صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

بین‌الملل

جامعه

فرهنگ‌وهنر

چندرسانه‌ای

منهای نفت

اندیشکده‌های خارجی

انتخابات

فضای مجازی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار: ۱۲:۰۱ - ۰۸ اسفند ۱۳۹۷ - 2019 February 27
کد خبر: ۵۶۱۳

داده و ستانده های پیونگ‌یانگ هفت ماه پس از نشست سنگاپور

با دیدار دو رهبر کره شمالی و امریکا در ویتنام، بسیاری با سوال مواجه شده اند که چه چیزی عاید کیم جونگ اون در دور اول دیدار ها شده که حالا به بار دیگر او را به مذاکره کشانده است.

به گزارش راهبرد؛ هرچند با فشار، ولی به نظر می رسد که برونداد نشست ترامپ با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی در ژوئن گذشته، ایجاد یک "نگاه جدید" در روابط پیونگ یانگ-واشنگتن بوده است. پیش از ترامپ، هیچ رئیس جمهور دیگری در امریکا حاضر نبود بدون برآورده شدن پیش شرط های اساسی از قبیل کنار گذاشتن کامل ساخت سلاح های مخرب و یا بالا بردن استانداردهای حقوق بشری، با رهبر کره شمالی مذاکره کند. در واقع، مشروعیتی که مذاکره بدون پیش شرط با کره شمالی به دولت این کشور می بخشید، با توجه به این که پیونگ یانگ همواره "دولت سرکش" به حساب می آمده، امتیاز سیاسی بزرگی بود که روسای جمهور پیشین حاضر به دادن آن نبودند؛ زیرا می دانستند چنین اقدامی سیلی از انتقادات را به همراه خواهد آورد. اما ترامپ چنین انتخابی کرد. انگیزه ترامپ از پذیرش دعوت نشست سنگاپور تنها در کاستن از شدت تهدید ریشه نداشت بلکه او چنین انتخابی کرد چون معتقد بود که با این دیدار، پنجره های امید برای تغییر در مواضع رهبران کره شمالی را هم به وجود می آورد.

 

این رویکرد "جدید" امریکا که مبتنی بر مذاکره با جمهوری خلق کره است (پس از نشست سنگاپور بدست آمده)، ادامه مذاکره برای مسائل اختلافی را تضمین کرد. البته ترامپ در این مسیر راه سختی در پیش دارد زیرا کنترل وی بر روی دولت، کمتر از کیم جونگ اون است؛ ولی با توجه به آبرویی که وی وسط گذاشته، اراده سیاسی وی بالاست که به سختی ها و بالا و پایین های مذاکره فائق آید. این یک واقعیتی است که از دوره کلینتون تا ترامپ وجود نداشته است.

 

دستاورد دیگر نشست سنگاپور، تضمین تعهدات دو طرف به اهداف مشترکی بود که نیاز است در جریان مذاکرات مورد بحث و توافق قرار گیرد.

 

دستورالعمل مورد توافق در سنگاپور، سه بخش اصلی و یک آیتم عملی دارد. 3 بخش اصلی عبارتند از: ایجاد رابطه ای نو میان واشنگتن و پیونگ یانگ؛ تلاش برای ایجاد رژیم صلح آمیز در شبه جزیره کره؛ اقدام در جهت خلع سلاح هسته ای کامل شبه جزیره. تنها آیتم عملی هم که مورد توافق قرار گرفت، عملیات تفحص سربازان امریکا در کره بود.

 

این ترکیب آمال تعریف نشده سیاسی و یک آیتم عملی در بسیاری از تحلیل ها مورد غفلت واقع شده و بسیاری شک دارند که اصلا بتوان از آن به عنوان یک "پیشرفت" در روابط دو طرف پس از نشست سنگاپور یاد کرد. البته از نظر من دستاورد کوچکی نیست. کمی پس از پایان نشست، مذاکرات در مورد تفحص آغاز شد و به تحویل 55 بسته باقی مانده از سربازان امریکایی حاضر در جنگ در اواخر جولای انجامید. مذاکرات برای تفحصات دیگر نیز همچنان در جریان است. البته در مورد دستورکار سیاسی، بیانیه صادره از دو رئیس جمهور به جزئیات اشاره ای نداشت و حتی خبری از تفاهم برای دستیابی به این اهداف نبود.

 

به طور خلاصه باید گفت، آن چه که در سنگاپور بدست آمد یک بیانیه مشترک از آمال بود نه یک توافق بر سر حتی یک اقدام معین (البته به جز بحث تفحص). در این میان، آن چه که به بدفهمی از نتیجه نشست سنگاپور دامن می زند، بی ملاحظه بودن ترامپ در کاربرد لفظ "توافق" برای آن است، حال آن که چنین نبود. با این بیان، اظهارات خود وی در مورد دستاوردهای این نشست زیر سوال می رود و انتقادات از دولت وی بالا می گیرد. بسیاری اکنون می گویند پس "توافق" به کجا رسید؟! حال آن که اصولا "توافق" تعریف شده ای در کار نبوده است. این چالشی است که مذاکره کنندگان با آن مواجه بوده اند: «چگونه اهداف مبهم و کلی را تفسیر کنند؟». هنگام آغاز مذاکرات، هر دو طرف منتهای مطالبات خود را در نظر داشتند: امریکا می خواست کره شمالی بدون هیچ تعهدی به امتیاز اقتصادی و سیاسی، کاملا کره شمالی را تسلیم کند. در مقابل کره هم می خواست امریکا پیش از هر مذاکره ای تمامی اقدامات خصمانه خود را متوقف کند. طبیعی است که در مذاکره، هیچ یک به منتهای خواسته خود نرسید.

 

مذاکره در جهان سنتی به نحوی است که اطراف با توجه به منتهای آمال خود فرایند را آغاز کنند و ممکن است به نتیجه برسند ولی در بستری این چنینی، با رهبری همچون کیم جونگ اون، چنین چیزی میسر نبود و از همین رو، بسیاری تاکید کردند که «اون ترامپ را بازی می دهد». به نظر من، چنین تحلیلگرانی، از ترامپ توقعاتی غیر واقع بینانه داشته اند. در کنار این‌ها، البته عده ای به قاطعیت کره شمالی در ادامه توافق دست می گذارند و چنین برداشت می کنند که اگر واقعا این توافق سودمند بود، اون پس از هفت ماه مدام پیگیر آن نمی شد. ولی در پاسخ به این عده هم باید گفت که با توجه به سابقه توافق های پیشین میان دو طرف که هیچگاه به نتیجه نرسید و شکست خورد، بقای این توافق تا امروز نشان از موفقیت نسبی آن است.

 

آن چه کره شمالی پس از سنگاپور به امریکا داد

شاهد موفق بودن روند ایجاد شده میان دو کشور را می توان در برخی اقدامات کره شمالی چندی پیش از مذاکره یافت: پیونگ یانگ به محدودیت های موقتی توافقی با کره جنوبی حول آزمایش هسته ای و موشکی پایبند ماند؛ آن ها سه شهروند امریکایی را تحویل دادند؛ زیر ساخت های موجود برای آزمایش بمب های هسته ای را نابود کردند؛ چند لانچر موشکی بسیار مهم خود را برچیدند و حتی پیشنهاد بازرسی آن را هم داد. مهم تر از همه این ها، کره شمالی تبلیغات سوء علیه امریکا و ترامپ به عنوان خصم را متوقف کرد و در میان مردم خود، گام های برداشته شده برای خلع سلاح هسته ای را یک اقدام تکنولوژیک بومی معرفی کرد. البته این اقدامات توانمندی های کره شمالی در ساخت سلاح های مخرب را از بین نبرده و کره شمالی هم در این خصوص مذاکره نخواهد کرد؛ ولی همین دست اقدامات برای اعتماد سازی کافی است و می‌توان بر اساس آن، جدیت اون در مذاکره را درک کرد.

 

آن چه امریکا پس از مذاکرات سنگاپور به کره داد

 نگاه امریکا در خصوص ایجاد فضای مناسب جهت مذاکره، بسیار متفاوت بوده است. گرچه در گام اول واشنگتن مانور نظامی مشترک با سئول را پس از سنگاپور متوقف کرد ولی مخالفت کره شمالی با منتهای مطلوبات امریکا در مذاکرات اولیه باعث شد ایالات متحده، رویکردی "فشار محور" اتخاذ کند. این رویکرد اقدامات زیر را در پی آورد: تجدید ممنوعیت سفر شهروندان امریکایی به کره شمالی، اعمال تحریم های یکجانبه بیشتر علیه اشخاص حقیقی و حقوقی کره، ادامه کمپین موسوم به "نهایت فشار" و لغو کمک بشردوستانه. برخی معتقدند این سیاست می تواند پای میز مذاکره سودمند واقع شود ولی بنظر می رسد چنین اقداماتی نشان دهنده سایه افکندن منطق قدیمی روابط دو طرف است حال آن که "رویکرد جدید" معتقد است با چنین منطقی اصولا نمی توان به تغییر واقعی در روابط دست یافت.

 

تا اواخر سال گذشته، چشم انداز بازگرداندن مذاکرات کره-امریکا به مسیر درست، مبهم بود زیرا در سطح عمومی و تخصصی انتقادات زیادی به نتایج نشست سنگاپور وارد می شد و فضای کلی دو طرف هماهنگی نداشت. ولی معتقدم که نبود توافق ملموس برای گام های آتی در نشست سنگاپور، چندان برابر با هیچ نبوده چراکه حالا، دو طرف می دانند که پای میز مذاکره، چه چیز را مطرح کنند و چه چیز را کنار بگذارند. دو طرف سطح توقع واقع بینانه را درک کرده اند.

 

بنابراین اگرچه منتقدان فرایند ایجاد شده پس از نشست سنگاپور زیادند ولی دو طرف برای برگزاری دور دوم مذاکره سریع عمل کردند تا به یک توافق "اقدام محور" تر برسند. اکنون فشاری مضاعف بوجود آمده که دو طرف در مذاکره جدید، بر اساس توافقات کلی سنگاپور، دستور کار جدی تری طراحی شود. خوشبختانه این بار، توقعات دو طرف از هم واقع بینانه تر نیز هست.

 

نشست هانوی: باید در انتظار چه بود؟

نبایستی از نشست هانوی انتظار داشت که به یک توافق جامع و نقشه راه کامل صلح، خلع سلاح هسته ای و عادی سازی کامل روابط بینجامد. آن چه که انتظار می رود این است که در پس این نشست، نقشه راه برای فاز اول این دستاوردها بدست آید. بنظرم در این دور از نشست ها برخی توافقات برای اقدامات در کوتاه مدت، برنامه ریزی ها برای میان مدت و تعهد برای مذاکره در دراز مدت بدست آید. اگر این موارد انجام شود، برای هر دو یک موفقیت خواهد بود و علاوه بر ایجاد فهم مشترک برای نقاط تمرکز، اعتماد سازی میان آن ها را میسر خواهد کرد.

نظر شما
نام:
ایمیل:
نظر: