به گزارش راهبرد معاصر؛ 103 سال قبل بود که توافقنامه آسیای صغیر میان سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکو فرانسوی منعقد شد و بر اساس آن سرزمینهای تحت سلطه امپراطوری عثمانی میان این دو کشور که قدرتهای جهانی وقت محسوب میشدند، تقسیم شد. براساس این قرارداد که بعدها به قرارداد «سایکس- پیکو» معروف شد، سرزمین شامات به همراه برخی مناطق مهم غرب آسیا، به دو بخش فرانسوی و بریتانیایی تقسیم شده و دولت- ملتهای جدیدی پدید آمد که قرارداد تحتالحمایگی با این دو کشور را قبول کردند.
این قرارداد تا قریب به یک قرن بعد، اساس نظم منطقهای را شکل داد؛ نظمی که براساس آن باید کشورهای بزرگ منطقه همچون امپراطوری عثامنی باید تجزیه و یا همانند ایران به صورت غیرمستقیم مستعمره میشدند تا توان مقابله با سطره نیروهای خارجی به حداقل برسد. در نتیجه و براساس معادله امنیت ملی، این شکورهای کوچک و ضعیف به قدرت برتر متکی شده تا حیات داشته باشند.
حضور مستشاران خارجی، جهتگیری خاص در خریدهای نظامی، مدیریت صنعت نفت توسط کمپانیهای مشترک و در نهایت اجبار برای حضور در پیمانها و ائتلافهای امنیتی منطقهای از جمله ابزارهای تقویت و ماندگاری چنین نظمی بود.
با ظهور فتنه تکفیری در سال 2009 چنین نظمی عملا به خورد؛ کشورهای کوچک همچون قطر و امارات به دنبال سهم بیشتری از ساخت قدرت بینالمللی شدند، ترکیه راهبرد تنش صفر با همسایگان را کنار گذاشت و جریانهای دینی- سیاسی بینالمللی همانند اخوان به فکر احیاء جایگاه خود افتادند. این وضعیت در کنار دو مولفه امنیتی بزرگ یعنی محور مقاومت و تزلزل جایگاه سنتی رژیم سعودی سبب شد تا نظم ساکن به لرزه درآمده و به اصطلاح منطقه به سمت «نظم ژلهای» پیش رود.
در حالت نظم ژلهای، نظم قبلی دیگر مورد قبول بازیگران منطقهای و فرامنطقهای نیست و از سوی دیگر ائتلافهای مختلف همسود سعی دارند منطق امنیتی خود را در قالب نظم جدید بر منطقه حاکم کنند. به همین دلیل بود که در اوت ۲۰۱۴ که داعش بر بخشهایی از عراق و سوریه مسلط شد، ویدئوکلیپی منتشر کرد که در آن بلدوزری ایستگاه مرزی میان این دو کشور را تخریب میکرد و حصارهای شنی در مرز را کنار میزد. جماعتی هم سلاح به دست مشغول نظاره و هلهله بودند و در ویدئو از پایان دوران سایکس- پیکو سخن میرفت. اندکی بعد هم ابوبکر البغدادی، رهبر داعش در نماز معروفش در مسجد موصل اعلام کرد: «پیشروی ما تا زمانی که آخرین میخ را بر تابوت قراداد سایکس- پیکوت بکوبیم ادامه خواهد یافت».
محور مقاومت، بازیگر اصلی در دوران جدید
در دوره بینظمی جدید بازیگران ملی و غیرملی مختلفی سعی کردند منطق امنیتی خود را بر منطقه حاکم کنند. محور مقاومت، محور اخوانی و محور سعودی در کنار بازیگران فراملی همگی مشغول فعالیت بودند و گاه به دلایلی جتی حاضر به همکاری موقت شدند. اما به شهادت کارشناسان و تحلیلگران مختلف، این محور مقاومت بود که با بازتولید مفاهیم دینی و همگرا کردن آن با مفاهیم امنیتی توانست ضمن نفوذ در اقشار مردمی و همدلی با آنها، رقبای سنتی خود را کنار بزند و در ادامه از موضع قدرت به فکر ایجاد شکاف در ائتلافهای امنیتی رقیب و جذب کشورهای بازیگر بیفتد.
این برتری محسوس بود که سرانجام باعث خطای تحلیل در بین تصمیمگیران محور عبری- عربی و انتقال آن به واشنگتن شد که با حذف سردار شهید قاسم سلیمانی میتواند موتور محور مقاومت را خاموش و یا کند نماید. براساس این تحلیل، اگر محاصره اقتصادی ایران به اوج خود برسد، فشار افکار عمومی سبب عقبنشینی مقامات و حذف فرمانده نیروی قدس با استقبال داخلی مواجه خواهد شد. عملیات ترور سردار شهید سلیمانی و همراهانش براساس این تحلیل رخ داد.
واقعیت حمله به عینالاسد
اتخاذ راهبرد انتقام سخت از سوی مسئولان ایرانی به عنوان راهبرد جدید محور مقاومت در مقابله با دشمنان، سبب شد تا تثبیت نظم جدید سرعت بیگرد. از ویژگیهای مهم دوران نظم ژلهای باید به ناپایداری و کوتاه مدت بودن آن اشاره کرد. این دوره همانند نظم سابق مطلوب بازیگران نیست و همه سعی دارند به سرعت از آن عبور کنند.
حمله موشکی به بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در عراق را باید نقطه عطف دوران گذار از نظم ژلهای به نظم نوین نطقهای دانست؛ نقطه عطفی که با سرعت زیادی موضع آمریکا در منطقه را در سراشیبی سقوط قرار داد. جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ راهبرد انتقام سخت میکوشد هم افکار عمومی داخلی را مدیریت کند و هم از آن به عنوان کلید ساخت نظمی جدید در غرب آسیا که به هژمونی جبهه مقاومت خواهد انجامید، استفاده کند.
این حمله بیسابقه دارای چند مولفه مهم است: ابتدا اینکه قریب به هشت دهه بود که آمریکا با اتخاذ راهبرد قدرت بازدارندگی توانسته بود هیمنه نظامی خود را بر جهان مسلط کند. این راهبرد چنان موفق بود که با وجود تشکیل ناتو و انواع ائتلافهای نظامی گوناگون، قدرت نظامی این کشور بود که بر همه تحولات امنیتی سایه انداخته بود.
در نتیجه میتوان گفت حمله موشکب به عینالاسد جدای از همه دستاوردهایش، نتیجهای نامحسوس دارد که اثراتش بعدها نمایان خواهد شد و آن چیزی نیست جز فروریختن قدرت بازدارندگی دولت آمریکا؛ مسئلهای که پیام افول و زوال آن را به دنیا مخابره میکند و به دنبال آن طمع سایر قدرتها برای جانشینی را افزایش خواهد داد.
عدم توان آمریکا برای پاسخگویی سبب خواهد شد سایر گروههای مقاومت نیز جرئت انجام چنین حملاتی (در ابعاد کوچکتر ولی به دفعات بیشتر) را پیدا کنند. این وضع به معنای همسطح شدن آمریکا با سایر بازیگران در معادلات امنیتی غرب اسیا خواهد بود.
ترس از انتقام ایران و ناتوانی آمریکا از متحدان منطقهای سومین مولفه مهم این حمله است. عدم اطمینان به سامانههای ضدموشکی، تمایل به تقویت پیمانهای نظامی- امنیتی با بازیگران رقیب و تشدید سرعت تزلزل جایگاه سنتی رژیم سعودی در کشورهای حاشیه خلیج فارس از نتایج این مولفه است.
النصر بالرعب!
واقعیت آن است که ایران تمایلی به ادامه دادن درگیری نظامی ندارد (مگر آنکه مجبور شود دوباره در سطحی بالاتر اهداف بیشتری را مورد حمله قرار دهد) و طرف آمریکایی نیز هیچ تصویری از فضای بعد از پاسخ نظامی به حمله موشکی ایران ندارد. این دو عامل است که باعث خواهد شد ادامه راهبرد انتقام سخت به فاز امنیتی- سیاسی کشیده شود.
با توجه به سخنان سید حسن نصرالله درباره تبعات ترور سردار شهید قاسم سلیمانی، به نظر میرسد تلاش برای شکست دونالد ترامپ در انتخابات پیشرو ریاست جمهوری آمریکا از جمله اهداف مهم راهبرد انتقام سخت است. برخی کارشناسان معتقدند با شکست ترامپ، رییس جمهور بعدی آمریکا به قدرت اثرگذاری غیرمستقیم ایران بر معادلات داخلی باور خواهد داشت و سعی خواهد کرد مدل مقابله با کشورمان را تغییر دهد که این موضوع به نوبه خود میتواند برای ایران یک پیروزی مهم باشد.
در مقابل حتی اگر ترامپ مجدد رای بیاورد، فشار به افکار عمومی مردم آمریکا طی چند ماه آینده زمینهساز تعدیل رفتار وی خواهد شد. آثار این وجه را میتوان از هماکنون و با فشار کنگره بر وی مشاهده کرد.
به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران برای اثرگذاری بر افکار عمومی در آمریکا سه برگه مهم در اختیار دارد: بازی با جریان انرژی در آستانه انتخابات، افزایش تلفات نیروهای آمریکایی در منطقه و در نهایت حفظ سایه تهدید بر سر منافع این کشور در منطقه. این تاکتیک همان تاکتیک معروف «النصر بالرعب» است که جامعه نگران آمریکا را در حالت ترس مقطعی قرار میدهد!
سلام به غرب آسیای جدید
جمهوری اسلامی ایران سالها است که به دنبال تغییر نظم امنیتی حاصل از قرارداد سایکس- پیکو در غرب آسیا است. تشکیل نیروی قدس، طراحی و تکثیر محور مقاومت و در نهایت تدوین الگوهای نوین منطقهای نشانه این تلاش است. شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی و همراهانش سبب شد تا بستر لازم برای اجرای سریعتر این راهبرد فراهم شود.
واقعیت آن است که وضعیت کنونی منطقه به شدت تحت تاثیر تصمیمات کشورمان است. محورها و ائتلافهای رقیب توان تصمیمسازی خود را از دست دادهاند و از سوی دیگر ترس حاکم بر منطقه از هرگونه تحرک ابتکاری آنها جلوگیری خواهد کرد. در چنین فضایی است که مهمترین مانع اجرای این راهبرد یعنی حضور نظامی آمریکا در منطقه، مورد هدف قرار گرفته و ایران سعی دارد با حذف آن هژمونی محور مقاومت را تثبیت کند.
غرب آسیا در حال گذار از نظم ژلهای به نظم نوینی است که جمهوری اسلامی ایران و متحدانش آن را طراحی کردهاند. بیش از یک قرن طول کشید تا پایههای قرارداد سایکس- پیکو به لرزه درآید و سرانجام با ظهور داعش و نقشه جدید غرب پایان یابد. حال این محور مقاومت است که نظم خود را بر همگان تحمیل خواهد کرد!
حذف ترامپ از کرسی ریاست جمهوری، تغییر رفتار مسئولان آمریکایی در قبال ایران، احتمال لغو بخشی از تحریمها (همانطور که رئیس شورای روابط خارجی آمریکا پیشنهادش را به ترامپ داد) و در نهایت خروج نظامی آمریکا از کل منطقه باشد (همانطور که وزیر دفاع کویت اعلام کرد که پایگاههای آمریکا در این کشور تخلیه خواهد شد) از نتایج احتمالی راهبرد انتقام سخت است.