهاند، استقلال اقتصادی و امنیت انرژی خود را در برابر آنچه پکن آن را “فشار و اجبار” آمریکایی میخواند، حفظ خواهند کرد. اما نکته حائز اهمیت این است که شدت گرفتن رویارویی اقتصادی میان ایالات متحده و روسیه میتواند تبعات گستردهای برای بسیاری از اقتصادهای جهانی داشته باشد. به بیان روشنتر، ترامپ با اتکا به سیاست “تحریمهای ثانویه” به دنبال آن است که دامنه تأثیر تحریمهای نفتی علیه روسیه را توسعه داده و آن را به یک “بحران جهانی” تبدیل کند. شاید هدف او این باشد که دیگر کشورها روسیه را تحت فشار قرار دهند تا در مذاکرات آتشبس اوکراین، به خواستههای آمریکا تن دهد. اما پیامد احتمالی این رویکرد، چیزی جز افزایش بحرانهای نفتی در جهان و شکلگیری شبکههای پنهانی برای خرید و فروش نفت روسیه نخواهد بود.
ترامپ در ذهن مشوش خود به این نتیجه رسیده که احیای نظام تک قطبی در گروی گسترش دامنه منازعات راهبردی و تجاری به همه کشورهای دنیا و قرار دادن منافع کوتاه مدت و میان مدت آنها در برابر یکدیگر است. بر اساس این فرمول، شبکه ای از بحران های دو و چندجانبه در جهان شکل خواهد گرفت که برآیند آنها به سود آمریکاست. به عبارت بهتر، دربرگیری منازعات تجاری و راهبردی در سطح جهانی به وی امکان خواهد داد تا وزن واشنگتن را در مدیریت بحران های خودساخته تقویت کند، اما این تصور کاملا خطاست. افزایش منازعات جهانی به بازیگران (خصوصا دشمنان آمریکا) امکان خواهد داد تا به جای "پذیرش قدرت آمریکا" به "خلاقیت های جمعی در مسیر گذار مطلق از واشنگتن" روی بیاورند. این سناریوی مبتکرانه قطعا در تعارض با منافع آمریکای ترامپ و پس از آن تحقق خواهد یافت . در آن زمان دیگر جایی برای تجدید نظر واشنگتن در روش خطرناک و نادرست خود وجود ندارد.