به گزارش راهبرد معاصر، در جعبه ابزار سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، «تحریم های اقتصادی» از مهمترین ابزارهای فشار برای همراهی سایر کشورها و گروههای به اصطلاح بدرفتار است. سلاحهای اقتصادی یا مالی آثار تخریبی به اندازه یک جنگ دارند، اما در بهکارگیری آنها نه نیروی انسانی از کشور مهاجم کشته میشود، نه جنگافزار نابود میشود و نه منابع مالی چندانی نیاز است.
یکی از مهمترین شروط لازم برای پاسخ دادن به این سوال که مسئولان و سیاستگذاران ایران باید چگونه با این تحریمها برخورد کنند تا جلوی تحقق هدف اصلی آمریکا یعنی فروپاشی اقتصادی و نهایتا تجزیه کشورمان را بگیرند، آشنایی بهتر با موضوع تحریم است. در همین راستا، قصد داریم در قالب پرونده «تحریم بدون روتوش» به مهمترین سوالات درباره تحریم از دیدگاه آمریکایی ها پاسخ دهیم. در قسمت اول این پرونده به این سوال که «چرا آمریکا تحریم میکند؟» پاسخ دادیم و قسمت دوم این پرونده با موضوع «چرا آمریکا، ایران را تحریم میکند؟» در ادامه آمده است:
برای پاسخ دادن به این سوال که چرا آمریکا، ایران را تحریم می کند یا بهتر بگوییم دلیل دشمنی آمریکا با ایران چیست و چرا آمریکا به دنبال تغییر دادن رفتار ایران و منصرف کردنش از پیگیری بلندمدت منافع ملی خود است، باید ابتدا به بررسی جایگاه ایران از دیدگاه آمریکا بپردازیم:
*چرا غرب آسیا و بخصوص ایران برای آمریکا مهم است؟
غرب آسیا (خاورمیانه) که می توان نام آنرا هارتلند یا قلب زمین گذاشت، از نظر جغرافیایی سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا را به هم متصل ساخته و مهمترین آب راه های جهان شمال خلیج فارس، دریای عمان، دریای سرخ و مدیترانه، در این منطقه قرار دارد. چندین نقطه از نقاط استراتژیک دنیا شامل تنگه هرمز و باب المندب در این منطقه قرار دارد. از نظر مذهبی هم خاورمیانه خاستگاه سه دین بزرگ آسمانی یعنی اسلام، مسیحیت و یهود است.
ایران هم قلب خاورمیانه است و اهمیت مضاعفی از لحاظ ژئوپلیتیکی دارد زیرا:
الف- ایران در مرکز منطقه خاورمیانه قرار گرفته است و نقش قابل توجهی در حوزه خلیج فارس به عنوان مهمترین حوزه انرژی جهان دارد.
ب- دارا بودن ساحل طولانی و قابل استفاده در دریای عمان و خلیج فارس و وجود جزایر راهبردی در آن، موقعیت دروازده ورود به اقیانوس هند را به ایران داده است.
ج- ایران همسایه روسیه (شوروی سابق) و تنها مانع دستیابی روس ها به آب های گرم خلیج فارس است.
علاوه بر موارد فوق، ایران یکی از کشورهای مسلمان مهم در جهان و با سابقه تاریخی بسیار دیرینه است و به شدت بر همسایگان خود تاثیرگذار است. این ویژگی ها بخصوص همسایگی ایران با شوروی سابق منجر شده بود که در زمان رژیم شاه، ایران به یکی از محورهای اصلی استراتژی آمریکا در خلیج فارس بخصوص اجرای سیاست مهار شوروی تبدیل شود.
در واقع، تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا حاکم بلامنازع منطقه خاورمیانه و فعال ترین دولت خارجی در صحنه سیاسی ایران بود و کشورمان هم به عنوان مهمترین و قوی ترین متحد استراتژیک آمریکا در خاورمیانه محسوب می گردید. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ضربه سهمگینی بر تسلط آمریکا بر منطقه خاورمیانه و ایران وارد نمود و آمریکا یک متحد بزرگ و مصرفکننده مهم تسلیحات آمریکایی و یک منبع صدور نفت به اسرائیل و یک مانع بزرگ تقویت شوروی را از دست داد و منافع حیاتی او در خلیج فارس در معرض خطر قرار گرفت.
*جایگاه ایران در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا
با توجه به موارد فوق، ایران همواره جایگاه ویژه ای در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا که مهمترین چالش ها و اولویتهای این کشور در مناطق مختلف جهان را مشخص می کند و هر چند سال یکبار بروز می شود، دارد. به عنوان مثال، در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال 2006 (دوره ریاست جمهوری جرج بوش) با تاکید بر اینکه «آمریکا با چالشی بزرگتر از ایران در جهان روبرو نیست»، به نگرانیهای مختلف آمریکا درباره ایران مانند مسئله هسته ای، حمایت از تروریسم، تهدید اسرائیل و ... اشاره شده و آمده است: «این نگرانیها زمانی رفع می شوند که حکومت ایران با اتخاذ تصمیمی راهبردی سیاست های خود را تغییر دهد. این هدف غایی سیاست آمریکا است».
همچنین مقامات وزارت خارجه آمریکا هم به جایگاه ویژه ایران در سیاست خارجی آمریکا اشاره کرده اند. به عنوان مثال، نیکلاس برنز معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در سخنرانی در کتابخانه جان کندی در 11 آوریل 2007 با عنوان «هویج و چماق» درباره ضرورت تغییر سیاست های آمریکا درباره ایران گفت که آمریکا در خاورمیانه با چهار مسئله محوری برای منافعش روبروست که عبارتند از: عراق، لبنان، اسرائیل و ایران. ایران مهمترین مسئله در سیاست خارجی آمریکاست که با سه مسئله دیگر به شدت در ارتباط است... پیش بینی می کنم که مسئله ایران در سیاست خارجی آمریکا تا سال 2010 و یا 2020 به عنوان مهمترین مسئله باقی می ماند.
*دلایل دشمنی آمریکا با ایران چیست؟
علی رغم تعدد منابع درباره مصادیق دشمنی آمریکا با ایران، درباره دلایل این موضوع، منابع اندکی وجود دارد. مهمترین دلایل دشمنی آمریکا با ایران عبارتند از:
الف- استقلال طلبی ایران و از دست رفتن منافع منطقه ای آمریکا: بعد از شکست سنگین آمریکا در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 میلادی، دولتمردان آمریکایی همواره از تکرار حوادث مشابه پرهیز داشتند. به همین دلیل، هنری کیسینجر وزیر وقت امور خارجه آمریکا طرحی تحت عنوان «ساختار صلح جهانی» ارائه می دهد و استدلال می کند که آمریکا حتی الامکان باید از حضور مستقیم نظامی در نقاط حساس خارج از مرزهای خود دوری کند و در عوض در هر منطقه، یک کشور را به عنوان نائب خود برگزیند و این کشورها ستون های صلح و امنیت ملی آمریکا به حساب می آمدند. ریچارد نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا اولین بار در تاریخ 24 ژوئیه 1969 در راه سفرش به فیلیپین و در جزیره گوام، این سیاست جدید این کشور را اعلام کرد. ایران یکی از ستون های «سیاست دوستونی» در منطقه خاورمیانه و به طور خاص در خلیج فارس بود (عربستان سعودی، ستون دیگر این سیاست آمریکا بود)، منطقه ای که هم بخاطر حفظ امنیت اسرائیل و هم بخاطر تسلط بر جریان انتقال نفت و گاز در این منطقه برای آمریکا، از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.
وقوع انقلاب اسلامی در ایران، نظم و ترتیبات امنیتی منطقه ای را به ضرر آمریکا تغییر داد و کنترل آمریکا بر منابع نفت و گاز و تنگه هرمز نیز سختتر شد. به دنبال انقلاب اسلامی، یک نظام سیاسی در ایران حاکم شد که ندای استقلال و حفظ حاکمیت از دخالت های شرقی و غربی سر می داد. این در حالی بود که آمریکا با روی کار آمدن هر دولت مستقل در کشورهای دیگر از جمله ایران چه سکولار و چه دینی، مخالف است و آن را برخلاف منافع ملی خود می داند. یکی از بهترین مصادیق این موضوع، کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت مصدق است که با حمایت آمریکا صورت گرفت. بعد از این کودتا، کنسرسیوم نفتی تشکیل شد و سهم عمده ای از نفت ایران به آمریکا تعلق گرفت. البته بعد از پیروزی انقلاب، این کنسرسیوم ملغی شد.
برای اینکه اهمیت این موضوع از دیدگاه آمریکا بهتر مشخص شود، مناسب است نگاهی به اظهارات گری سیک مشاور امنیت ملی آمریکا در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر (سال های پیروزی انقلاب اسلامی) بیاندازیم. سیک در مصاحبه با مجله «گفتگو» در تابستان 76 درباره این موضوع گفت: «به عقیده من حادثه ای که واقعا روابط ایران و آمریکا را دگرگون ساخت در سال 1972 رخ داد یعنی هنگامی که نیکسون رئیس جمهور وقت ایالات متحده و هنری کیسنجر به ایران آمدند و با ایران معاهده ای منعقد گردید که در نوع خود فوق العاده و استثنایی بود. آنها از ایران خواستند که حفاظت از منافع آمریکا را در منطقه خلیج فارس عهده دار گردد که شاه نیز فورا پذیرفت...اگر چه پذیرش این امر برای مردم ایران دشوار است ولی از این مرحله به بعد، آمریکا به مراتب وابستگی بیشتری به ایران یافت تا ایران به ایالات متحده. من تصور می کنم که این جنبه از روابط ایران و آمریکا اصلا مورد توجه قرار نگرفته است. واقعیت آن است که ایالات متحده برای دفاع از منافعش در منطقه به ایران متکی شده بود و لذا ایران نیز از جهاتی چند بیشتر به یک شریک مسلط شباهت داشت...روابط ایران و آمریکا بسیار نزدیک بود و جنبه ای کاملا شخصی یافته بود. در واقع، رابطه ای بود که صرفا بر شخص شاه استوار گشته بود. با وقوع انقلاب، کل این خط مشی در هم ریخت و جایگزینی هم نداشت».
سیک در پاسخ این سوال که واکنش خشمگین آمریکا در قالب ایران بخاطر همین وابستگی شدید بود، گفت: «ایالات متحده قریب به ده سال را صرف شکل دادن به استراتژی ای کرده بود که می بایست منافعش را در خلیج فارس حفظ کند. این استراتژی تقریبا فقط بر ایران و شخص شاه استوار شده بود، لذا هنگامی که وی رفت، همه مبهوت ماندند. برای جایگزین ساختن استراتژی پیشین، استراتژی دیگری وجود نداشت و این از نظر ایالات متحده، فاجعه بود».
ب- پیگیری منافع ملی ایران به جای هضم شدن در منافع جهانی آمریکا: هدف اصلی آمریکا در دوران جنگ سرد حکمرانی بر جهان بوده است. وقوع انقلاب اسلامی ایران و آغاز تحرکات اسلام خواهانه و شکل گیری جنبش های جدید اسلامی که به موفقیتهایی نیز دست یافته بودند، زنگ خطر را برای حکمرانی جهانی آمریکایی در ذیل روند جهانی شدن غربی با نظریه لیبرال دمکراسی و سرمایه داری جهانی به صدا در آورد. گذشت زمان و قدرت گرفتن هر چه بیشتر کانون اسلام انقلابی در جمهوری اسلامی ایران بخصوص بعد از جنگ سرد، آمریکا و به طور کلی غرب را به فکر فرو برده است که چگونه می تواند این نیروی قدرتمند را مهار و در نهایت، نابود کند. بر این اساس انقلاب اسلامی خطری مهم برای حکمرانی جهانی آمریکا محسوب می شود.
ج- احیای بعد اجتماعی اسلام در جهان: انقلاب اسلامی ایران ظرفیت های اجتماعی اسلام را احیا کرد و موجب شد حرکت قابل توجهی برای باور به دین برای اداره جامعه در سراسر جهان بخصوص سرزمین هایی که سابقه فرهنگ ادیان ابراهیمی داشتند، آغاز شود. یکی از ابعاد این موضوع، رها شدن ظرفیت جغرافیایی-فرهنگی اسلام سیاسی بود با این هدف که وحدت جهان اسلام و تشکیل امت واحده را تحقق بخشد. تشکیل حزب الله لبنان و جبهه مقاومت و شکست رژیم صهیونیستی در جبهه های مختلف، پررنگ شدن نقش احزاب اسلامی در امور اجتماعی و سیاسی، انتفاضه ها و ...، همگی از وجود ظرفیتهای بالای اسلام سیاسی حکایت دارند. تضعیف امنیت رژیم صهیونیستی که برای آمریکا اولویت خاصی داشت، یکی از مهمترین نتایج این موضوع بود.
تونی اوانس اندیشمند انگلیسی در قالب یادداشتی با عنوان «The limits of tolerance: Islam as counter-hegemony?» در سال 2010 درباره این موضوع نوشته است: «چیزی که اسلام را از نظر نظم نئولیبرالی منحصر به فرد کرده است، پیروان زیاد آن، ظرفیتی که برای جنبش جهانی دارد و سنتی خاص و پیچیده از عقیدهی دینی، جهانبینی سیاسی، هنجارهای اجتماعی، نگاه به جهان و روش هستیشناسی آن است. همهی این ویژگیها با هم، تمام ارزشهای محوری که بر اساس آن طرح جهانیسازی نئولیبرالیسم ساخته شده است را به چالش میکشد. توصیف اسلام به عنوان یک جنبش جهانی منحصر به فرد که خود را وقف دفاع از پیروانش در برابر نفوذ معنوی و فرهنگی است، به آن وجهی یک نیروی ضد هژومونی را میدهد که قادر به چالش کشیدن موفقیت آمیز نظم نئو لیبرال جهانی است».
با توجه به موارد فوق، تردیدی وجود ندارد که ریشه دشمنی آمریکا با ایران، صرفا یک اصطکاک عمیق سیاسی نیست بلکه تقابل این دو کشور، در اعماق گفتمانی بوده و ناشی از دو جهان بینی و دو گفتمان با رویکردهای ایدئولوژیک است. آمریکا پرچمدار لیبرال دموکراسی و سکولاریسم و ایران پرچمدار ایدئولوژی اسلامی است. با توجه به همین موضوع و در راستای مدیریت مطلوب منطقه غرب آسیا، آمریکا که ایران را به عنوان یک بازیگر تهدیدکننده و ضدنظم موجود می داند، به دنبال ایران ضعیف و تجزیه شده است. در واقع، آمریکا به دنبال آن است که از طریق فشارها و تهدیدها و اهرم های حاکم در این نظم جهانی مثل قوانین حاکم بر سازمان های بین المللی و سازمان ملل، هم از افزایش نفوذ و تقویت نقش ایران در حوزههای مختلف جلوگیری کرده و هم رفتار ایران را تغییر داده و با نظم جاری هماهنگ کند./ فارس