به گزارش راهبرد معاصر؛ حدود پنج ماه است کشور مبتلا به اپیدمی منحوس کرونا شده و همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده. شرایط اقتصادی، سیاسی، علمی و فرهنگی و نیز شرایط اجتماعی و روانی جامعه به شدت تحت تاثیر این بیماری قرار گرفته. واضح است مدیریت شرایط، آن هم در کشوری که چندی ست با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کند، بسیار مشکل است. یکی از مسائلی که به نظر می رسد ذیل مشغول شدن به مسائل درمانی و اقتصادی نادیده گرفته شده، مدیریت روانی جامعه است. امری که برنامه ریزی برای آن تحت تاثیر نوسان آمار مبتلایان و فوتی ها بالا و پایین می رود؛ یا با افراط رو بروست یا با تفریط!
از یک طرف در ابتدای شروع اپیدمی تا یکی دو ماه اول در رسانه ها به شدت بر رعایت اصول بهداشتی برای جلوگیری از ابتلا به کرونا پرداخته میشد. همگی عواقب وحشتناک تداوم کرونا و ماسک نزدن را در هر کانال و گروهی فوروارد میکردند. آمار روزانه مبتلایان و فوتی های کرونا در کشور و جهان مدام پیگیری و تکرار میشد... بدون توجه به فشار روانی شدیدی که در آن سوی ماجرا وجود دارد. یعنی اضطراب ناشی از مبتلا نشدن به کرونا، در کنار سایر اضطرابها مثل اضطراب از دست دادن شغل و درآمد، اضطراب ابتلای عزیزان به کرونا و.. .بدون پیوست مدیریت روانی جامعه و رعایت استانداردهای اطلاع رسانی متناسب با شرایط بحران.
پیامد این اضطراب ها و فشارهای مضاعف روانی، ترس و استرس، افراط در احتیاط، وسواس فکری و عملی (افراط در شست وشو و خودبیماری انگاری)، اختلالات روانی، افسردگی و عواقب آن، خشونت و پرخاشگری و... است. پیامدهایی که آمار، ابعاد و وسعت آنها فعلا نامشخص و غیرقابل تخمین است.
اما از یک طرف بعد از فروکش کردن نسبی موج اولیه با یک نوع رها شدگی مدیریت اطلاع رسانی مواجه بودیم؛ گزارش های روزانه سخنگوی وزارت بهداشت تبدیل شد به یک سری آمار و ارقام تکراری ناقص با سبکی روتین و کسالت بار؛ نه گزارشی از بیمارستان ها و تلاش های شبانه روزی کادر درمان دیده می شد، نه به جز توصیه های کلامی کلیشه ای به رعایت فاصله اجتماعی تبلیغات خلاقانه ای برای جلب همراهی مردم دیده می شد؛ به گونه ای که انگار جامعه به این وضع عادت کرد و زندگی عادی را در پیش گرفت. رفت و آمدها، بازارها، مراسمات و ازدحام... بدون رعایت پروتکل های بهداشتی آنقدر زیاد شد که موج دوم کرونا همه را غافلگیر کرد و هر 7 دقیقه یک نفر را به کام مرگ کشاند. اینجا بود که دوباره ضعف استراتژی مشخص خود را نشان داد و باز شاهد هجوم اطلاع رسانی و مواجهه اضطراب آمیز بدون پیوست مدیریت روانی بودیم.
این بی برنامگی ها و نوسان ها یک نوع بی اعتمادی را به جامعه القا می کند. درحالیکه رابطه مستقیم بین اعتماد اجتماعی و مسئولیت پذیری اجتماعی وجود دارد و نمی توان از مردم بی اعتماد، انتظار همکاری با مسوولان را داشت.
در این میان، شنیدن مکرر خبرهای منفی، ناامید کردن مردم تحت هر عنوانی (چه واکسن کرونا نمی آید، چه افزایش قیمت ها، چه تنش های بی حاصل سیاسی و..) هیزمی بر این آتش است. افراد و جامعه را مضطرب تر، پریشان تر و پرخاشگرتر خواهد کرد.
چرا که هر فرد (مثل هر جامعه) ظرفیت روانی معینی دارد و اگر این اضطرابها و استرس ها، طولانی و تشدید شود، دائم تکرار شود، سرانجام میتواند زندگی را مختل کند و آسیب های جسمی و روحی فردی و اجتماعی در پی داشته باشد. از افزایش خشونت های خانگی، طلاق، گسترش بزهکاری ها در اثر فقر و بیکاری و یا همچون کشورهای غربی، انفجار و شورش های یکباره اجتماعی و سیاسی.
چه باید کرد؟
بر رسانه ها و مسئولین واجب است، واجب است، در کنار توصیه به ماسک و رعایت بهداشت و تحذیر کردن، برای کاهش هیجانات منفی و پریشانی و آرام شدن افراد هم اقدام کنند.
بیاییم علاوه بر جسم جامعه، برای روح جامعه هم بیندیشیم. کرونا روزی تمام می شود، با تمام مشکلات چه دیر یا زود، سخت یا آسان ، اما مشکلات خانوادگی، وسواس روحی و مشکلات اجتماعی آن می تواند تا ابد روی جسم و روح انسان باقی بماند و در این وضعیت، نیاز است تا برنامه ریزی دیگری برای روان جامعه داشت تا این روزها را با تنش و چالش کمتری به انتها برسانیم.