خیانت «عبدالمالک» به «ریگی»/ حتی بن‌لادن هم «منطق» دارد!-راهبرد معاصر

خیانت «عبدالمالک» به «ریگی»/ حتی بن‌لادن هم «منطق» دارد!

پدرام شریفی و آرمین رحیمیان دو بازیگر فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» ضمن اشاره به فرآیند حضور در این فیلم سینمایی از مراحل آشنایی خود با شخصیت پیچیده عبدالمالک ریگی گفتند.
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۷ - ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ - 2019 June 16
کد خبر: ۱۳۷۵۲

به گزارش راهبرد معاصر ،  «عبدالمالک ریگی در آسمان دستگیر شد»؛ این احتمالاً مهمترین گزاره و اطلاعات مشترکی بود که خیلی از ما درباره عبدالمجید ریگی ملقب به «عبدالمالک ریگی» تروریست منطقه سیستان و بلوچستان داشتیم؛ تروریستی که رهبر گروه جندالله بود و طی عملیاتی در سال ۸۸ توسط ماموران در حالی که با هواپیما عازم بیشکک شده بود در آسمان دستگیر شد.

 

شاید آنهایی که بیشتر پیگیر بودند ترورهای او در تاسوکی و مسجد جامع زاهدان را هم به خاطر داشتند اما آیا واقعاً عبدالمالک را می‌شود در همین چند حادثه خلاصه کرد؟

 

عبدالمالک در حالی که تنها ۲۷ سال داشت، بیش از چهارصد عملیات تروریستی انجام داده و طی این بمب‌گذاری‌ها بسیاری از نظامی‌ها و غیرنظامی‌های منطقه سیستان را به کام مرگ کشاند و در حالی این کارها را انجام می‌داد که شعارش نجات قوم بلوچ از تبعیض و ستم بود و با همین شعار بسیاری از مردم عادی را قربانی خواسته‌ها و تفکرات افراطی خود کرد. هرچند عبدالمالک در خرداد ماه سال ۸۹ اعدام شد اما آیا واقعاً با اعدام او بساط تفکرهای افراطی هم برچیده شد؟

 

«شبی که ماه کامل شد» به کارگردانی نرگس آبیار با نگاهی انسانی برشی از زندگی عبدالحمید برادر عبدالمالک را روایت می‌کند که تحت تاثیر او قرار می‌گیرد و جنایاتی هولناک را رقم می‌زند؛ جنایاتی که بخشی از آن‌ها به زندگی شخصی او هم گره می‌خورد.

 

«افراطی‌گری عشق نمی‌شناسد، قربانی می‌گیرد و هر آنچه در مسیرش باشد مثل موجی با خود می‌برد»؛ این خلاصه برداشتی است که می‌توان با تماشای «شبی که ماه کامل شد» داشت؛ فیلمی جسورانه که در زاهدان، بنگلادش و پاکستان مقابل دوربین رفته است و حاصلش این روزها روی پرده سینماهای کشور است.

 

همزمان با اکران عمومی این فیلم با آرمین رحیمیان بازیگر جوانی که با ایفای نقش پیچیده عبدالمالک ریگی خود را به سینما معرفی کرده و پدرام شریفی بازیگر نقش شهاب برادرزن عبدالحمید در «شبی که ماه کامل شد» درباره این فیلم به گفتگو نشستیم.

در ادامه شرح قسمت نخست از این مصاحبه را می‌خوانید:

 

* «شبی که ماه کامل شد» حالا روی پرده سینماست و توانسته مخاطبان زیادی را به خود جلب کند، فکر می‌کردید از یک فیلم استراتژیک و تلخ در این حد استقبال شود؟

پدرام شریفی: من بعد از اکران فیلم، بازخوردهای خوبی گرفته‌ام. البته «شبی که ماه کامل شد» فیلم بسیار سختی بود و لوکیشن‌های بسیار سختی هم داشت. اصولاً وقتی با چنین فیلمنامه‌ای مواجه می‌شویم به این فکر می‌کنیم که قرار است بعد از ساخت فیلم چه اتفاقی برای آن رخ دهد اما خدا را شکر با وجود شرایط سختی که وجود داشت فیلم با کیفیت خوبی ساخته شد و حالا هم استقبال بسیار خوبی از آن شده است و مدام درباره آن می‌شنویم به طوری که ۹۸ درصد کامنت هایی که گرفته‌ام خوب بوده و حس خیلی خوبی دارم.

 

آرمین رحیمیان: من خیلی خوشحالم که با گروه «شبی که ماه کامل شد» کار کردم و واقعاً برای جوان‌های هم سن سال خودم آرزو می‌کنم که با این گروه فرصت همکاری پیدا کنند. چون صاحبان این فیلم بازی را به خوبی می‌فهمند و متوجه مناسبات احترام به بازیگر هستند برای مثال خانم آبیار هیچگاه با بازیگر به مانند ربات رفتار نمی‌کند.

 

صاحبان این فیلم بازی را به خوبی می‌فهمند و متوجه مناسبات احترام به بازیگر هستند؛ خانم آبیار هیچگاه با بازیگر به مانند ربات رفتار نمی‌کرد


*آقای رحیمیان شما در این فیلم بازی خوبی ارایه دادید. هرچند پیش از این شما را روی پرده سینما ندیده بودیم اما حالا با «شبی که ماه کامل شد» و بازی خوبتان به نظر می‌رسد یک شبه ره صد ساله را طی کرده‌اید. این موضوع را قبول دارید؟

رحیمیان: من نابازیگر نبودم و تجربه بازی داشتم اما بهای زیادی برای اینکه حاصل اولین تجربه تصویری‌ام اینگونه باشد، دادم. در همان سال‌هایی که دانشجو بودم پیشنهادهای زیادی برای کار در سریال‌های مختلف به من می‌شد ولی یک سری ایده آل‌هایی برای خودم داشتم که فکر نمی‌کردم باید به این راحتی از کنار آن‌ها بگذرم، وقتی پیشنهاد بازی در این فیلم به من داده شد بسیار خوشحال شدم و فکر می‌کردم آن اتفاقی که «باید»، برای من رخ داد.

 

آقای شریفی شما هم پیش از این نقش‌های فرعی زیادی ایفا کردید اما به نظر می‌رسد بازی شما در این فیلم تا مدت‌ها در ذهن مخاطب باقی بماند.

شریفی: من در «متولد ۶۵» به کارگردانی مجید توکلی و «سیانور» به کارگردانی بهروز شعیبی بازیگر نقش اول بودم و آن فیلم‌ها هم به اندازه خودشان در آن دوره خوب دیده شدند به ویژه «متولد ۶۵» که برای من برد زیادی داشت. ولی در نقش‌های مکمل هم «بادیگارد» ساخته ابراهیم حاتمی کیا را داشتم با این وجود می‌دانم ایفای نقش‌های مکمل به دلایلی سخت است. برای مثال بازیگر نمی‌داند که نقشی که او ایفا کرده در تدوین دچار چه تغییراتی می‌شود و یا ممکن است چقدر به آن اهمیت داده شود ولی دلیلی که باعث شد من نقش شهاب را در «شبی که ماه کامل شد» بازی کنم این بود که جای پای این نقش آنقدر در فیلمنامه سفت بود که من اعتماد کردم به طوری که فکر می‌کنم یکی از سکانس‌های مربوط به شهاب جزو سکانس‌های به یاد ماندنی و تاثیرگذار فیلم است.

 

البته این موضوعی را هم که شما می‌گویید قبول دارم و این روزها من بازخورد بسیار خوبی از سوی مردم می‌گیرم از همین رو فکر می‌کنم جزو همان نقش‌هایی می‌شود که تا سال‌ها در ذهن مخاطب باقی می‌ماند و مردم من را با نقش شهاب به یاد می‌آورند.

 

* بسیاری از مردم از عبدالمالک ریگی تنها این گزاره را به یاد می‌آورند که «او تروریست منطقه سیستان و بلوچستان بوده و ماموران ما توانسته‌اند او را در آسمان دستگیر کنند» خود شما چقدر از سرگذشت و فعالیت‌های او با خبر بودید و اصلاً مواجهه شما با این فیلمنامه چطور بود؟

شریفی: من اسم عبدالمالک را شنیده بودم و ماجرای دستگیری او در آسمان را می‌دانستم ولی از جزییات کارها و ترورهای او خبر نداشتم. به هر حال ما به عنوان یک بازیگر وقتی با فیلمنامه‌ای مواجه می‌شویم که به یک ماجرای واقعی ارجاع داده می‌شود و به کاراکترهایی که حضور واقعی داشتند و حالا هم برخی از آن‌ها در جامعه ما زندگی می‌کنند، اشاره دارد باید بدانیم که همین فیلمنامه چقدر به آن ماجرای واقعی نزدیک یا دور است و از چه زاویه به داستان نگاه می‌کند. باید بدانیم دلایل این امر چیست که به نظرم این موارد بسیار مهم هستند.

 

حداقل من اینگونه با فیلمنامه برخورد می‌کنم البته فکر می‌کنم در همه جای دنیا همینطور است یعنی در خود هالیوود هم فیلم‌هایی ساخته می‌شود که به یک سری از داستان‌های مهم واقعی از زوایای خاص نگاه می‌کنند. من فیلمنامه خانم آبیار را در مورد یک داستان واقعی خواندم و متوجه شدم به شدت از زاویه انسانی به قضیه نگاه کرده است.

 

* بله شاید اگر گروه دیگری از فیلمسازان وابسته به نهادهای رسمی این قضیه را به تصویر می‌کشیدند، از این حادثه یک فیلم شعار زده و حتی کاریکاتوری ارایه می‌دادند.

شریفی: بله طبیعی است که اگر یک نهاد امنیتی یا جاهای دیگر اقدام به ساخت فیلمی درباره حادثه می‌کردند، دستگیری ریگی و رشادت‌های خودشان را پررنگ‌تر روایت می‌کردند و هیچگاه فیلم را از زاویه دید دختری که عاشق برادر عبدالمالک شده و در این میان عشقی بزرگ در جریان است، نمی‌ساختند.

 

همین موضوع برای من بسیار جالب بود البته پیش از این، آثار دیگر خانم آبیار را هم دیده و متوجه نگاه زنانه و انسانی او در تمام فیلم‌هایش بودم از همین رو از این رویکرد بسیار خوشم آمد و وقتی فیلمنامه را خواندم متوجه شدم که فیلمساز در چه نقطه‌ای ایستاده است و در نظر دارد با این فیلم چه چیزی بگوید؛ این همان نقطه‌ای است که بسیار مهم و تاثیرگذار برای منی است که پیشنهاد این فیلم را پذیرفتم بنابراین زاویه دید خانم آبیار و فیلمنامه او برای من بسیار اهمیت داشت.

 

این نگاه انسانی در «شبی که ماه کامل شد» بسیار مشهود است و ما شاهد تلفیقی از عشق و خشونت در این فیلم هستیم و می‌بینیم که چطور عشق قربانی یک تفکر افراطی می‌شود.

رحیمیان: افراطی‌گری در هر مساله‌ای می‌تواند منجر به نابودی چیزهایی شود که در کنارمان هستند و اتفاقاً دوستشان داریم ولی انگار این افراطی‌گری آنقدر در تفکرمان رسوخ می‌کند که متوجه نمی‌شویم همین موضوعات دوست داشتنی در حال نابودی هستند، برای همین وقتی از بُعد انسانی به این موضوع نگاه کنیم آن را به مانند زنگ هشداری می‌بینیم که می‌تواند در هر برهه‌ای به یک اندازه کارکرد داشته باشد.

 

تفکرهای افراطی همیشه وجود دارند بنابراین وقتی به موضوعی از وجه انسانی نگاه کنیم متوجه می‌شویم آن فیلم دیگر تاریخ انقضا پیدا نمی‌کند چون هربار که آن مساله را به یاد می‌آوریم متوجه می‌شویم به دلیل افراطی‌گری یک سری از مسایل نابود شده‌اند. اگر تنها به دستگیری عبدالمالک پرداخته می‌شد ما فقط یاد قهرمانی افراد می‌افتادیم ولی هنگامی که فیلمنامه را خواندیم متوجه این نگاه انسانی شدیم که اتفاقاً برایمان بسیار جذاب بود ضمن اینکه من به شخصه چیزی درباره این مساله نمی‌دانستم.

 

من به خاطر شغل پدرم در شهرهای مرزی ایران زندگی کرده‌ام و میانگین اطلاعاتم درباره این قضایا به نسبت دیگران بد نبود چون ما با این اتفاقات سر و کار داشتیم برای همین هم متوجه شدم این مساله که یک عشق قربانی افراطی‌گری شده در میان مسایل دیگر گم شده است بنابراین وقتی زاویه دید خانم آبیار نسبت به موضوع را دیدم بسیار خوشحال شدم. هرچند اطلاعات من درباره این اتفاق کم نبود اما باز هم از زوایای مختلف ماجرا خبر نداشتم و نمی‌دانستم برادر عبدالمالک چنین بلایی را بر سر همسرش آورده و از همین جا فهمیدم خانم آبیار دست روی نقطه خوب و مهمی گذاشته است.

 

افراطی‌گری در هر مساله‌ای می‌تواند منجر به نابودی چیزهایی شود که در کنارمان هستند و اتفاقاً دوستشان داریم ولی انگار این

افراطی‌گری آنقدر در تفکرمان رسوخ می‌کند که متوجه نمی‌شویم همین موضوعات دوست داشتنی در حال نابودی هستند.


* به هر حال عبدالمالک یک شخصیت معاصر مهم است که فجایع بزرگی را رقم زده است و هر فیلمی درباره او می‌تواند حساسیت برانگیز باشد.

شریفی: بله او شخصی مانند بن لادن بوده است...

رحیمیان: بن لادن الگوی عبدالمالک بوده و حتی عکس او را در اتاقش داشته است.

 

* مواجهه شما با این نقش چگونه بود؟

رحیمیان: من اطلاعاتی را که برای ایفای این نقش لازم بود، از قبل نداشتم البته اطلاعاتی هم که داشتم به درد پرورش نقش نمی‌خورد. همه ما فقط ترور شهید شوشتری یا حادثه تروریستی مسجد جامع سیستان و بلوچستان را می‌دانستیم من هم همین قدر اطلاعات البته با جزییات بیشتر داشتم. بنابراین به این فکر کردم که باید چه کاری کنم تا عبدالمالک را بشناسم چرا که شخصیت و تفکر او در ابتدا برایم بسیار نامفهوم بود بر همین اساس تلاش کردم که با بومی‌های سیستان و بلوچستان درباره عبدالمالک ریگی صحبت کنم یعنی باید از یک راه ساده وارد می‌شدم.

 

به همین ترتیب یک ماه زودتر از شروع سکانس‌هایم به منطقه رفتم و با بومی‌ها صحبت کردم وقتی آنها درباره عبدالمالک حرف می‌زدند به گونه‌ای صحبت می‌کردند که گویا او را به خوبی می‌شناختند ولی متأسف بودند از اینکه این اتفاق افتاده است برای مثال بسیار متعجب بودند و می‌گفتند چطور ممکن است پسری با این هوش دچار چنین تفکری شود اما در همین زمان یکی از مسایلی که فیلم درباره آن صحبت می‌کند خودنمایی می‌کرد یعنی اینکه چرا هیچکس نمی‌پرسد دلیل اینکه چنین افرادی به تفکرهای تکفیری روی می‌آورند چیست؟ در حالی که ممکن است دلایل این امر فقر، کمبود امکانات و … باشد.

 

وقتی با بومیان منطقه سیستان و بلوچستان صحبت می‌کردم آنها یک سری جزییات کوچک به من دادند که اتفاقاً همان‌ها به درد من خورد. حتی در مسیر تحقیقم از دوستان درباره عبدالمالک پرسیدم تا ببینم تصور ذهنی آن‌ها از این شخصیت چه چیزی بوده است آنها در صحبت‌ها به همان ترورهای او اشاره می‌کردند اتفاقاً این دوستان جزو همان افرادی بودند که بیشتر از همه اخبار را دنبال می‌کردند از آن‌ها درباره شخصیت عبدالمالک ریگی پرسیدم که گفتند اطلاعی از این موضوع ندارند سپس دوستانم جستجو کردند و یکی از آنها به من گفت اگر من سوپرمارکت داشتم آخرین نفری که کارش را راه می‌انداختم همین عبدالمالک بود! چراکه شخصیت ساده‌ای داشت، هیچ چیز عجیب و غریبی نداشته، هیبت عجیبی نداشته، چشمان ترسناکی نداشته و هیولا نبوده بلکه تفکر او خطرناک بوده است.

 

برای همین هم تصمیم گرفتم از همین زاویه وارد شوم از سوی دیگر متوجه شدم ویژگی‌های شخصیتی عبدالمالک در فیلمنامه بسیار درست نوشته شده، کاراکتری است که کار عجیبی انجام نمی‌دهد یا هرچند کارهایش را قبلاً انجام داده ولی همچنان آرام است.

 

* حتی هنگام کشتن شهاب ما چیز عجیبی از او نمی‌بینیم و در کمال آرامش به شکل فجیع یک انسان را از بین می‌برد.

رحیمیان: بله به همین خاطر من نمی‌خواستم از او هیولا بسازم چون این تفکر او بود که خطرناک بود نه شکل حرف زدن او و… به همین دلیل است که می‌بینیم حتی وقتی با برادرش صحبت می‌کند انگار حرف‌های خودش را باور دارد، به برادرش می‌گوید فائزه از کفار است و تو با کفار و نیروی دشمن ازدواج کرده‌ای، انگار که می‌خواهد به برادرش بگوید تو متوجه ماجرا نیستی، برادرش را نصیحت می‌کند و می‌خواهد بگوید راه درست از نظر او چیست حتی در این گفتار هم مثل هیولا عمل نمی‌کند ولی با همین خونسردی سر شهاب را می‌برد یا برادرش را به دل یک ترور می‌فرستد بنابراین نباید از او یک شخصیت کاریکاتوری ساخته می‌شد برای مثال در سکانسی که دایی نورالدین را می‌زند، قبلش رفتارهای ساده‌ای دارد مثلاً کلاهش را درست می‌کند یا وضو می‌گیرد.

 

* گفتگویی با خانواده عبدالمالک هم داشته‌اید؟

رحیمیان: نه نداشتم البته شنیده‌ام مادرش زنده است ولی او را اصلاً ندیده‌ام.

 

* عده‌ای تلاش داشته و دارند اقدامات تروریستی امثال عبدالمالک را در قالب نفرت قومی و واکنش نسبت به برخی محرومیت‌ها توجیه کنند. در فیلم اما به درستی تفکیک میان انحراف فکری این گروه و توجیهاتی از این دست صورت گرفته است....

رحیمیان: ماجرای طایفه ریگی با خود عبدالمالک ریگی بسیار فرق دارد؛ حتی قوم بلوچ از عبدالمالک نفرت پیدا کرده‌اند چون ما هم گاه و بی گاه وقتی می‌خواهیم درباره عبدالمالک صحبت کنیم از واژه کلی «ریگی» استفاده می‌کنیم. از همین موضوع متوجه می‌شویم که عبدالمالک به طور کلی یک طایفه بزرگ، شریف، با آبرو و مهمان‌نواز را بدنام کرده است در حالی که حتی خود آن‌ها به ما کمک بزرگی کردند. جالب اینکه هنوز بسیاری فکر می‌کنند «ریگی» تنها نام خانوادگی یک شخص است در حالی که آنها یک طایفه بزرگ هستند و ما باید قوم بلوچ را از عبدالمالک جدا کنیم.

 

شریفی: وقتی به سیستان و بلوچستان می‌رفتیم همیشه می‌دیدم که آن‌ها در فقر عجیبی زندگی می‌کنند. این یک شوخی است که ما فکر کنیم کشور ما وظیفه‌اش را در مقابل مناطق مرزنشین انجام داده است. هرچند همه ما می‌دانیم ترور و انتحار کاری غلط و حاصل انحراف فکری است ولی باید ریشه‌های این موضوع را هم پیدا کنیم. امیدوارم این فیلم باعث شود به این موضوعات فکر کنیم.

 

بُعد ترسناک چنین تفکراتی همین است یعنی حتی اگر با بن لادن هم صحبت کنید و دلایل رفتارهایش را بپرسید برای شما منطق می‌آورد و همین منطق است که ترسناک است.


ما به مناطقی در چابهار و سیستان و بلوچستان می‌رفتیم که اصلاً باورمان نمی‌شد که عده‌ای در چنین مکان‌های زندگی کنند. رسیدگی به معیشت مردمان این مناطق در واقع یک نوع سرمایه‌گذاری است که کشور ما می‌تواند انجام دهد تا هم حق آن‌ها را به عنوان کسانی که سال‌های سال در مرزها از ما دفاع کرده‌اند، ادا کنیم و هم مانع این فجایع شویم. باید توجه کنیم که مرز ما با یک سری کشورهای خطرناک مثل پاکستان، افغانستان و… است که به شدت این اتفاقات تروریستی در آنجا زیاد است بنابراین اگر به این مناطق امکانات بدهیم، مردم را آگاه کنیم و… طبعاً اتفاقات بهتری می‌افتد چون ما واقعاً چیزی جز شرافت و مهمان نوازی از مردم سیستان و بلوچستان ندیدیم.

 

هر قومی از ایران به خاطر جایی که زندگی می‌کنند، ویژگی‌هایی دارند که من اگر بخواهم یک ویژگی از مردم سیستان و بلوچستان عنوان کنم، می‌گویم که آنها سر به زیرترین مردمی بوده‌اند که من در تمام عمرم دیده‌ام به طوری که وقتی با شما صحبت می‌کنند اصلاً نگاهتان نمی‌کنند. امیدوارم این فیلم باعث باز شدن مسیری برای بهبود کیفیت زندگی آنها شود و مسئولان ما به این فکر کنند که باید چه کاری کنند تا مانع شکل‌گیری تفکرات افراطی شوند.

 

* به‌خصوص که جهت شکل‌گیری و جذب نیرو در این دست گروه‌های انحرافی دیگرانی هستند که حسابی پول خرج می‌کنند و دست روی این جنس نقاط ضعف آدم‌ها می‌گذارند…

شریفی: دقیقاً همینطور است به علاوه اینکه باید بپذیریم آموزش حق هر آدمی است ولی وقتی به افراد آموزش داده نشود و همان آدم‌ها عقده داشته باشند همین مسایل پیش می‌آید اصلاً اگر توجه داشته باشیم می‌بینیم که شخصیت عبدالمالک پر از زخم است و از همان زمان کودکی هم این دردها را با خود دارد که باعث می‌شود شخصیتی که یک فرد باهوش و کاریزماتیک است به طرفه العینی به یک هیولای فکری تبدیل شود چون احساس می‌کند می‌تواند هرکاری انجام دهد و اصلاً انجام این کارها حقش است....

 

* و باور دارد که نجات‌دهنده است!

شریفی: بله اصلاً بُعد ترسناک چنین تفکراتی همین است یعنی حتی اگر با بن لادن هم صحبت کنید و دلایل رفتارهایش را بپرسید برای شما منطق می‌آورد و همین منطق است که ترسناک است. در همین هنگام است که ما از اینکه این شخص چنین فکر می‌کند متعجب می‌شویم من امیدوارم این فیلم باعث شود که ما این فضا را با آگاهی برای مردم مناطق مرزنشین سامان دهیم.

 

رحیمیان: دقیقاً تلخی این موضوع این است که عبدالمالک به کارهایی که می کرده، باور داشته و همه چیز را توجیه می کرده است. او برای کارهایی مثل آدم‌کشی، دزدی و … منطق می آورده برای مثال با وجود اینکه آدم‌هایی بی‌گناه را به کشتن می داده ولی به این موضوع باور داشته که بی‌گناه‌ها به بهشت می‌روند و کافرهایی که ما می‌کشیم به جهنم می‌روند و این منطق آن‌ها بوده‌است. در این میان می‌شود جای خالی آموزش را دید.

منبع:مهر

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار