
به گزارش راهبرد معاصر، شروع این ماجرا به شانزدهم اسفند ۱۴۰۱ بازمیگردد، زمانی که حاضران در یکی از خیابانهای غرب تهران شاهد صحنهای دلخراش بودند. پس از آن در ساعتهای پایانی روز، خبر قتل به بازپرس کشیک قتل پایتخت رسید: تیراندازی به یک زن جوان در نزدیکی ورودی بیمارستانی شلوغ.
هنوز دقایق زیادی نگذشته بود که به دستور بازپرس ویژه تیم بررسی صحنه جرم، متشکل از کارشناسان پزشکی قانونی و ماموران پلیس، به محل اعزام شدند. آنچه اعضای تیم تحقیق با آن مواجه شدند، جسد زنی حدوداً سیساله بود که با شلیک سه گلوله به سینه و سرش، در جا جان باخته بود. خون مقتول که به اطراف پاشیده بود، فریادهای همکاران مقتول که تازه از شیفت کاری خارج شده بودند و حضور پراکنده عابران شوکه، فضایی از وحشت و اندوه را در آنجا حاکم کرده بود. شروع تحقیقات حکایت از آن داشت که مقتول کارمند بخش اداری بیمارستان بود. همکارانش گفتند او زنی مسئولیتپذیر است که سالها برای درمان بیماران زحمت کشیده، اما ظاهرا قربانی کینهای شخصی شده بود.
بازبینی فوری فیلمهای دوربینهای مداربسته بیمارستان، که به عنوان شاهدی بیطرف عمل میکرد، چهره عامل تیراندازی را آشکار ساخت و او را مردی میانسال با ظاهری عادی، اما چشمانی پر از خشم نشان داد. تصویر واضح مرد تیرانداز بلافاصله به خانواده و دوستان مقتول نشان داده و مشخص شد آن مرد، همسر سابق مقتول بود که به گفته اطرافیان رابطهشان زمانی با عشق و تعهد آغاز شده بود، اما به جدایی تلخی منجر شده بود.
ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت که به طور مشخص متخصص در جرایم جنایی قتل هستند، بدون تأخیر وارد عمل شدند و به خانه متهم در یکی از محلههای غرب تهران رفتند، اما با خانهای خالی روبهرو شدند؛ درهای باز خانه و وسایل پراکنده نشانههایی از عجله در فرار بودند و حکایت از آن داشتند که او حتی فرصت جمعآوری مدارک را نیافته است. از همان لحظه که ماموران با چنین صحنهای روبهرو شدند عملیات تعقیب و گریز آغاز شد؛ کاری که بعدها به یکی از پروندههای موفق پلیس آگاهی تبدیل شد.
بررسیهای اولیه نشان داد که متهم، که ظاهراً برنامهریزی دقیقی برای فرار داشته و قتل را فکر شده انجام داده، از مرزهای شرقی کشور و احتمالاً از طریق مسیرهای قاچاقچیان در سیستان و بلوچستان به طور مخفیانه از کشور خارج شده است. پس از آن کارآگاهان، با تکیه بر شبکه اطلاعاتی گسترده خود، از جمله همکاری با مرزبانی و حتی پلیسبینالملل، ردپاهای متهم فراری را ردیابی کردند. تحقیقات شبانهروزی، مصاحبه با شاهدان، بررسی حسابهای بانکی و حتی تحلیل الگوهای سفر، ادامه یافت. دو سال گذشت، اما از دستگیری متهم خبری نبود، دو سال پر از انتظار برای خانواده مقتول که هر روز با سایه فقدان عزیزشان دست و پنجه نرم میکردند. دو سالی که تحقیقات نشان میداد متهم در آن مدت با هویتی جدید و جعلی که برای خود ساخته موفق شده است از چنگال قانون فرار کند.
در نهایت، سرنخها به شهرهای مرزی، اما در شمال غرب کشور رسید. کارآگاهان دریافتند که متهم، پس از بازگشت مخفیانه به ایران، در یکی از شهرهای مرزی با هویتی جعلی و نامی ساختگی و با استفاده مدارکی تقلبی زندگی میکند. او که پیش از قتل و شروع زندگی مخفیانه کارمند سادهای بود، حالا در یک مرغداری محلی مشغول به کار شده بود؛ شغلی دور از چشمها، که ظاهراً برای بقا انتخاب کرده بود. این بازگشت، که ظاهراً به دلیل فشارهای مالی و ناامنی در خارج از کشور پس از خروج اجباری بود، نقطه پایان فرار او شد. پس از آن با هماهنگی بازپرس حمیدرضا کیاستینیا از شعبه دوم دادسرای امور جنایی پایتخت، تیمی از کارآگاهان راهی محل شدند و با نیابت قضایی عملیات بازداشت متهم در بامدادی آرام و بدون درگیری عمده انجام شد. متهم که در مخفیگاه سادهاش در یک اتاق اجارهای که در حاشیه شهر بود غافلگیر شد و بدون مقاومت خود را تسلیم کرد. دستبندهای فلزی بر دستان مرد فراری بسته شد و او برای اولین بار پس از دو سال، با واقعیت قتلی که انجام داده بود روبهرو شد.
مرد دستگیر شده پس از انتقال به تهران به سرعت به جرم خود اعتراف کرد و در مورد انگیزهاش گفت که همسر سابقش به صورت غیابی طلاق گرفته بود؛ تصمیمی که مرا به مرز جنون کشانده بود. متهم توضیح داد که در زمان عقد، از سر عشق، حق طلاق را به او داده بودم، اما جدایی ناگهانی، مرا با احساس خیانت و تنهایی عمیق روبهرو کرد که تنها گذاشته شدهام. او ادامه داد که پس از جدایی، بارها به سراغ همسر سابقش رفتم و التماس کردم که بازگردد؛ گفته بودم بدون او نمیتوانم زندگی کنم، اما پاسخهای سرد و قاطع همسر سابق م، کینهای عمیق در دلم کاشته بود. متهم همچنین اعتراف کرد که شنیده بودم مقتول قصد ازدواج مجدد دارد؛ خبری که برایم مانند کابوسی وحشتناک بود و نشان میداد که زمان از دست دادن کامل او فرا رسیده است. در بخش دیگری از اعترافات این مرد تاکید کرد که هرگز قصد کشتن نداشتم و فقط میخواستم تهدید کنم، اما در روز حادثه، وقتی به محل کارش که بیمارستان بود رفتم، از پشت سر صدایش زدم و ناگهان در لحظهای از شدت خشم کنترلم را از دست دادم و شلیک کردم. او همچنین در مورد اسلحه گفت که چند ماه قبل از قتل، آن را به مبلغ ۲۰ میلیون تومان از بازار سیاه تهیه کرده بودم.
به گفته خودش فرار متهم هم داستانی پرپیچوخم داشت، او توضیح داد: بلافاصله پس از قتل، با کمک قاچاقچیان مرزی به پاکستان گریختم. اما اقامت در آن کشور، به جای پناهگاهی امن، به زندانی موقت تبدیل شد، چون در خانهای مخفی در لاهور زندگی میکردم، اما یکی از همخانههایم اسلحهای را که داشتم، دزدید و با آن به جرایمی مانند سرقت مسلحانه دست زد. وقتی پلیس پاکستان مرا به عنوان صاحب اصلی اسلحه دستگیر کرد، اتهامات واهی دیگری مانند قاچاق مواد مخدر که اصلا مرتکب آن نشده بودم به جرایمم افزوده شد.
به این ترتیب او ماهها در زندانهای شلوغ و پرخطر پاکستان به سر برد، تا اینکه بیگناهیاش در اتهامات فرعی ثابت شد و آزاد شد. اما آزادی بازگشت به ایران اجباری را برایش رقم زد؛ پس از آن ابتدا مدتی در سیستان و بلوچستان با هویتی جعلی پناه گرفت و سپس، به شهرهای شمال غربی مهاجرت کرد و در مرغداریای در نزدیکی آن دستگیر شد مشغول به کار بود؛ و در همین بین فرزندان متهم که پسر بزرگ و پسر کوچک بودند در دادسرای امور جنایی حضور یافتند تا به تکمیل تحقیقات کمک کنند.
در نهایت، کیفرخواست صادر شد و پرونده در حالی قرار است به دادگاه ارجاع شود که برخی از اولیای دم رضایت خود را اعلام کردهاند. پسر بزرگ متهم و مقتول رضایت کامل داده است. همچنین، پدربزرگ پدری پسر کوچک به عنوان قیم قانونی او وارد عمل شده و با در نظر گرفتن مصلحت کودک، رضایت خود را اعلام کرده است. با این حال، والدین مقتول، که اندوه از دست دادن دخترشان هرگز تسکین نیافته همچنان خواستار اجرای قصاص هستند. به این ترتیب دادگاه درآینده نزدیک تشکیل خواهد شد تا قضات دادگاه با حکم خود سرنوشت متهم را پس از جلسه مشورت تعیین کنند/ سایت جنایی