«بازار ارز» در ایران؛ یک دروغ بزرگ است-راهبرد معاصر

«بازار ارز» در ایران؛ یک دروغ بزرگ است

اطلاق واژه «بازار» بر سازوکار «دستوری» و «رانتی» تعیین نرخ ارز، اساساً درست نیست، ضمن اینکه «بازار آزاد ارز» در کشور ما یک بازار کاملاً غیرقانونی است.
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۱ - ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - 2019 April 27
کد خبر: ۹۵۳۱
به گزارش راهبرد معاصر ، در پی تلاطمهای پیش آمده در بازار ارز، که یکی از نامتوازن‌ترین شرایط اقتصادی سالهای پس از انقلاب را رقم زد، هیئت اندیشه‌ورز اقتصادی خبرگزاری تسنیم، در پاییز و زمستان 97 میزبان سلسله‌جلسات نقد و بررسی مؤلفه‌های تأثیرگذار بر نرخ ارز با محوریت اندیشمند شناخته شده‌ی اقتصادی، دکتر حسین صمصامی بود. متن پیشِ رو، بخش چهارم از واکاوی مبنایی تعیین نرخ برابری ارز، با شرایط بومی اقتصاد در ایران است.
   
در بخش اول، ابتدا الگوهای متداول نظری تعیین نرخِ ارز در دنیا مورد مطالعه قرار گرفت و معرفی شد؛ پس از آن دامنه‌ی کاربرد این تئوری­ها در متون علمی مورد بررسی قرار گرفت؛ و مشخص شد که الگوهای ارزی متداول، در بالاترین سطوح علمی - برخلاف ایران - به‌­دنبال «توضیح رفتار نرخِ ارز» است و نه «تعیین نرخِ ارز».


در بخش دوم، مشخص شد که روش متداول بین مسئولان برای تعیین نرخ ارز - که بر پایه‌ی اختلاف تورم دو کشور مطرح می‌شود - به 14 دلیل مردود است. این بخش نشان داد مؤلفه‌ی پایه‌ای و راهبردی نرخ ارز، که بر تمامی شئون اقتصادی کشور مؤثر است، هرگز - قبل و بعد از انقلاب اسلامی - با روش درست محاسبه نشده است.

مخاطبان این بحث، طی جلسات متعدد، جمعی 15 نفره بودند، که تحصیلاتشان بدون استثنا در سطح ارشد و دکتری اقتصاد دانشگاههای معتبر کشور بود. بخش سوم، حاوی مجموعه‌ای از پرسشها و پاسخهای این افراد در موضوع مورد بحث است؛ از جمله رد این انگاره که «اینکه قیمتها را چند سال پایین نگه داشتند، باعث شد سال 97، یک انفجار قهری در نرخ برابری ارز اتفاق بیفتد، و این انرژی ذخیره شده، آزاد شود».

از این جلسه و طی دو تا سه بخش بعدی، تمرکز جلسه بر نقد و بررسی مکانیزمی است که در کشور ما «بازار ارز» نامیده می‌شود. خواهیم دید اطلاق «بازار» بر ساز و کار «دستوری» و «رانتی» تعیین نرخ ارز،‌اساساً درست نیست؛ ضمن اینکه خواهیم دید که «بازار آزاد ارز» در کشور ما، یک بازار کاملاً غیرقانونی است. دعوت می‌کنیم با ما همراه باشید.

------------------------------------------------------

مروری بر بحثهای پیشین

من اولاً از دوستان تشکر می‌کنم که علاقه دارند و بحث را دنبال می‌کنند؛ ما که وظیفه‌مان است، به هر حال ما معلم هستیم. در ثانی یک خواهش از شما دارم؛ اینکه هرجا ابهامی و نقدی دارید بپرسید و نگذارید در ذهن­تان بماند. ضمن اینکه از شما خواهشی دارم؛ شما اقتصاددان­ها و فعالان رسانه‌ای باید روی این حوزه بیشتر کار و بحث کنید. خبرسازی کنید؛ تحلیل کنید با این هدف که این نگاه اشتباه از جامعه بیرون برود. من امیدوارم این نگاه اشتباهِ «محاسبه نرخ ارز اسمی براساس اختلاف تورم داخل و خارج» بطور کلی از بین برود.

جلسات قبل این نکته را مفصل بحث کردیم که یک زمان ممکن است یک مدل خاصی وجود داشته باشد که متکی به آن، امکان محاسبه‌ی نرخ ارز وجود داشته باشد. از مقام سیاستگزار می‌پرسیم «نرخ ارز چند؟» مسئول مثلاً جواب می‌دهد «تورم داخل را از تورم خارجی کم کنید، می‌شود نرخ ارز.» اما الآن این شرایط وجود ندارد.

یک نکته‌ی مهم که شاید از قلم افتاده باشد اینکه دوستان توجه کنند که از سال 1970 به بعد، اساساً از این تئوری­های نرخ ارز، برای این نوع محاسبه استفاده نشده است؛ آنها مبنا را «بازار ارز» گرفته‌اند. «اقتصاد نرخ ارز»[1] هیچ‌وقت برای «محاسبه‌»ی نرخ ارز استفاده نشده است؛ البته برای «تعیین»[2] یا «تخمین» استفاده شده، اما برای «محاسبه» استفاده نشده است. ممکن است بپرسید «چه فرقی بین محاسبه و تعیین وجود دارد؟» جواب این است که:

«وقتی می‌گوییم «تعیین»، یعنی نرخ شناور است؛ ضمن اینکه فرض می‌کنیم یک نهادی هم داریم به نام «بازار ارز»[3]؛ این بازار، کشف قیمت می‌کند؛ مثل هر کالای دیگری یک تقاضای ارز داریم، یک عرضه داریم؛ این بازار کشف قیمت می‌کند؛ پس نکته اینجاست که «بازار»ی هست که دارد کشف قیمت می‌کند. حالا این نرخ نوسان می‌کند. یک وقت منحنی تقاضا به سمت بالا می‌رود، نرخ ارز بالا می‌رود؛ یک وقت منحنی عرضه به سمت راست می‌رود، این نرخ ارز پایین می‌آید. حالا توضیح می‌دهم که این منحنی عرضه و تقاضا در بازار ارز از کجا می‌آید و فلسفه‌ی آن چیست؛ نرخ ارز در این بازار تعیین می‌شود. بعد در فاز بعدی، ما می‌خواهیم «قواعد رفتاری نرخ ارز» را به‌دست بیاوریم تا بدانیم که این نرخ بر چه مبنایی رفتار می‌کند، برای اینکه بتوانیم پیش‌بینی و تحلیل کنیم؛ اینجا اقتصاد نرخ ارز وارد می‌شود، و تنها اینجاست که مدل­های مختلف وارد می‌شود؛ و دیدیم که تنها یکی از این مدل­ها «برابری قدرت خرید» است. آن هم با کلی پیش‌فرض اولیه، که ما جلسه‌ی پیش در این زمینه مفصلاً بحث کردیم.»

من روی این انگاره تمرکز کرده‌ام، چون تقریباً همه‌ی دانشگاهیان و حتی مسئولان کشور به اشتباه این قاعده را قبول کرده‌اند. آیا این مدل می‌تواند تغییرات نرخ ارز در بازار را توضیح دهد؟ دیدیم که نتایج تعداد زیادی مطالعه‌ی تجربی نشان می­‌دهد که رفتار بازار تنها در بلندمدتممکن است از این قاعده تبعیت کند. خب، حالا اگر می‌تواند در بلندمدت از این قاعده پیروی کند، آیا ما نرخ را بر اساس این فرمول محاسبه و اعلام کنیم؟ یعنی آیا من می‌توانم از این قاعده برای تعیین نرخ ارز استفاده کنم؟ آیا اساساً نرخ برابری ارزی که شما تعیین کردید، در درازمدت از این قاعده تبعیت خواهد کرد؟

پاسخ «خیر» می‌باشد؛ چون شما وقتی نرخ را بر اساس این تئوری محاسبه می‌کنید، باید مجموعه‌ای از فروض پایه را رعایت کنید.ما در جلسات پیشین حداقل 14 مورد از این فروض پایه را برشمردیم که در ایران در نظر گرفته نمی‌شود؛ درنظر نداشتن این فروض، به این معناست که همیشه شما نرخ برابری ارز را غلط محاسبه کرده‌اید و می‌کنید. شما برای محاسبه‌ی نرخ ارز مبنا ندارید، به همین دلیل مدام نرخ را «دستوری» تعیین می‌کنید؛ و بنابراین غلط محاسبه می‌کنید؛ نتیجه اینکه هیچ وقت به آن تعادل بلندمدت نمی‌رسید؛ یعنی هم در بلندمدت، و هم در کوتاه‌مدت محاسبه‌ی شما غلط از آب درمی‌آید. به این ترتیب مبانی این بحثی که مطرح می‌شود که «مابه‌التفاوت تورم داخلی و خارجی را برای محاسبه‌ی نرخ ارز درنظر می‌گیریم» در اقتصاد ایران، بکلی غلط است؛ و نرخی که به ما می‌دهد نرخ غلطی خواهد بود.
ما در جلسات پیشین حداقل 14 مورد از فروض پایه را برشمردیم که در ایران در نظر گرفته نمی‌شود؛ درنظر نداشتن این فروض، به این معناست که همیشه سیاستگزار ما نرخ برابری ارز را غلط محاسبه کرده است.

یکی از حضار: اگر شرایطی فراهم باشد که آن پیش‌فرض­ها را برآورده کند، چطور؟

اگر تمام این فرض­ها برقرار باشد – که بسیار بعید به نظر می‌رسد آن شرایط برقرار شود - و اگر بازار ارزی منسجمی می­‌داشتیم آنگاه می­‌توانستیم از این مدل برای توضیح تغییرات نرخ ارز در بازار استفاده کنیم.

یکی از حضار: این تئوری حتی مثلاً برای آمریکا و ژاپن هم جواب نمی‌دهد؟

بله؛ برای اینکه بسیاری از این فروض هرگز برقرار نخواهد شد؛ مثلاً حداقل هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که از ابزار «تعرفه» استفاده نکند؛ یا مثلاً خروج سرمایه نداشته باشد؛ محدودیت­هایی که ما گفتیم هیچ کشوری نمی‌تواند تأمین کند؛ پس یعنی اگر به لحاظ علمی بخواهید نگاهش کنید دقیقاً غلط می‌شود. امیدوارم برای شما مفهوم شده باشد که در ادبیات علمی، استفاده از این تئوری­ها «همین طوری» نیست؛ یک فروضی دارد که تنها بعد از برقراری آنها، شما می‌توانید از این تئوری­ها استفاده کنید. اگر آن فروض برقرار نباشد استفاده از این تئوری­ها نتایج گمراه‌کننده به دنبال دارد. مثل این است که کسی قندش بالاست، بیماری دیگری می‌گیرد و قرص برایش تجویز می‌کنند؛ قرص را می‌خورد، اما چون قندش بالاست به او نمی‌سازد و مشکل دیگری ایجاد می‌شود؛ برای اینکه آن قرص اثر بگذارد، باید شرایط عملیاتی شدن قرص در بدن فراهم شود؛ اگر فراهم نباشد آن قرص کارساز نیست. این هم همین است؛ یک‌سری فروضی دارد؛ اگر این فروض برقرار نباشد محاسبه‌ای که انجام می‌دهید غلط است؛ منتها چون این دوستان ما و مسئولان، مبنایی برای تعیین منطقی نرخ ارز ندارند، برای اینکه دستاویزی داشته باشند که بگویند «بحث ما علمی است» این بحث­ها را مطرح می‌کنند؛ مردم هم که نمی‌دانند؛ مگر چند نفر هستند که این مباحث را دقیق می‌خوانند؟ حتی میان اقتصاددانها، چند نفر هستند که به‌ریز این مباحث را می‌دانند؟ خیلی از آنها اقتصاددانِ این مباحث نیستند. چیزهای دیگری خوانده‌اند.

یکی از حضار: پس این الگویی که شما مطرح کردید با چه هدفی در کشورهای صنعتی استفاده می‌شود؟

برای اینکه بگوید «من یک الگوی رفتاری را کشف کردم.» می‌دانید که در اقتصاد کشف الگوی رفتاری بسیار مهم است؛ اصلاً تمام علم اقتصاد دنبال کشف الگوی رفتاری آدمهاست؛ که نشان دهد الگوی رفتاری این آدم­ها چیست. اگر بتواند این الگو را کشف کند، آن‌وقت می‌تواند پیش‌بینی کند و اگر بتواند پیش‌بینی کند، می‌تواند جلوی بحرانهای بزرگ را بگیرد، مثلاً جلوی بحران 1930 یا بحران 1970 را می‌گیرد (که البته نگرفت!) جلوی بحران 2008 را می‌گیرد (که نگرفت)! اقتصاد نتوانسته هنوز الگوهای رفتاری مردم را کشف کند، ولی همین‌طوری دارد می‌رود جلو و تحلیلها را کامل می‌کند؛ از الگوهای ریاضی، اقتصادسنجی و غیره استفاده می‌کند تا بتواند آن الگوها را کشف کند. در این مورد هم همین است؛ دنبال کشف الگوی رفتاری ارز در کشورهاست تا بتواند الگوی رفتاری را پیش‌بینی کند. اما با این شرایط فعلی، دیدیم که اینها بعد از اینکه این تئوری را درباره‌ی خودشان رد می‌کنند، درکوتاه‌مدت، الگوهای پیچیده‌ی دیگری مطرح می‌کنند.

یکی از حضار: اولین بار این الگوها توسط چه کسانی بحث شده؟

سوابقی که ما داریم نشان می‌دهد اولین بار حدود 1800 میلادی این بحثها مطرح شده است. بعدها آقای کسل و ریکاردو[4] روی این بحث­ها کار می‌کنند؛ لکن در آن زمان پول، «پول تمام عیار» بوده؛ یعنی سکه‌ی طلا و نقره بوده؛ ارزش طلا تقریباً یکسان بوده؛ و بنابراین بین کشورها خیلی از این الگوها به این مفهوم استفاده نشده است. وقتی «پول اعتباری» شد، و وقتی که سیستم «برتون وودز» از بین رفت و ارتباط طلا با دلار و دلار با سایر اسعار[5] از بین رفت، نرخ ارزها در بازارها شروع به نوسان کرد؛ بعد دانشمندان اقتصادی دنبال این بودند که بفهمند این رفتار چگونه ایجاد می‌شود، وگرنه این بحث برابری قدرت خرید، خیلی قدیمی است.

بررسی وجود «بازار ارز» در ایران

مقدمه

حالا برویم سراغ اینکه وقتی می‌گوییم «بازار ارز در اقتصاد ما وجود ندارد» یعنی چه. ببینید؛ یک وقتی دوستان یک چیزهایی در ذهن­شان دارند؛ مثلاً ادعا می‌کنند که «افزایش نرخ ارز، صادرات را افزایش و واردات را کاهش می‌دهد»؛ همین‌طور «حسی» این را بیان می‌کنند؛ اما من یک تحلیل رفتاری در مورد اقتصاد ایران دارم، که این ادعاهای حسی را رد می‌کند.

ما می‌گوییم «تقاضای ارز یک تقاضای مشتقه است»، یعنی از یک چیز دیگری اشتقاق یافته؛ ما برای چه تقاضای ارز داریم؟ برای واردات؛ خب، وقتی می‌گوییم «تقاضای ارز برای واردات است»، منحنی تقاضای ارز یک منحنی نزولی می‌شود؛ یعنی وقتی که شما نرخ ارز را بالا می‌برید، به‌تدریج مقدار تقاضا برای ارز در بازار کم می‌شود، چرا؟ چون واردات گرانتر می‌شود؛ ماشینی که قبلاً با دویست میلیون تومان وارد می‌کردید، الآن به چهارصد میلیون وارد می‌کنید؛ یک یخچال ساید[6] که می‌خریدید پانزده میلیون، الآن باید بخرید چهل و پنج میلیون. بنابراین وقتی که نرخ ارز بالا می‌رود، چون واردات گران می‌شود، ما وارداتمان را کم می‌کنیم؛ وقتی وارداتمان را کم کنیم، تقاضا برای ارز کاهش پیدا می‌کند. (البته الآن بحث سفته‌بازی را مطرح نکرده‌ایم، فقط بحث واردات است) بنابراین وقتی می‌گوییم یک منحنی تقاضای نزولی داریم، یعنی منحنی‌ای داریم که نسبت به تغییرات ارز حساسیت دارد؛ یعنی وقتی شما نرخ ارز را یک درصد بالا ببرید، تقاضای ارز چنددرصد پایین بیاید؛ به این می‌گویند «حساسیت تقاضای ارز به نرخ ارز». اگر این حساسیت در طرف عرضه‌ی ارز هم وجود داشته باشد، اصطلاحاً «بازار ارز» شکل می‌گیرد؛ که در مورد عرضه ارز در ادامه بحث خواهیم کرد.

   
یکی از حضار: وقتی که هزینه بالا برود، تولید کاهش پیدا نمی‌کند؟ مثلاً آماری منتشر شد که تولید خودرو 40 درصد کاهش پیدا کرده. نمی‌توانیم بگوییم چون افزایش هزینه داشتیم آنها هم رفتند به سمت کاهش تولید؟

بله؛ ممکن است؛ در ادبیات اقتصاد نرخ ارز بحثی داریم با عنوان «اثر انقباضی کاهش ارزش پول بر تولید»[7]؛ یعنی کاهش ارزش پول ملی باعث می‌شود تولید ناخالص ملی کاهش پیدا کند؛ چون هزینه‌های تولید را بالا می‌برد و آن را کاهش می‌دهد.

یکی از حضار: یک نکته‌ی دیگری که مطرح است اینکه انتظار افزایش بیشتر نرخ ارز، عرضه‌ی نقدینگی را بیشتر می‌کند؛ کسی که مصرف کمتری داشت الآن برای سه ماه آینده‌اش دارد ذخیره می‌کند. همین را تولیدکننده هم انجام می‌دهد، او مثلاً هم انبارهایش را دارد پر می‌کند، مواد اولیه‌ی بیشتری وارد می‌کند و از این قبیل تمهیدات خواهد داشت.

موافق نیستم! آن که می‌فرمایید عرضه‌ی نقدینگی نیست؛ بلکه دارد «تقاضای پول»اش را کم می‌کند؛ تقاضای پول چیست؟ مقدار پولی است که شما دوست دارید نزد خودتان نگه دارید. افراد نزد خودشان (یا در بانک) پول دارند. طرف مثلاً 10 میلیون، 20 میلیون تومان - یا هر چقدر - پول دارد؛ این می‌شود تقاضای پول شما که نزد خودتان نگه داشتید.

خب، وقتی شما نسبت به آینده بدبین می‌شوید و می‌بینید که نرخ ارز در حال افزایش است، پس تقاضای پولَت را کم می‌کنی؛ یعنی مقدار پولی که دوست داری نزد خودت نگه داری کمتر می‌شود؛ به‌اصطلاح می‌گویند در این شرایط «پول، سوزان است»؛ یعنی اگر پول را نگه داری، دستت را می‌سوزاند؛ می‌خواهی سریع رد کنی و به انواع و اقسام دارایی­ها – مثل دلار و ارز و اقلام دیگر - تبدیل کنی. در واقع الآن اتفاقی که افتاده همین است؛ تقاضای پول مردم کم شده و به سمت بازار دارایی­ها و خصوصاً ارز هجوم آوردند.

به هر حال «نقدینگی» و «نرخ ارز» اثرات متقابل دارند. یک دوستی در شبکه‌های اجتماعی نوشته بود «بالا رفتن نرخ ارز، نقدینگی را ذوب کرده!» یک نفر دیگر جایی گفته بود «حالا که نرخ ارز بالا رفته، سطح قیمت­ها رفته بالا و قدرت خرید پول پایین آمده و به این ترتیب نقدینگی کم شده!» و می‌گفت «حالا باید مراقب باشیم که نقدینگی زیاد نشود»!

این بحث­ها کاملاً غلط است؛ چرا؟ چون وقتی نرخ ارز بالا می‌رود، خود این افزایش نرخ ارز موجب افزایش تورم و حجم پول می‌شود و درنتیجه موجب افزایش عرضه‌ی پول می‌شود؛ چراکه نیاز به پول افزایش پیدا می‌کند؛ زیرا سطح قیمت­ها که بالا می‌رود، تقاضا برای پول زیادتر می‌شود. تولید‌کننده‌ای که قبلاً با دلار سه هزار تومانی، مثلاً با دو میلیارد تومان، کارش راه می‌افتاده، الآن که نرخ ارز و تورم افزایش یافته است کارش مثلاً با هشت میلیارد تومان راه می‌افتد؛ لذا شما در زمان بالا رفتنِ نرخ ارز نیاز به ریال مضاعف دارید؛ بانک هم مجبور می‌شود وام بیشتری بدهد. شما ببینید با افزایش نرخ ارز و تورم برای وام­هایی که مردم گرفتند و قراردادهایی که با بانک­ها بستند چه اتفاقی افتاده؛ خب، مجبور می‌شوند و طبیعی است که حجم وام را بالا ببرند؛ به همین دلیل اگر 20 درصد تورم داشته باشید، رشد نقدینگی را نیز خواهیم داشت. رابطه‌ی نقدینگی و تورم یک رابطه‌ی متقابل است، از یک طرف نقدینگی روی تورم اثر می‌گذارد و از یک طرف تورم روی نقدینگی اثر می‌گذارد. این اتفاق­ها در واقعیت اقتصاد ایران رخ داده؛ این تحلیل واقعیتِ اقتصاد ماست؛ اینگونه نیست که تورم بالا برود اما نقدینگی حرکتی نکند یا ذوب شود؛ اتفاقاً تورم باعث می‌شود سرعت خلق نقدینگی افزوده شود.
رابطه‌ی نقدینگی و تورم، یک رابطه‌ی متقابل است، از یک طرف نقدینگی روی تورم اثر می‌گذارد و از یک طرف تورم روی نقدینگی اثر می‌گذارد.

    در بخش بعدی، دکتر صمصامی، تأثیر متقابل نرخ برابری ارز را بر رفتارهای تجاری - واردات و صادرات - در اقتصاد ایران بررسی می‌کند. این بخش، دوشنبه 9 اردیبهشت 98، منتشر خواهد شد.

------------------------------------------------------

پی‌نوشتها

[1] - Exchange Rate Economics

[2] - Determination

[3] - Exchange Market

[4] - David Ricardo (18 April 1772 – 11 September 1823)

[5] - جمع «سعر» به معنی نرخ، قیمت و ارز یا پول بیگانه

[6] - Side by side

[7] - Contractionary effects of currency devaluation
ارسال نظر
تحلیل های برگزیده