پیروزی راهبرد ِ عاشورا در سرزمین شام-راهبرد معاصر
روایتی از طلایه داری حضرت زینب (س) در برابر طاغوت

پیروزی راهبرد ِ عاشورا در سرزمین شام

حضرت زینب (س) هر چه بود، میراث برجای مانده از تفکری بود که سخنی برهان اندودتر از وحی را بر خود روا نمی داشتند و سر سپاری بر آستان کفر و ظلم را دور از شان و کرامت انسانی خود می پنداشتند، در برابر تیرگی روزگار تافته ی جدا بافته نبودند و از همه بر بیداد نا اهلان بلاکش تر شدند. بر اساس قرابت با رسول خدا (ص) به دنبال القاب و اوصاف نبوده و بر تخت های نرمینه ی بافته شده روی جهالت مردم هم عصرشان ننشستند.
زهرا اسلامی؛ پژوهشگر حقوق اجتماعی
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۸ - ۰۶ مهر ۱۳۹۹ - 2020 September 27
کد خبر: ۶۰۱۸۶

پیروزی راهبرد ِ عاشورا در  سرزمین شام

 

به گزارش راهبرد معاصر؛ «زین،اب» زینت پدر در روزهایی که صلح حدیبیه بین مسلمین و کفار منعقد شد چشم به جهان گشود. میلاد فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) پر از حکمت و نکات نغزیست که تنها چشمی محقق توان درک درست آنها را دارد. زینب (س) که فرزند صلح و صلاح بود در میان غوغای تکثرگرایانه ی ابوسفیان و اطرافیانش نفس کشید. پیامبر اسلام پس از نامگذاری اولین دختر زهرا (س) او را از باب تقوا به همسر خویش «خدیجه (س)» شبیه می دانست [1] . این بار فرزند صلح حدیبیه ، زینت پدر پس از مجتبی (ع) و حسین (ع) سومین فرزند خاندانی شده است که پدرش اولین اصحاب از حیث دیانت و شجاعت و نیز مادرش تنها فرزند پیامبر که صاحب اولاد است و به معنای واقعی کلمه زهراست ، زنی قدیس و گوهری میان دو مرد مقدس دیگر ، قداستی که به واسطه ی عزت الهی و احترام در عرش به آنها تنفیذ شده است.

 

سن حضرت زینب (س) در گیر و دار ماجرای غصب فدک و سخنرانی زهرای اطهر (س) از هفت سال تجاوز نمی کرد اما چه در فهم این دختر خردسال بود که «شیخ صدوق» مولف «علل الشرایع» در فصل علل شرایع و اصول الاسلام (جلد دوم – صفحه 236) سلسله حدیث خطبه فدک را با چند واسطه از زینب بنت علی (ع) روایت می کند ، تا آنجا که محدث بزرگ صدر اسلامی «عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب» واقعه ی روز حق خواهی زهرا (س) در برابر غاصبان حق قانونیش را از دختر خردسالی به نام « زینب ِ عقیله» نقل می نماید [2]. ذهن ملکوتی فرزند زهرا (س) و خون ِ جوشان علی در رگ های عقیله ی بنی هاشم زینب کبری (س) تنها چیزیست که باعث می شود ابن عباس ِ محدث و مفسر مانند کودکان تازه به مکتب رفته در پای کرسی درس زینب (س) بنشیند.

 

لذا «عبدالله بن جعفر طیار» می باید بود تا همسر زینبی شود که زبان علی (ع) در کامش ، شجاعت علی در کردارش و خوی علوی در مرامش بود. نقل است فرزند شهید غزوه موته (جعفر طیار) در انفاق و کرامت در میان عرب کم نظیر بود ؛ آری چه انفاقی از آن بالاتر که فرزندان رشیدت را که عمری آینه ی تو بوده اند به قتلگاهی بفرستی که سرحلقه ی آن بدترین دژخیمان روزگار و دکان داران دیانت اموی بودند. از واقعه ی عاشورا سخن بسیار گفته شده است اما عمق فاجعه آنجاست که شرایط و فضای جامعه ی استبداد زده و در بند نیرنگ و ریا و مذهب سالاری دروغین اموی چنان وخیم بود که شاعر عرب زبانی [مشهور به عوف ازدی] می گوید:

[ یُصَلی عَلَی المَبعوُتِ آل ِ هاشِمٍ و یُعزی بَنوُهُ اِن ذالعَجیبُ ]

از شگفتی های روزگار ما این است که حکومت بیداد و سپاهیانش بر پیامبر هاشمی و برگزیده ی بارگاه خدا با زبان و شعار درود و سلام نثار می کنند ، خود را از امت او و هوادارن دین و آیین او جا می زنند اما در میدان عمل فرزندان ارجمند او را می کشند و کودکان و زنان حرم او را به اسارت می برند آیا این از عجایب روزگار نیست؟!

 

زینب (س) داغ دیده و مُصر در مورد احقاق حق از دست رفته در کربلا و روشنگری جامعه ی سیاه مذهب گونه ی فرزندان نابغه های عرب [ استعاره حضرت امیر (ع) از خاندان بنی امیه] چونان سینه ستبر و سرفراز در پیشانی کاروان به کوفه وارد شد که «بشیر بن خزیم اسدی» می گوید: [ دختر فرزانه ی اسدالله را دیدم که چون کاروانسالاران غارت شده به کوفه وارد شد به حق قسم بالاتر از او در زنان از علم و سخنوری عفت و عظمت ندیده بودم] [3]. آری زینب هنر سخنوری و مواجحه با دین ابزاران را خوب آموخته بود ؛ شبهای کوفه و غربت خلیفه مسلمین در سال های آخر ، خلیفه ای که دیگر نه عمار  نه مالک نه سلمان و نه هیچ صحابی دیگری در کنارش نمانده بود و همه در صفوف رستگاران عالم ایستاده بودند. در وهم کوی و برزن شهر صد دالان کوفه هنوز که هنوز است نام غریب علی (ع) بر قلب شکسته ی دیوارها حک گردیده است ، هنوز که هنوز است چشم در حسرت مانده ی بشر به دنبال حضرت کیسه ی خرما و نان ، پیام آور عدالت و قله ی علم الهی و آینه ی تمام نمای انسان کامل می گردد.

 

آیا جز حسن و حسین و زینب در این بیداد ، کسی آزادگی و سلوک را می تواند به آدمیان بیاموزد ؟ چرا باید در عجب بود از زنی که با سخن خود از کوفه ی بیداد تا شام کفر آلود را لرزاند؟ در حالی که مادرش سپیدریشان قریشی را در مسجد النبی مبهوت صفات محمدی خود کرد و پدری که چشم فتنه ی خوارج نهروانی را کور ساخت ؛ نقل است که در میان غوغای بازگشت وجدان به حافظه ی لحظه ای «اشبه الرجال کوفی» ، زینب دست خویش را به نشانه ی امر به سکوت بالا برد ، مردم را خاموش کرد و فرمود: ستایش می کنم پروردگار جهانیان را و درود می فرستم بر نیای گرانقدرم آخرین پیام آوران محمد مصطفی (ص)  و اما بعد ، ای کوفه ، ای مردم کوفی ، ای نیرنگ بازان و پیمان شکنان  این شمایید که به اندوه وارده بر ما گریه می کنید؟ امید دارم که اشک های شما نخشکد و شیون و فریادتان آرامش نگیرد. وصف شما کوفیان چون وصف زنیست که رشته های خود را پس از تابیدن و ساختن دگر باره از هم گسیخت و پنبه کرد. شما ایمانتان را بازیچه کردید ، شما دنیاطلبان جز خودخواهی و لاف و گزافه گویی چیزی ندارید و جز چاپلوسی کنیزکان تملق باف و سخن چینی چه سرمایه ای دارید؟ [4]

 

زینب (س) آنان را چون گیاهانی که در لجنزار رشد می کنند خطاب کرد و یا شبیه زر و سیمی که به درد آذین کردن گور مردگان می خورند. زینب (س) می فرماید: ای تبار کوفی به حال خود بگریید و بسیار بگریید زیرا شما با دنبال روی از خلیفه فاسقتان باعث رسوایی و ننگ تاریخ هسیتد. در این اثنا پس از بلند شدن خطبه ی حضرت ، علی بن حسین (ع) خطاب به عمه ی خود فرمود [5] :

[ عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن که تو خود دانشمندی هستی که معلمی ندیده و فهمیده ای هستی که تو را فهم اکنون نیاموخته اند]

 

 زمانی که فرزند «زیاد« او را سخن پرداز خواند خطاب به او فرمود : ای پسر مرجانه ! مرا با سخن پردازی و سخن سازی چه کار؟ بیدادی که در حق خاندان رسالت رفته است از کجا می گذارد من سخن بگویم و شراره دل را بپراکنم [6]. زینب (س) چنان چیزه در مفاهیم توحیدی قرآن حکیم بود که در برابر ظلم و بیداد بتِ بد شکل اموی «یزید بن معاویه» و برهان وی که چنان می اندیشید خداوند به او عزت و به خاندان اهل بیت ذلت بخشیده است کلام وحی را به یاد می آورد و می فرماید: آن کسانی که کفر ورزیده و راه بیداد در پیش گرفتند ، گمان نبرند که اگر ما به آنها مهلت می دهیم و بی درنگ کیفرشان نمی کنیم ، به سود آنان است. هرگز ! ما به آنان مهلت می دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند و برایشان عذابی رسوا کننده و خوار کننده خواهد بود.

 

زینب (س) هر چه بود میراث برجای مانده از تفکری بود که سخنی برهان اندودتر از وحی را بر خود روا نمی داشتند و سر سپاری بر آستان کفر و ظلم را دور از شان و کرامت انسانی خود میدانستند ، در برابر تیرگی روزگار تافته ی جدا بافته نبودند و از همه بر بیداد نا اهلان بلاکش تر شدند. بر اساس قرابت با رسول خدا (ص) به دنبال القاب و اوصاف نبوده و بر تخت های نرمینه ی بافته شده روی جهالت مردم هم عصرشان ننشستند. اینان طناب های آویخته از آسمانند که چه بر آنها ملت ها چنگ زنند و چه بر اثر کبر و غرور از آنها روی برگردانند از هدایت گری آنها ارزنی کم نمی شود ، سراج هایی میان ظلمت تنهایی و نادانی بشر بر خویستنند و ثقل مقابل و هم کفو آیات هستی ساز کتابی هستند که جرعه جرعه بر سینه ی محمد (ص) ریخته شد.

 

 

منابع :

  1. خصائص الزینبیه ، جزایری ،صفحه 15
  2. مقاتل الطالبین ، ابوالفرج اصفهانی به ترجمه ی سید هاشم رسول محلاتی ، صفحه 98
  3.  السیرۀ النبویه ، ابن هشام ،  جلد ۳، صفحه۷۲
  4. مختصر لهوف ، سید بن طاووس به ترجمه ی علی کرمی ، صفحه 222
  5. ریاحین الشریعه ، ذبیح الله محلاتی ،  جلد 3 صفحه  54
  6. مختصر لهوف ، سید بن طاووس به ترجمه ی علی کرمی ، صفحه 224
ارسال نظر
تحلیل های برگزیده