به گزارش راهبرد معاصر، این روزها در واپسین ساعتهای منتهی به روز انتخابات مجلس یازدهم، هیجانات همراهیها و مخالفتها با لیستهای انتخاباتی بالا گرفته است. در صدر جریاناتی که تب و تاب انتخابات را به ویژه در تهران بالا بردهاند، جریان عدالتخواه است. جریانی برآمده از جنبش عدالتخواه دانشجویی که با «پویش مجلس عدالتخواه» پا به میدان انتخابات گذاشته است. جریانی که تا پیش از نامشان با جریان انحرافی یا جریان احمدینژادی(بهار) همراه بود و امروز جریان موسوم به احمدینژادی را در مقابل خود میبیند.
در دهه اخیر و بویژه در دو-سه سال اخیر عدالتخواهی مورد تحسین و انتقاد تعداد زیادی از کارشناسان قرار گرفته است. برخی معتقدند عدالتخواهی به این شکل حلقهمفقوده اتفاقات و اقدامات انقلابی تا پیش از این بوده است، عدهای عدالتخواهی را گرفتار انحراف در رویکردها و راهبردها میبینند و عدهی دیگری با تاکید بر لزوم تحقق عدالت به عنوان هدف بعثت انبیاء در مورد مصادیق و روشهای آن ملاحظاتی دارند.
هر جنبش و حرکتي در معرض تهديدات و لغزشهايي است که ميتواند به نابودي و انحطاط آن ختم گردد، لذا براي حفظ سلامت و مصونيت آن بايد تلاش کرد و از آن مراقبت نمود. عدالتخواهي نيز از اين آفت زدگي مصون نيست و در پيرامون مسير انقلابيگري پرتگاههاي خطرناک و نابودکنندهاي قرار دارد که براي عبور از آن بايد هوشيار بود
در اين مسير، تحقق عدالت بايد به جنبش و خيزشي عمومي و گفتماني فراگير در جامعه تبديل گردد و عدالت خواهان براي مبارزه با فساد و رانت و ... بپا خيزند. البته تحقق عدالت با دشواري ها و سختي هايي همراه است و در اين مسير بايد تعبير مجاهدت و مبارزه را بکار برد.
يکي از تاکيدات رهبر معظم انقلاب ضرورت گفتمان سازي مفاهيمي است که ميتوانند به عنوان پيشرانهاي انقلاب اسلامي عمل نمايند. اهميت گفتمان سازي در نگاه ايشان از آن جهت است که اگر ميخواهيم يک خواستهاي تحقّق پيدا کند، قدم اوّل اين است که اين خواسته را بهصورت يک گفتمان پذيرفته شده در بياوريم.(13/4/94) به واقع اگر تفکري به صورت گفتمان در آمد، اجراي آن ديگر کار دشواري نيست.(14/10/90) در نگاه ايشان گفتمان يعني يك مفهوم و يك معرفت در برههاي از زمان در يك جامعه همهگير بشود. (22/9/88) در حقيقت گفتمان يعني باور عمومي؛ يعني آنچيزي كه به صورت يك سخنِ مورد قبول عموم تلقي بشود، مردم به آن توجه داشته باشند. (15/12/92) از اين منظر گفتمان يک جامعه مثل هواست، همه تنفسش ميکنند؛ چه بدانند، چه ندانند؛ چه بخواهند، چه نخواهند. (14/10/90)
بدون شک از جمله پيشرانهاي کليدي انقلاب اسلامي «عدالت و عدالتخواهي» است که در اين سالها مورد تاکيد رهبر معظم انقلاب بوده و براي تحقق عيني و گسترده آن در جامعه بايد بدنبال تبديل آن به گفتماني فراگير بود. رهبر معظم انقلاب اسلامي در دومين نشست انديشههاي راهبردي که به موضوع عدالت اختصاص داشت به اين مهم چنين اشاره ميفرمايند: «بحث عدالت بايستي به يک گفتمان نخبگاني تبديل شود. بايد اين مسئله را دنبال کنيم و پيگيري اين بحث را رها نکنيم؛ چون زمينه خيلي زياد است، نياز خيلي شديد است... امروز که ما به بحث عدالت ميپردازيم - بحث اين نشست و مطرح شدن موضوع عدالت - اين دنبالهي همان دغدغهي اساسي است؛ به اين معنا نيست که در طول سالهاي متمادي، ما عدالت را نشناختيم يا نظام جمهوري اسلامي مطلقا تعريفي از عدالت نداشته و حرکتي نکرده؛ نه، يک تعاريف اجمالي و کلي و يک قدر متيقنهائي هميشه وجود داشته؛ همه هم با آنها آشنا بودند، کارهاي زيادي هم - همين طور که عرض کرديم - انجام گرفته. ليکن امروز که ما اين را داريم مطرح ميکنيم، اولاً به اين دليل است که ميخواهيم گفتمان عدالت، يک گفتمان زنده و همواره حاضر در صحنه باشد. در ميان نخبگان، در ميان مسئولان، در ميان مردم، بخصوص در بين نسلهاي تازه، بايد عنوان عدالت و مسئلهي عدالت، به عنوان يک مسئلهي اصلي، به طور دائم مطرح باشد. يکي از اهداف اين نشست و طرح موضوع عدالت در اين نشست، اين است». (27/2/90)
هر جنبش و حرکتي در معرض تهديدات و لغزشهايي است که ميتواند به نابودي و انحطاط آن ختم گردد، لذا براي حفظ سلامت و مصونيت آن بايد تلاش کرد و از آن مراقبت نمود. عدالتخواهي نيز از اين آفت زدگي مصون نيست و در پيرامون مسير انقلابيگري پرتگاههاي خطرناک و نابودکنندهاي قرار دارد که براي عبور از آن بايد هوشيار بود. در يک تقسيم بندي ميتوان اين آفات را به دو عامل اصلي «انحراف» و «ارتجاع» تقسيم بندي نمود که هر دو در مسير عدالتخواهي و عدالتخواهان قرار دارد و تداوم راه را تهديد ميکند.
انقلابيون آنگاه در معرض انحرافاند که در حين گام برداشتن در مسير تحقق آرمانهاي انقلابي خود را ملزم به اصول و چارچوب گفتمان انقلابي نداند و با عبور از اسلوب و مرزهاي اصولگرايي در مسير انحراف قرار گيرند. اما ارتجاع برآمده از تزلزل در باورها و ارادهها در تداوم مسير عدالتخواهي و انقلابيگري است. آنجا که عدالتخواه به دليل ضعفهاي دروني و يا عوامل بيروني تداوم مسير را ناممکن ميبيند و دست از مبارزه ميشويد!
راه نجات عدالتخواهان از افتادن در پرنگاه انحراف و ارتجاع، «خودسازي انقلابي» و کسب «بصيرت» است. اما نکته کليدي آن است که بصيرت با شناخت امام و تبعيت از رهبري جامعه اسلامي ممکن خواهد بود. الگوي «امت – امامت» الگوي ممتاز تفکر شيعي است که راز رسيدن به سعادت و تامين حيات طيبه اخروي و دنيوي در گرو شکلگيري آن است. در اين الگوي عنصر بصيرت بخش امت، امام است. امام است که اولويتها و فوريتهاي جامعه را رصد و تعيين ميکند. رهبري است که با شناخت کامل از آرايش اردوگاه جبهه حق و باطل ميتواند وظايف مومنان را در زمانه خود آشکار سازد و از افتادن در دايره سردرگمي و تشويش ممانعت کند و اين تفسير اين کلام معصوم(ع) است که: «المتقدم لهم مارق، و المتاخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق».
عدالتخواهي مبتني بر روحيه انقلابي که برخاسته از شجاعت و آميخته با جواني است، به شدت در معرض آفت زياده روي و افراطيگري است. انقلابيون اگر در دام زياده خواهي و افراطيگري اسير شوند، خيلي زود اعتبار خود را از دست داده و در جاده انحطاط و هلاکت خواهند افتاد و حاصل آن جرياني انحرافي خواهد بود که جز ضربه زدن به آرمانها و انفعال و بدنامي دستاوردي نخواهند داشت.
يکي ديگر از تهديدات پيش روي عدالتخواهان و البته سایر گروههای انقلابی آن است که تنها خود را انقلابي ببيند و لاغير! اين خطا برآمده از نگاهي مطلقانگارانه است که همه چيز را صفر و يکي ديده و حد ميانهاي براي آن قائل نيست. تنگنظري از نگاههاي قطعيتگرا و حق به جانب بر ميخيزد و آنهايي که خود را «همه چيزدان» ميدانند! اين خصوصيت را ميتوان در کليد واژه «جهالت» خلاصه کرد و گرنه آنچه با علم همراه و همسفر است، تواضع و فروتني است. عدالتخواهی اگر در معرض آفت جهالت قرار گيرد و به سبب آن تنگ نظري و انحصارگرايي در خلق و خوي آن نمايان گردد، در جهل مرکبي قرار گفته که نجاتي براي آن نميتوان تصور نمود.
حاصل اين نگاه انحصارگرا تنگ ديدن دايره عدالتخواهان و خارج کردن بسيار از افراد از اين دايره است.
عدالتخواهی اگر با علم و بصيرت همراه نباشد، به ابزار خطرناکي تبديل خواهد شد که روح و گوهر انقلابيگري را مسخ و استحاله خواهد کرد. عدالتخواه بايد آگاه به زمان بوده و با دانايي و تدبير به مواجهه با مسائل رفته و اهداف انقلابي را دنبال نمايد. بدون بصيرت و آگاهي، توان و شور و انرژي انقلابيگري نه در مسير اصلاح که در مسير تخريب جامعه قرار خواهد گرفت و حاصل آن سطحينگري و شعارزدگي خواهد بود. به همين خاطر است که رهبري به جوانان انقلابي هشدار ميدهند که «اين شور انقلابي بايد باقي باشد، اما مواظب باشيد اين شور و هيجان انقلابي باارزش در جاي خود مصرف شود - نابجا مصرف نشود - اين احتياج به تأمل، تفکر، آگاهي و بصيرت دارد.» (2/8/89)
حقيقت آن است که يکي از آفات پيش روي عدالتخواهان، افتادن در دام سطحينگري و شعارزدگي است. شعارها عناصري کليدي در هويتبخشي و گفتمانسازي هستند و مکاتب و انديشهها در عرصه بسط و گسترش خود بدان نيازمندند.
نسبتي ميان پرخاشگري، خشونت و عدالتخواهی وجود ندارد. ريشه عدالتخواهی را بايد در «شجاعت» جستجو کرد. شجاعتي که تحت انقياد عقل و تدبير و بصيرت مديريت و مهار شده و در عرصه رفتار با طمانينه و آرامش و اعتدال و صد البته قاطعيت و ايستادگي همراه شده است. خشم وخشونت از يکسو محصول ضعف نفس است و از سوي ديگر محصول نداشتن منطق و استدلال و از ديگر سو محصول تحريک عوامل بيروني. عدالتخواه واقعي بايد خود را در برابر تحريکپذيري بيروني تربيت کرده و آنچنان نفس و عقل خود را تعالي بخشد که تنها خروجي آن رفتار طمانينه و کلام سنجيده و به هنگام باشد.
مرام و روحيه عدالتخواهی چارچوبهايي دارد که انقلابي بايد خود را ملزم به آن بداند که خروج از اين چارچوب سرآغاز عبور از انقلابيگري و افتادن در وادي انحراف خواهد بود. يکي از مهمترين مرزهاي انقلابيگري اخلاق است که رفتار عدالتخواهان را در انقياد خود قرار ميدهد. در اين مکتب و مرام هدف وسيله را توجيه نميکند، لذا براي رسيدن به آرمانهاي بزرگ بايد از راههاي صواب و در چارچوب اخلاق عمل کرد. اما گاه اين وسوسه که چارچوبها و آموزههاي اخلاق دست و پاي انقلابيون را در تحقق اهداف مدنظر خواهد بست، لذا بايد آن را به کناري گذاشت، ايشان را در عمل دچار انحراف ميکند، که تداوم اين امر بدون شک به سقوط و شکست جريان انقلابي خواهد انجاميد.
يک از سختيها و دشوارهايي پيش روي عدالتخواهان، عدالتخواه ماندن است! ماندن در جبهه حق و در صف انقلابيون، مقاومت و استقامت ميطلبد، و در اين بين رهزناني وجود دارند که مانع طريق حق شده و اراده انسان انقلابي را سست کرده و او را از ايستادگي در ميدان مبارزه و تداوم مسير عدالتطلبي و آزاديخواهي منع ميکند و به تدريج از صف انقلابيون خارج ميسازد! اين خروج گاه بصورت انفعال و انزوا خودنمايي ميکند و گاه با نوعي ارتجاع و بازگشت و ندامت و پشيماني از گذشته همراه است. که متاسفانه در تاريخ مبارزات و نهضتهاي آزادي بخش و عدالت خواه، نمونههاي فراواني براي آن ميتوان برشمرد.
پشيمان شدگان از عدالتخواهی، براي توجيه وادادگي خود بهانههايي را مطرح ميسازند: «بهانههايي که ميشنويد و ميبينيد که ميآورند، براي وادادگي بهانه ميآورند، براي پشيماني بهانه ميآورند؛ بهانه هم اين است که دنيا تغيير کرده، همه چيز عوض شده. خب، يک چيزهايي عوض نميشود؛ از اولِ تاريخ تا امروز حُسن عدالت و عدالتطلبي انسان تغيير نکرده، زشتي ظلم تغيير نکرده، حُسن استقلال ملّي و عزّت ملّي تغيير نکرده، اينها و بسياري از اصول ديگر که تغييرپذير نيست. اينکه دنيا تغيير کرده، بهانه نميشود براي اينکه ما رفتار خودمان، هدف خودمان، آرمان خودمان را عوض کنيم؛ وقتي آرمان عوض شد، راه عوض ميشود؛ وقتي هدف نهايي عوض شد، ديگر معني ندارد که شما در راه قبلي حرکت کنيد، ميرويد به سمت هدف جديد که راه جديدي است، راه ديگري است. (26/6/92)
پرتگاههايي که در مسیر عدالتخواهی در کمين انقلابيون است:
يکي از مهمترين آفاتي که انقلاب اسلامي را تهديد مي کند و انقلابيون و عدالتخواهان در معرض ابتلاي به آن هستند ، «محافظه کاري» است. وجود اين بيماري، بالاخص نزد جوانان، دانشجويان و نخبگان سياسي که موتور محرک جامعه هستند، بسيار خطرناکتر است. اين خطر تا آنجايي است که امام خامنهاي ميفرمايند: «محافظهکاري و اکتفاي به آنچه که داريم و نداشتن همت و بلندپروازي در همهي زمينههاي فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است. (22/12/79)
رهبري انقلاب در توصيف ويژگيهاي انسان محافظهکار ميفرمايند: «محافظه کار طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولي بيمناک است؛ هرگونه تغيير و تحولي را برنميتابد و از تحول و دگرگوني ميترسد.» (8/6/84)
مجاهدت و مبارزه نيازمند تحمل دردها و مشقات و محروميتهايي است که عدالتخواهان براي دستيابي به آرمانهاي متعالي تحمل آن را با همه توان به جان خريدهاند. اما در تداوم راه آنگاه که حفظ روحيه انقلابي دشوار ميشود و زينتها و تجملات و برخورديهاي زندگي مادي جلوهگري ميکند، عدالتخواهان نيز در معرض راحتطلبي قرار ميگيرد. دشمنان عدالت نيز با شناخت اين پرتگاه، تلاش ميکنند تا با پيشنهادات وسوسه کننده، ايشان را در مسير ارتجاع و انفعال و سقوط قرار دهند.
يکي ديگر از پرتگاههاي پيش روي روحيه انقلابي و عدالتخواهی، منفعتگرايي است. عدالتخواهی با دستشستن از منافع مادي فردي و تقدم دانستن منافع جمعي و منافع ملي و تقويت روحيه ايثار و از خودگذشتگي آغاز ميشود. عدالتخواه؛ مجاهدي است که به ميدان آمده تا با کنارگذاشتن منافع فردي، عدالت و برابري را براي جامعه و يک ملت به همراه آورد. در اين مسير انقلابيون اگر از اين روحيه عدول نمايد و منفعتخواهي را برگزيند، ارتجاع و عدول از عدالتخواهی آغاز گرديده است. از مهمترين خصوصيت يک جامعه عدالتخواه رونق روحيه منفعتگرايي جمعي در آن است.
عدالتخواهان در مسير تحقق عدالت و برابري و مبارزه با مفاسد اجتماعي و اقتصادي، گاه نيازمند در اختيار داشتن قدرتاند. به واقع در اين گفتمان قدرت، ارزشي ابزاري داشته و کسب قدرت تنها با هدف تحقق ارزشها و آرمانها ارزشمند خواهد بود. اما از آنجا که قدرتطلبي و ميل به قدرت از وسوسههاي شيطاني است که نفس آدمي همواره در معرض آن است، انقلابيون، بالاخص آنان که در صدر مناصب قدرت قرار ميگيرند، همواره در معرض آلوده شدن و افتادن در چاه ويل قدرتطلبي ميباشند که بايد پيش از پذيرش مسئوليت خود را در برابر آن مصون کرده باشند.
يکي ديگر از عوامل ارتجاع و بازگشت از مسير عدالتخواهی، مرعوب شدن در برابر دشمنان عدالت است. واقعيت آن است که عدالتخواهی با مبارزه با دشمن عجين است. در اين ميان دشمن نيز براي از پاي در آوردن انقلابيون از همه ترفندها بهره ميجويد که مهمترين آن مرعوب ساختن است. «در شرايط مرعوب شدن، ترسيدن، مضطرب شدن، متلاطم شدن، حتّي باورهاي قطعي انسان هم از ياد ميرود. انسانِ مرعوب، اينطور است. «جبن»، هم عقل را از کار مياندازد، هم عزم را. انسان مرعوب و جبان، نه درست ميتواند فکر کند، نه درست ميتواند عزم و اراده خودش را بهکار بيندازد؛ دائم يک قدم به جلو برميدارد و يک قدم به عقب. «7/3/82»
گرفتار آمدن در گرداب شبهات و ترديدها، يکي از مهمترين عواملي که موجب انفعال و وادادگي و پشيماني از تداوم راه عدالتخواهی ميگردد. تداوم اين راه با يقين کامل ممکن است و حاصل اين يقين در حوزه عقل و شناخت، ايجاد ايمان و يقين در قلب و در نتيجه استحکام در ارادهها و استواري قدمها است و اينجا است که ضرورت و اهميت علم و آگاهي و بصيرت در مسير عدالتخواهی ضرورت دو چندان مييابد. چه بسيار عدالتخواهاني که به دليل ضعف در شناخت در برابر نسيمهاي شبههافکن، وادادند و تسليم شدند و بازگشتند، و چه بسيار عدالتخواهاني که در برابر طوفانهاي سهمگين شبهه و ترديد، استوار ايستادند!
عدالتخواهی هرچند با واقع بيني همراه است و عدالتخواه با شناخت مصلحتها و ضرورتها در مسير تحقق آرمان عدالت قدم بر ميدارد، اما اين بدان معنا نيست که در مقام يک «عملگراي محاسبهگر» تقليل مييابد! عدالتخواه؛ بر اصول تاکيد دارد و حاضر به ذبح کردن آن در پاي نتيجه نيست، هرچند پايبندي به اصول مستلزم تحمل رنجها و مشقات فراوان باشد. افتادن در مسير انحطاطي عملگرايي افراطي، لغزشگاه ديگري است که عدالتخواهان را به پرتگاه ارتجاع خواهد افکند. تبيين عميق حکيم انقلاب اسلامي در اين زمينه خواندني است: «اگر اين پايبندي به ارزشهاي اساسي وجود داشت، حرکت، حرکت مستمر و مستقيم خواهد بود و در تندباد حوادث، اين حرکت تغيير پيدا نميکند. [امّا] اگر اين پايبندي وجود نداشت، نقطهي مقابل اين پايبندي، عملگرايي افراطي است؛ يعني هر روزي به يک طرف رفتن و هر حادثهاي انسان را به يک طرف کشاندن: «ميکِشد از هر طرف، چون پَر کاهي مرا / وسوسهي اينوآن، دمدمهي خويشتن. اين ميشود عملگرايي؛ هر روزي انعطاف به يک جهت و به يک سمت؛ اين منافات دارد با آن پايبندي» (14/3/95)
انقلاب اسلامی بر مبنای عدالت است و نمیتوان عدالت را از انقلاب تفکیک کرد. مسئولی که زندگی اشرافی داشته باشد نمیتواند به مأموریت خود عمل کند و الان هم نمونههای آن را میتوان در دوره اخیر نشان داد. مبارزه با فساد و اشرافیت هم مستلزم تحمل رنجهاییست که با مبارزه راحت طلبانه قابل جمع نیست. امام خمینی (ره) فرمودند: «مبارزه با راحت طلبی جمع نمی شود». مبارزه راحت طلبانه یعنی مبارزه منهای پیگیری، منهای استقامت، منهای صبر، منهای تلاشِ منظم و مستمر! اگر این شاخصهها از مبارزه بگیریم ؛ می مانَد خودنمایی و عقده گشایی با چندتا بد و بیراه!
عدالتخواهی باید منطبق بر اصول فوقالذکر باشد اما مادامی که عدالتخواهان در مصادیق تبعیض ورود نکنند، عدالتخواهی ایدئولوژیک ثمری نخواهد داد. در سوی دیگر صرف ورود به مصادیق و بهانهگیریهای بدون منطق، عدالتخواهی را به ضد خودش تبدیل میکند و اثر سوء دارد.
همچنین یکی از آسیبها این است که آنقدر در عدالتخواهی غرق شویم که نسبت به سایر ارزشها بیتفاوت و یا حتی متناقض عمل کنیم. عدالتخواهی به معنای رها کردن مفهوم آزادی یا بی توجهی به مقولهی استقلال یا عدم فعالیت در حوزه کارایی اقتصادی در محور پیشرفت کشور نیست و عدالتخواهی با هیچ یک از اینها تناقض ندارد؛ بنابراین انحراف دیگر در این مسیر آن است که که ما با توجه به مفهوم عدالت سایر ارزشها را کنار بگذاریم.
از دهه هشتاد و به ویژه از پس از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، گفتمان عدالتخواهی با توجه به آنکه از اصول اصلی و مبنایی انقلاب اسلامی رسول الله(ص) و امام خمینی(ره) است، مورد توجه قرار گرفت. در سالهای اخیر و به ویژه پس از پایان دوره مسئولیت دولت دهم، حرکتی اجتماعی-سیاسی با مختصات متفاوت از دیگر مناسبات رایج تحت عنوان جریان احمدی نژادی(بهار) در کشور شکل گرفت. جریان احمدی نژادی موسوم به جریان بهار، با نقد و تخریب در هم آمیختهی بخشهایی از حاکمیت، هزینههایی بر بدنه اجتماعی و پایگاه مردمی حاکمیت در کشور تحمیل کرد هر چند در مواردی اصل ایراداتی که به افراد و جریانها وارد شد خلاف واقعیت هم نبود. نکته اینکه اگر عدالتخواهی توام با اخلاق و ذیل ولایت مطلقه ولی معظم فقیه نباشد نهایتا به ایجاد یک «جریان انحرافی» ختم خواهد شد.
هجمه جریان احمدی نژادی علیه افرادی که با آنها اختلاف نظر داشتند یا به هر دلیلی مورد نقد این جریان بودند، از سال 96 و پس از اتفاقات حضور او در عرصه انتخابات پس از توصیه رهبر معظم انقلاب به او مبنی بر عدم ایجاد دوقطبی در کشور، و تحولاتی که نهایتا موجب رد صلاحیت وی شد، تند و تیزتر گردید. تغییر و شاید تشدید حالت تهاجمی جریان احمدی نژادی (بهار) در نهایت واژه جریان انحرافی را در مورد آنها پرکاربردتر کرد.
ماحصل این فعل و انفعالات، تولد جریاناتی به مراتب تندروتر، ساختار شکنانهتر و عملا «خارج از نظام» بود. گروه یا گروهکهایی که التزامی حتی حداقلی به ولایت فقیه ندارند و با متقدم دانستن عدالت بر ولایت، خود را تنها عدالت طلبان واقعی میدانند.
سابقه همکاری مشترک جریان احمدی نژادی، گروههای تندرو منشعب از جریان بهار و عدالتخواهان برآمده از جنبش عدالتخواه دانشجویی در پیگیری مسائلی مثل پروژههای مبارزه با مفاسد اقتصادی، کلات، هفت تپه، هپکو و لواسان باعث نشد تا اختلافات ایدئولوژیک میان آنها سر باز نکند. وقتی به چند ماهه اخیر بنگریم و مواضع جریانات مذکور را بازخوانی نماییم، میبینیم سه گروه مذکور برای مواجهه با انتخابات مجلس یازدهم، سه رویکرد متفاوت دارند. جریان احمدینژادی(بهار)، «سکوت» را انتخاب کرده، گروهای تندرو انحرافی بر طبل «تحریم انتخابات و عدم مشارکت در آن» میکوبند و عدالتخواهان با ارائه لیست انتخاباتی از تهران، ارائه برنامه مفصل راهبردی و اعلان مرامنامه نمایندگی مجلس، حضور جدی در عرصه انتخابات دارند. شاید بتوان گفت انتخابات مجلس یازدهم نقطهی تاریخی انفصال این سه انشعاب از «جریان عدالت طلب» است. انتخابات مجلس یازدهم عملا موجب خط کشی میان جریان ضد انقلاب و جریان عدالتخواه شد. جریان عدالتخواهی که میگوید با هیچ اتفاقی از دل حاکمیت بیرون نمیرود و در تنافی با اصول انقلاب عمل نخواهد کرد در مقابل جریان انحرافیای که هم اکنون نیز خود را دایره ضد انقلاب میبیند. به نظر میرسد نتیجهی نهایی انتخابات موجب خواهد شد تا تحولاتی در عملیاتهای عدالت طلبانه شکل بگیرد.
اینکه گاهی اوقات در تلاش برای تحقق عدالت به کاریکاتور عدالت یا ضد عدالت و در مسیر عدالتخواهی به کاریکاتور عدالتخواهی یا عدالتخاری (تضعیف عدالت) رسیدهایم ناشی از آن است که نسخههای اصیل عدالتخواهی جای خود را به نسخههای تقلبی و قرائتهای ناصواب از آن دادهاند. حقیقتا عدالت و عدالتخواهی آرمان روی زمین ماندهی جمهوری اسلامی است، چون عدالتخواهی «هزینه» دارد. اگر جریان اصیل انقلابی، مقید به اخلاق و باورمند به ولایت مطلقه فقیه علم آن را در دست نگیرد و هزینههای گزافِ عدالتخواهی را نپردازد، بیشک پرچم عدالخواهی(عدالتخاری) را در دستان جریان فرصت طلبی خواهد دید که برای انتفاع از مواهب و شهرت عدالتخواهی(عدالتخاری)، دست به کاری خواهد زد. در این صورت گفتمان عدالت طلبی به ضد خود و به غیر خود تبدیل خواهد شد.
برخلاف تصورات عدهای مبنی بر «عدول از عدالتخواهی به علت مصلحت سنجیهای افراطی» و یا «عدالت طلبی بیترمز به سبک جریان انحرافی»، راه حل اما «عدالتخواهی ضمن بازگشت به گفتمان انقلاب اسلامی مصرح در وصیتنامه الهی-سیاسی امام خمینی (ره) و بازخوانی منویات رهبر معظم انقلاب» است.