به گزارش راهبرد معاصر؛ صبح روز چهارشنبه، اخبار مربوط به هدف قرار دادن عین الاسد در صدر گزارش های ایران و جهان قرار داشت. در همین موقع، خبر مهم دیگری هم اما بود که کمتر مورد توجه قرار گرفت ولی به مرور متورم شد و امروز شنبه، یعنی تنها 3 روز پس از انجام عملیات شهید سلیمانی، خبر اول، همان خبر دوم روز چهارشنبه شده: سقوط هواپیمای اوکراینی.
اکنون متاسفانه در سایه برخی خطاها در اطلاع رسانی، نمایش قدرت جمهوری اسلامی ایران در پی تشییع باشکوه شهدای نصر و سیلی به امریکایی ها در عین الاسد، به حاشیه رفته است. اما متهم ردیف اول ماجرا کیست؟ آیا هدف قرار گرفتن اشتباه، یک امر بی سابقه بوده؟ آیا امکان این وجود نداشت به طریق دیگری در برابر این موضوع، موضع گرفت؟
امروز دیگر مسلم شده که بوئینگ 737 اوکراینی به اشتباه مورد اصابت موشک های پدافندی ایران قرار گرفته است. اما آیا به اشتباه هدف قرار دادن هواپیماها امری بی سابقه است؟ باید گفت که خیر! پس از جنگ جهانی تاکنون شاید نمونه اشتباه هدف قرار دادن هواپیماها از 30 مورد بیشتر باشد. در ادامه تنها به برخی از این ها اشاره می کنیم.
سال 1973، جنگنده های اسرائیلی یک هواپیمای مسافربری را که به دلیل شرایط بد آب و هوایی راه خود را گم کرده بود، با 113 مسافر، پس از عدم توجه به اخطارها، هدف قرار دادند که تنها 5 نفر نجات یافتند.
سال 1983، پدافند شوروی یک هواپیمای مسافربری خطوط هوایی کره را با 269 مسافر (شامل یک عضو کنگره امریکا) هدف قرار داد و تمامی سرنشینان کشته شدند.
ناو وینسنس، در 1988، یک هواپیمای مسافربری ایران ایر را با 290 مسافر از ملیت های مختلف که در خطوط پروازی مصوب در حال پرواز بود به بهانه این که مسیر پروازی اش مشکوک بوده، هدف قرار داد. تمام 290 مسافر کشته شدند. امریکایی ها در آن برهه مدعی شدند که هواپیما را به اشتباه هدف قرار داده اند. آن چه که پذیرش سهوی بودن موضوع را سخت می کند، اعطای مدال شجاعت به ویلیام راجرز، فرمانده ناو وینسنس است. به هر حال، این یکی از سهمناکترین سوابق هدف قرار دادن اشتباهی هواپیماهاست.
سال 2001، هواپیمایی که از تل آویو به سوی روسیه می آمد بر فراز کریمه (که آنوقت جزو اوکراین بود) هدف پدافند S-200 قرار گرفت. تمامی 78 سرنشین این هواپیما کشته شدند.
تمامی این ها را اگر در کنار شمار هواپیماهایی نظامی که به اشتباه سرنگون شدند بگذاریم، متوجه می شویم اصل هدف قرار دادن اشتباهی هواپیما، امری بی سابقه نبوده و نیست. حتی مواردی بوده که مثلا امریکا به اشتباه جنگنده انگلیس را زده. اما آنچه که مورد اخیر را بسیار پر رنگ کرده، شیوه اشتباه مواجهه با آن است.
مسیری پروازی که در کنفرانس خبری نمایش داده شد
مطابق آن چه که در بیانیه ستاد کل نیروهای مسلح ایران آمده، بوئینگ اوکراینی پیش از هدف قرار گرفتن، به گونه ای پرواز کرده که پدافند آن را یک شی متخاصم تشخیص داده. این موضوع را اگر در کنار عدم تائید مهندس ایرانی پرواز در فرودگاه برای پریدن هواپیما و اصرار همتای اوکراینی او به بی مورد بودن نگرانی قرار دهیم، و این فرضیه را بپذیریم که هواپیما پیش از هدف قرار گرفتن از مسیر پروازی خود منحرف شده، شاید کمی بتوانیم حق را به پدافند بدهیم که در آن شرایط حساس (که کشور خود را برای یک جنگ با آمریکا آماده کرده)، یک شی ناشناس را که به سوی مناطق ممنوعه می آمده، هدف قرار دهد. البته تمامی این فرضیات مشروط به درست بودن اخباری است که به آن استناد شده.
در هر حال نمی توان چنین تصور کرد روز چهارشنبه، تنها یک پرواز از فرودگاه امام خمینی بلند شده است؛ اگر قرار بر اشتباه بود، به احتمال زیاد پیش (فاصله زمانی حمله به عین الاسد تا پرواز بوئینگ حدود 5 ساعت) و پس از بلند شدن هواپیمای اوکراینی، پروازهای دیگری هم بوده اند که حداقل از نزدیکی این پدافند رد شده اند پس چرا پدافند باید به این هواپیما مشکوک شود (البته این ها گمانه زنی است و فعلا با توجه به استدلال های ناقص ما می توان آن ها را مطرح کرد).
واکنش رسانه های رسمی به این ماجرا باعث برجسته شدن آن شد. این رسانه ها در گام اول قویا اصابت موشک به هواپیما را تکذیب کردند؛ در گام دوم هدف قرار دادن اشتباه هواپیما را پذیرفتند. اگر به عقب باز گردیم و تصور کنیم که ایران در ساعات اول، هدف قرار دادن اشتباه هواپیما را می پذیرفت و ضمن اعطای غرامت عذرخواهی می کرد، آنوقت اوج ضرر برای ایران این بود که نتوانسته بود هدف را درست تشخیص دهد و اشتباهی کشنده کرده. اما با گام های اشتباهی که برداشته شده، اکنون نه تنها اوج ضرر در سناریوی فرضی مطرح شده نصیب تهران شده بلکه در کنار آن، ایران دولتی دروغگو و پنهانکار معرفی شده که دست آخر به ناچار اعتراف شده! در واقع مسئولین رسانه در این میان دچار یک خطای محاسباتی شده و نتوانستند خود را در یک روند صحیح رسانه ای و با سناریو قرار دهند. در واقع ضعف رسانه ای در این زمینه به عدم توانایی دیالوگ با جامعه مخاطبین برمی گردد.