به گزارش راهبرد معاصر؛ کاخ سفید در دوره ترامپ گرچه منافعی از قِبل نخست وزیری عادل عبدالمهدی داشت ولی روی هم رفته، حداقل آن چه که از ظواهر امر بر می آید، گویا مسئولین دولت ترامپ و شخص وی به این نتیجه رسیده اند که معایب عادل عبدالمهدی بیش از مزایای آن است. حتی اگر پیشتر مقامات امریکایی در این رابطه به جمع بندی کلی نرسیده بودند و کژ دار و مریز رفتار می کردند، با موج تظاهرات و اغتشاشاتی که از 1 اکتبر کلید خورد، مطمئن شده اند که بقای عادل عبدالمهدی نمی تواند سناریوی مطلوب آن ها باشد. اما مشکل اصلی برای ایالات متحده این است که ایران حداقل طی یک دهه گذشته، سیاست "رابطه خوب فراگیر" را در عراق در پیش گرفته و به همین خاطر، همان طور که محمود المشهدانی، رئیس اسبق پارلمان گفت: «با تمامی طیف های شیعی، 75% طیف های سنی و اکثر طیف های کرد» رابطه خوب و نزدیکی دارد.
اکنون دغدغه اصلی ایالات متحده این است که رفتن عادل عبدالمهدی به معنای آمدن مثلا یک "پل برمر عراقی" نخواهد بود بلکه شاید گزینه ای ضد امریکایی روی کار بیاید. اندیشکده رند هم اخیرا در تحلیلی کوتاه با اشاره به این واقعیت، طی مطلبی با عنوان "قدرت اعتراضات عراق را زیاد بزرگ نبینید"، به مسئولین امریکایی هشدار داده بود که رفتن عادل عبدالمهدی لزوما به نفع امریکا تمام نخواهد شد. عادل عبدالمهدی به هر حال سال ها در فرانسه و لندن زندگی کرده و نگاه ضد امریکایی نداشته هرچند که قرابت های زیادی هم با ایران داشته و دارد. بر سر همین دیدگاه بوده که یک سال و اندی پس از نخست وزیری، با وجود تعیین حداقل دو موعد برای سفر عادل عبدالمهدی به واشنگتن، ترامپ حاضر نشد او را بپذیرد. ترامپ در سخنرانی خود در پایگاه عین الاسد، در همین راستا به صراحت گفته بود: «آمریکا متحد کسانی نیست که نیمی دوست باشد و نیمی دشمن!». این صحبت آن هم در پایگاه امریکا در الانبار، مشخصا منظور خاصی به تمامی طیف های عراقی داشت: «یا باید ما را انتخاب کنید، یا ایران را». اکنون حدود یک سال پس از آن سخنرانی، گویا امریکا تهدیدش را عملی می کند.
البته اینهنوز یک حدس و گمان است که برخی شواهد در جهت تقویت آن بدست آمده و نمی توان به قطعیت سخن گفت اما دور از انتظار نیست که واشنگتن از رویکرد "کژ دار و مریز" خود در قبال عراقی ها و رویکرد "کژ دار و مریز" عراقی ها نسبت به ایران به تنگ آمده باشد. ایالات متحده می بیند که حدود 16 سال پس از تجاوز به عراق، اکنون نه تنها طیف های سیاسی که از پیش به ایران نزدیک بودند، به این کشور نزدیک تر شده اند، بلکه طیف های سیاسی که گاه حتی ضد ایران بوده اند نیز با آن از در تساهل و دوستی در آمده اند. نمونه این موضوع را می توان در مورد خمیس الخنجر دید. به همین خاطر شاید بتوان به ترامپ حق داد که سیاست احتیاط در قبال طیف های عراقی را کنار بگذارد و سیاست "براندازی نیابتی" را جایگزین آن کند. محتوای سیاست براندازی نیابتی هم بدین شکل خواهد بود: از یک سو در فضای مجازی بمباران شدیدی علیه تمامی طیف های و موجود سیاسی به راه می افتد تا امید به هر گونه جانشین برای حکومت و سیستم سیاسی از بین برود، از سوی دیگر در صحنه میدانی آشوب هایی به پا می شود تا مسئولین به تنگ آمده خطر هر گزینه ای از جمله کنار زدن نخست وزیر بدون ارائه جایگزین را بپذیرند.
این بازی از اکتبر امسال در عراق به جریان افتاد. بازی که قیس خزعلی، پیش از وقوع آن، با صراحت تمام و حتی با تعیین بازه زمانی آن، خبرش را داده بود.
تحرکات مشکوک رسانهای امریکا طی دو هفته اخیر
ایالات متحده تنها یک گام تا براندازی در عراق فاصله دارد
با توجه به شواهد و قرائن بالا چنین بنظر می آید که امریکا از تمامی طیف های عراقی بریده و می خواهد به یک کودتای سیاسی رقم بزند. علاوه بر این که قطعیت این نظریه هنوز مشخص نیست، به نقاط نا مشخص ماجرا باید سناریوی امریکا برای دوره پس از این کودتا را هم افزود؛ آیا واشنگتن می خواهد عراق را به آشوب دائمی برساند؟ آیا می خواهد آن را تجزیه کند؟ آیا طیف خاصی را به اصطلاح در آب نمک خوابانده تا هنگامی که همه طیف های موجود با روابط حسنه با ایران را کنار زد، آن را رو کند؟
آن چه قطعی است این است که امریکا از روابط حسنه تقریبا تمامی طیف های سیاسی عراقی با ایران (که آن را نفوذ ایران در عراق می خواند) ناخرسند است و چند سالی کوشیده با تهدید و تطمیع این مشکل را از میان بر دارد ولی هنوز موفق نشده. در نتیجه باز هم به قطعیت می توان گفت که حداقل گروهی در کاخ سفید، کل سیستم سیاسی عراق را یک "دندان کرم خورده" می بنند که باید کنده شود. با اظهارات اخیر پمپئو اما بنظر می رسد هنوز یک منفذ برای طیف های سیاسی عراقی باز گذاشته شده و به آن ها فرصت محدودی داده شده تا ایران را کنار بزنند.