به گزارش راهبرد معاصر؛ همزمان با اوج گیری قدرت طالبان در افغانستان و تشدید نگرانی های بینالمللی در این رابطه، ما بار دیگر این مساله را به یاد می آوریم که برخی جنگ ها، اغلب قبل از آنکه به مرحله تعیین نتیجه برسند، شکست می خورند. چکسلواکی در سال 1939 ، در جریان نشست مونیخ در سال 1938 شکست خورد. نشستی که با خیانتهای متحدانِ ضعیف و کوته بین همراه بود. فرانسه در سال 1940 به اشغال نازی ها درآمد و شکست خورد که دلیل اصلی آن را باید در سال 1936 و نظامی سازیِ مجدد منطقه "رایلند" توسط آلمانِ نازی جستجو کرد که تا حد زیادی موازنه قوا را در اروپا تغییر داد. دولت فعلی و دولت پیشین آمریکا نیز به نظر میرسد که به بسیاری از این درس های تاریخی در زمانی که در حال انجام مذاکرات صلح با گروه طالبان در دوحه قطر بودند، بی توجهی کرده اند.
موفقیت های میدانی اخیر طالبان در خاک افغانستان موجب شده تا جستجوها برای یافتن قربانیانِ قدرتگیری طالبان در افغانستان، به نحو قابل توجهی افزایش یابد. در عین حال، تلاش های زیادی نیز جهت یافتنِ متهمان ردیف اول تراژدی اخیر افغانستان آغاز شده است. اگر تحلیلها در مورد آمریکا و برخی کشورهای منطقه نظیر پاکستان که نقشی فعال در اوضاع کنونی افغانستان داشته اند را کنار بگذاریم، برخی در حال متهم کردنِ نیروهای امنیتی افغانستان به بزدلی، بی کفایتی، و عدم اراده کافی جهت مقابله با طالبان هستند.
با این همه، حقایق درمورد واقعیتهای افغانستان، از هیچ ابهامی برخوردار نیستند. از سال 2014 که باراک اوباما فرمان پایان ماموریت رزمی نیروهای آمریکایی در افغانستان را صادر کرد، بیش از 45 هزار نفر از سربازان ارتش ملی افغانستان و همچنین پلیس این کشور در جنگ و درگیری با طالبان جان خود را از دست دادهاند. هزاران نیروی شبه نظامی دیگر نیز که مخالف با گروه طالبان بوده اند هم در جریان نبرد با طالبان کشته شده اند. در همین راستا شاهد بودیم که اوجگیری طالبان در افغانستان نیز به طور خاص از سال 2015 میلادی آغاز شده و این گروه دست به حملات زیادی زده و در این مسیر، بسیاری از شهرها و مراکز ولایتی افغانستان مورد محاصره طالبان قرار گرفتند.. در هر کدم از این موارد، نیروهای افغان و پلیس این کشور، با حملات طالبان مقابله کرده و در نهایت آن ها را پس زده اند. آن ها در این مسیر از حمایت های هوایی آمریکا و همچنین کمکِ دیگر نیروهای امنیتی افغانستان بهره بردهاند. در این مسیر نواقصی نیز از سوی نیروهای امنیتی افغانستان وجود داشته است. با این حال، بخش زیادی از این نیروها با شجاعت و سرسختی فراوان در سال های اخیر علیه طالبان جنگیده اند. با این همه، همان نیروهای امنیتی افغان اکنون شکست سنگینی را از طالبان متحمل شدهاند و بخشهای زیادی از افغانستان را عملا به گروه طالبان واگذار گرده اند. در این رابطه باید به این مساله اذعان کرد که قبل از تشدید درگیریها، بسیاری از چانهزنیهای پنهان انجام شده و برخی خائنان، نقش خود را در روند فتح افغانستان ایفا کرده اند و عملا مقاومت در افغانستان را تا حد زیادی تضعیف کردهاند.
در این راستا باید به توافقی که میان آمریکا وطالبان در دوحه قطر ایجاد شد، توجه کافی کرد. دولت ترامپ که مشتاق به کسب یک پیروزی سیاسی از طریق بازگرداندن نظامیان آمریکا از افغانستان به این کشور بود، در عمل، یک فرآیندِ عجولانه و نامناسب را که موجب شکست آمریکا در برابر طالبان می شد، جهت مذاکره با این گروه در دوحه قطر در پیش گرفت. در این راستا، اولا دولت ترامپ، دولت افغانستان را به طور کامل از روند گفتگوها با طالبان حذف کرد و به نوعی آن را کنار گذاشت. این مساله پیامی را به کشورهای اقصی نقاط منطقه مبنی بر اینکه دولت مستقر در افغانستان از اهمیت بسیار کمی برخوردار است، فرستاد. طالبان که دولتِ مستقر در کابل را دست نشانده و ضعیف میپنداشت، از این اعترافِ صریح دولت آمریکا تا حد زیادی شادمان شد و عملا این گروه نیز دولت افغانستان را مورد بیاعتنایی قرار داد.
ثانیا، واشنگتن این مساله را روشن کرد که اولویت آمریکا، عقب نشینی سریع از افغانستان است که این مساله تا حد زیادی امنیت و ثبات افغانستان را به لرزه درآورد. در این راستا، آمریکاییها یک برنامه مشخص و تعیین شده جهت خروج از افغانستان ارائه کردند و قول دادند که: تحریم ها علیه افغانستان را لغو کند، به مشروع سازی طالبان کمک کنند و بیش از پنج هزار زندانی طالبان را نیز از زندانهای افغانستان آزاد کنند. در عوض، طالبان تضمینهایی که کلا مبهم بودند را ارائه کردند و قول دادند که به نیروهای نظامی آمریکا و متحدان آن که در خاک افغانستان حضور دارند، حمله نکنند. آن ها همچنین شعارهایی را در مورد آتشبس و گفتگو سر داده اند که به نظر میرسد اغلبِ آن ها در شرایط کنونی که طالبان تا حد زیادی بر افغانستان مسلط شده، از اعتبار ساقط شده باشند. در این راستا، یک ضربالمثل افغانستانی وجود دارد که می گوید: "زخم شمشیر التیام می یابد اما زخم زبان نه". مذاکرات و گفتگوهای آمریکا با طالبان در دوحه قطر در نوع خود یک توافق ناکارآمدِ دیگر از سوی دولتمردان آمریکایی بود که این پیام را به کلیه افرادِ مرتبط با مسائل داخلی و خارجی افغانستان رساند که دولت آمریکا از حمایت کابل در گفتگو با طالبان برخوردار نیست.
افغانستان پس از بیش از چهار دهه جنگ داخلی، تهاجم و تروریسم، در حال تقویت مواضع خود در ولایات مختلف افغانستان، مبارزه با طالبان، مذاکره با جنگ سالاران افغان، و چانه زنی برای جلب وفاداری طوایف مختلف افغانستان بود. دولت مرکزی افغانستان سعی می کرد تا نظم را برقرار و مشروعیت خود را در شرایط نامساعد افغانستان تحکیم کند. با این حال، مصالحه عحیب و غریب دولت آمریکا با طالبان، عملا موجب شکست و تضعیف آن شد.
فرآیندِ گفتگوهای دوحه ضربهای سنگین به دولت افغانستان و صلح و ثبات این کشور بود. شرایط کنونی افغانستان و سقوط آن به دست طالبان می توانست به هیچ عنوان اتفاق نیفتد اگر "مایک پمپئو" وزیر خارجه سابق آمریکا و همچنین "زلمان خلیل زاد" نماینده آمریکا در مذاکرات دوحه که معماران اصلی روند دوحه بودند، رویه هایی خطرناک و مصالحهجویانه با طالبان را در پیش نمی گرفتند و عملا افغانستان را در برابر طالبان تنها نمی گذاشتند.
دولت بایدن اشتباه بزرگی در تعامل خود با طالبان مرتکب شد و عملا در زمانی حساس که افغانستان به کمک آمریکا نیاز داشت، به آنها این پیام را فرستاد که باید روی تواناییهای خود و نه آمریکا حساب باز کنند. امری که عملا بایستی به معنایِ نتیجه حدودا دو دهه حضور نظامی آمریکا در افغانستان ارزیابی شود. حضور نظامی که اکنون با شکستی سنگین و چند روزه برای افغانستان و دولت مرکزی این کشور در برابر طالبان همراه شده است.