پزشکیان: کریدور زنگزور آن چیزی نیست که در خبر‌ها بزرگنمایی شده؛ خواسته‌های ایران رعایت شده است مهاجرانی: حذف ۴ صفر از پول ملی به تصویب دولت رسید/پول اصلی، واحد بزرگتر «تومان» و واحد خُردتر «ِقران» خواهد بود تمدید حکم «علی احمدی» توسط دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام باقری کنی: ایران در جنگ ۱۲ روزه به بازدارندگی فعال دست یافت/ جمهوری اسلامی براحتی از موضوع زنگه‌زور نمی‌گذرد پیام امیر سرلشکر حاتمی به علی لاریجانی ابلاغ آخرین تقسیمات کشوری به استانداران جلسه سران قوا برگزار شد ولایتی: ایران مانع ایجاد کریدور آمریکایی در قفقاز می‌شود/خلع‌سلاح حزب‌الله؛ خوابی است که تعبیر نخواهد شد پزشکیان: بودجه طوری تدوین شود که محرومین بیشتر در توجه باشند انتقاد پزشکیان از پرداخت بی‌ضابطه ردیف‌های دستمزدی به مدیران ناکارآمد برآورد اولیه خسارات ناشی از جنگ ۱۲ روزه؛ ۹۰ درصد از آسیب‌ها مربوط به شهر تهران است سپاه پاسداران: آماده پاسخ پشیمان‌کننده به هرگونه تهدید و تعرض آمریکا و اسرائیل هستیم کشف بزرگ‌ترین محموله سلاح آمریکایی در شرق ایران/ دست موساد قطع شد سردار رادان: دشمن دنبال براندازی بود، اما در تحقق هدفش ناکام ماند علی‌اکبر احمدیان به دولت می‌رود

ناگفته‌هایی از آخرین روز زندگی سردار سلیمانی

یکی از مدافعان حرم در سوریه روایتی خواندنی از آخرین ساعات زندگی سردار قاسم سلیمانی روایت کرده، سردار سلیمانی در آخرین سفر خود به سوریه توصیه‌هایی متفاوت از همیشه داشته است.
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۰ - ۲۵ دی ۱۳۹۸ - 2020 January 15
کد خبر: ۳۳۵۹۸

به گزارش راهبرد معاصر؛ یکی از مدافعان حرم در سوریه روایتی خواندنی از آخرین ساعات زندگی سردار قاسم سلیمانی روایت کرده، سردار سلیمانی در آخرین سفر خود به سوریه توصیه‌هایی متفاوت از همیشه داشته است.

با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد.

ساعت ۷:۴۵ صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند.

ساعت ۸ صبح
همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود.
با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند
دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند...
هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید.
همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین!
همیشه نکات را می‌نوشتیم، ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت.

گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذ‌ها پر می‌شد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه

آن‌هایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما پنج شنبه اینگونه نبود... بار‌ها صحبتش قطع شد، ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...

ساعت ۱۱:۴۰ ظهر
زمان اذان ظهر رسید
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!

ساعت ۳ عصر
حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه...
مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خوردویی بیرون منتظر حاجی بود
حاج‌قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند...

ساعت حدود ۹ شب
حاجی از بیروت به دمشق برگشته
شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند.
حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند
سکوت شد...
یکی گفت.
حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!
حاج‌قاسم با لبخند گفت.
می‌ترسین شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد
_ شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست!
_ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم
_ ...
حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت:
میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!
بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست...

ساعت ۱۲ شب
هواپیما پرواز کرد

ساعت ۲ صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.

ارسال نظر
آخرین اخبار