به گزارش راهبرد معاصر؛ هیچکس به اندازه خود اصلاحطلبان کمر به قتل اصلاحطلبی نبسته است. گویی گسست گفتمانی از هر سمتی خود را بیشتر نشان می دهد، شاید قتل «میترا استاد» و متهم بودن «محمد علی نجفی» به عنوان یکی از باسابقه ترین مدیران اصلاحطلب، تنها یک بهانه برای تخلیه عواطفی بود که از پس از تقسیم قدرت از روزگار دوم خرداد 1376 در قلب چپهای سیاست ایران مانده بود. فردای دستگیری محمدعلی نجفی روزنامه ای چون «سازندگی» خود را در مقام یک ناصح و دانای کل با ادبیات مذمتگونه قرار داده و یکی از چهرههای معتبر در میان اصلاحطلبان [غلامحسین کرباسچی] نه یک بار بلکه در دو رسانهی مختلف (به انضمام حساب شخصی توئیترش) نسبت به عملکرد شورای شهر پنجم تهران لب به انتقاد گشود. این سخنان البته بدون پاسخ نماند.
کرباسچی در نخستین اظهار نظرش پس از قتل میترا استاد و با اشاره به انتخاب نجفی به عنوان شهردار تهران گفت: «من که اطلاعات دقیق آنچنانی نداشتم، اما کسانی که اطلاعات دقیق داشتند برای برخی مسئولان، برای خود آقای نجفی و کسانی که در انتخاب شهردار دخیل بودند، توضیحاتی ارایه کردند»، البته اصلاح طلبانی که ماهیتی مشارکتی داشتند کرباسچی را متهم به کینه توزی و نفاق می کنند حتی در مواردی افردی از قبیل «محمود صادقی» میگوید: «نکته قابل ذکر این است که نجفی در بین گزینههای شهرداری، 21 رای را کسب کرده است و حتی مهندس محسن هاشمی نیز به نجفی رای داده است. از آنجایی که محسن هاشمی نزدیک ترین فرد به کرباسچی بوده است، رای هاشمی به نجفی نشان میدهد کارگزارانیها نیز به شهردار شدن نجفی رای دادهاند. اگر اطلاعاتی در خصوص مشکلات نجفی برای شهردار شدن وجود داشت، کارگزارانیهای شورای شهر باید مخالف میکردند و نجفی رای نمیدادند، به همین جهت میتوان گفت اظهارات آقای کرباسچی به جا نیست».
این تقابل با سخنان میردامادی صورتی رادیکالتر به خود گرفت. محسن میردامادی، آخرین دبیرکل حزب مشارکت در یادداشتی که در سایت امتداد «ارگان حزب اتحاد ملت» منتشر شد کرباسچی را متهم به خیانت کرد. میردامادی تصریح می کند که: «آقای کرباسچی پس از مسائل اخیر در مورد آقای نجفی، رضایتمندانه و شادمانه از سرنوشتی که برای وی رقم خورده، به طور مکرر به دیگران و اخیرا به آقای جهانگیری و دوستان حزب اتحاد و مشارکت حمله میکند که باعث شدند آقای نجفی به عنوان شهردار تعیین شود در حالیکه او چنین عاقبتی را پیشبینی میکرده است.» او می افزاید: «آنچه در مجموع این ماجرا جای تامل و تاسف دارد این است که اختلافات و کینههای شخصی آقای کرباسچی نسبت به آقای نجفی چقدر اهمیت داشته که دوست و همکار سی و چند ساله و همحزبی بیست و چند ساله خود را که امروز، بخشی به دلیل خطای خود و بخشی با سناریوئی که برای وی طراحی و اجرا شد، زمین خورده است شادمانه لگد می زند؟ البته با توجه به تجارب گذشته میتوان حدس زد که این موضع آقای کرباسچی بیشتر موضعی شخصی است تا تشکیلاتی»
عمق شکاف میان دو حزب اصلی اصلاحطلبان یعنی «کارگزاران سازندگی» و «اتحاد ملت» (که عموماَ توسط نیروهای مشارکتی سابق در حال کار تشکیلاتی هستند) تنها به بهانه موضوع محمدعلی نجفی شکل نگرفته است. در خصوص فهم دقیق این شکاف باید به سال های 74 و 75 سفر کرد. «محمد قوچانی» در سرمقاله روز نهم اردیبهشت 1398 با عنوان «بحران جانشینی هاشمی» در لفافه این پیام را می رساند که کارگزاران به ناچار سوی حمایت از «سید محمد خاتمی» رفتند و این مسئله ریشه در فداکارای افرادی چون «حسن روحانی» یا مرحوم حبیبی داشت، قوچانی مدعی است با توجه به انتشار روزنوشت های سال 1375 مرحوم هاشمی رفسنجانی، هم در مجلس و هم در دولت نیروهای حامی رفسنجانی قدرت را می توانستند دو قبضه کنند اما آنها به خاطر رأی نیاوردن نیروهای به اصلاح رادیکالِ راست، «فداکاری سیاسی» کردند.
این نکته جالب تر می شود تا آنجایی که نه محمد قوچانی و نه غلامحسین کرباسچی از نامزد ِ مورد نظر خاتمی (میرحسین موسوی) در انتخابات 1388 حمایت نکرده و در اردوی دیگری خیمه زدند. با این حال این ادعا از آنجایی اثبات می شود که در 2 دولت حسن روحانی چهرههای شاخص کارگزارانی و نزدیک به خانواده هاشمی رفسنجانی حضور فعالی دارند. به قول «فاطمه هاشمی» دو بال سیاسی راست و چپ «بابا»، حزب کارگزاران سازندگی (بال چپ) و حزب اعتدال و توسعه (بال راست) باهم تکان خورده و پرواز کردند (اشاره به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری 1392). انتصاب فردی چون محمد قوچانی در نهاد ریاست جمهوری و در عرصه اطلاع رسانی و البته تبلیغات آن هم با حکم رسمی رییس جمهور از شواهد دیگر گسست گفتمانی بین چپهای اصلاحطلب و راست های اصلاحطلب دارد.
یکی دیگر از نمونههای این شکاف را می توان به حمایتهای بی بدیل ارگان این حزب از مطالب تند «سید جواد طباطبایی» برعلیه رییس دولت اصلاحات در خصوص بحث «حکومت فدرالیزه در ایران» است. روزنامه سازندگی در تاریخ 29 اردیبهشت 1398، با انتشار تیتر «لیبرالیسم علیه فدرالیسم»، جریان مقابل خود یعنی خاتمی و اتحاد ملت را تحت فشار رسانهای بیشتر به بهانه اظهار نظر خاتمی قرار دادند و از «سید جواد طباطبایی» به عنوان نیروی قهریه در این هدف استفاده نمودند. البته شکاف اصلاحطلبان در برابر اصلاحطلبان همچنان ادامه دارد به نحوی که وقتی «محمد رضا عارف» برای سومین مرتبه رقابت را به علی لاریجانی باخت، اعلام کرد «راه خود را از فرصت طلبان جدا می کنیم» اما این حرف او بی پاسخ نماند و کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران در کنایه ای به عارف گفت « برخی از افرادی که در جریان اصلاحطلبی هستند این پیشتازی آقای مطهری را در شرایطی که خودشان همیشه ساکت بودند تا جایی که به برخی از آنها گفته شده بود تا به حال در این مدت نمایندگی یک فوت هم در این میکروفن خود نکردهاید را به ضرر خود میدیدند. آقای مطهری مسلم است با این همه اظهارنظر شجاعانه دیگران را به حاشیه میراند».
به همین جهت پیش ببینی می شود که کارگزاران سازندگی در انتخابات مجلس راهی به جز اجماع با نیروهای اتحاد ملت، امید و غیره داشته باشند. محتمل ترین وضعیت آینده جریان اصلاح طلبی را می توان در دو قطبی شدن آن ها دانست. در یک سو نیروهای مورد تایید خاتمی که شامل احزاب اصلی چون اتحاد ملت، امید (نزدیکان عارف) و احیاناَ اعتماد ملی است و در آن سو نیروهای راست سنتی، اعتدال گرایان (اعتدال و توسعه) و کارگزاران سازندگی قرار خواهند گرفت.