به گزارش راهبرد معاصر ، تحریم محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان در حالی توسط آمریکایی ها صورت میگیرد که آنها در ظاهر مدعی و خواهان مذاکره مجدد با ایران هستند. این تحریم اگرچه به هیچ عنوان قابل قبول نیست ولی در یک نگاه کلی، اقدام جدیدی علیه مقامات جمهوی اسلامی ایران هم به شمار نمی رود؛ این اتفاق پیش از این برای شمار قابل توجهی از مقامات جمهوری اسلامی اعم از نظامی و چه غیرنظامی رخ داده است.
اگرچه در فضای داخلی کشور همه جناحها و سلایق این اقدام آمریکاییها را محکوم کردند، اما برخی طرفهای سیاسی سعی دارند با استثنایی نشان دادن این تحریم و ایجاد هالهای از تقدس به دور آن، اینگونه وانمود کنند که اگر ظریف تحریم شد، موید راهی است که در پیش گرفت. حال آنکه همین گروه در موارد قبلی نظری دیگر داشتند و معتقد بودند وقتی دیگران توان دیپلماسی ندارند آنها هستند که باید قدم به میدان بگذارند و از طریق مذاکره و دیپلماسی تحریمها را بردارند.
در این یادداشت، ضمن محکوم کردن اقدام اخیر آمریکاییها و تاکید بر اینکه تحریم وزیر امور خارجه ایران را رفتاری بر خلاف مشی انسانی میدانیم، اما سعی داریم بر این موضوع کمی مترکز شویم که تحریم ظریف اگر نشاندهندهی قدرت تاثیرگذاری او هست -که هست- نتیجه کدام مشی و مسیر است؟
وزیر خارجه کیست و وزارت خارجه کجاست؟
دستگاه دیپلماسی یک حکومت، در واقع مجری سیاستهایی است که به صورت کلان در سطوح بالاتر تعیین شده و برای اجرا به وزارت امور خارجه سپرده میشود. در واقع وزارت امور خارجه وظیفه دارد آنچه که به عنوان سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی مصوب شده را در عرصه بینالملل به خوبی تبیین و سپس اجرا کند. از این منظر عملکرد محمدجواد ظریف به عنوان مقام عالی دستگاه دیپلماسی قابل دفاع است.
سخنرانیهای خوب و تا حد بسیار قابل توجهی حساب شده و آشنایی با نحوه ارائه سخن – بخصوص زمانی که پای آمریکایی ها در میان است- از ظریف چهره ای تاثیرگذار ساخته که در مواقع متعددی، آنگاه که ذیل سیاستهای جمهوری اسلامی سخن میگوید، توانسته است در برابر قدرت رسانهای غرب تا حد زیادی مقابله به مثل کند.
برای مثال وقتی توانمندی های نظامی و موشکی ایران زیر فشار سیاسی غرب قرار دارد، این وزیر امورخارجه بود که یکی از بهترین دفاعیات را در مجامع بینالمللی از این توان بازدارنده کشورمان داشت.
در بهمن ماه سال گذشته، ظریف در سخنرانی خود در پنجاه و پنجمین کنفرانس امنیتی مونیخ در واکنش به تهدید فرانسه در مورد اعمال تحریمهای موشکی عنوان کرد: «آن زمان که ما با جنگندههای فرانسوی، تسلیحات شیمیایی آلمانی، تانکهای انگلیسی و آواکسهای آمریکایی و تسلیحات روسی تحت حمله بودیم، زمانی که ما را موشکباران میکردند، هیچکس کوچکترین ابزار دفاعی به ما نمیداد، نه پدافند و نه موشکی برای پاسخ. همین امروز آیا کسی به ما سلاح میفروشد؟ آیا کسی به ما جنگندهای برای دفاع از خود میفروشد؟ اگر مورد حمله قرار بگیریم قرار است با شمشیر از خود دفاع کنیم؟»
سخنان ظریف در دیگر مجامع بین المللی مانند اجلاس داووس، سازمان ملل و گفتگو با رسانه های خارجی در حاشیه سفر به کشورها نیز نکاتی از این دست کم ندارد. این همان موضعی است که از یک دیپلمات در جمهوری اسلامی انتظار می رود؛ یعنی اجرای تصمیمات کلان نظام به بهترین شکل ممکن. تصمیماتی که البته خود او نیز در اتخاذ آن صاحب رای و نظر است. هرچند در برخی اوقات این سیاستها میتواند همراستا با نظرات او باشد و برخی اوقات نباشد.
اما انتقاد از عملکرد ظریف به عنوان وزیر امور خارجه زمانی آغاز می شود که او بجای سخنگویی و اجرای سیاستها، خود در مقام سیاستگذاری مینشیند و یا دست کم این جایگاه را برای خود (به عنوان مسئول دستگاه دیپلماسی) قائل میشود. نمونه عینی، واضح و روشن آن را در برجام و توافق هستهای دیدیم.
با روی کارآمدن دولت حسن روحانی، پرونده مذاکرات هسته ای ایران با 1+5، از شورای عالی امنیت ملی به وزارت امورخارجه منتقل و وزیر خارجه نیز مسئول پیگیری آن شد. در این دوره با قدرت گرفتن وزارت خارجه، مسیر پرونده هسته ای نیز کمی تغییر کرد و حالا مجریان سیاست ها، خود را در جایگاه سیاستگذاری نیز می دیدند.
علی رغم همه مخالفتها، آنها پرونده را در بسیاری از موارد آنطور که میخواستند پیش بردند و گهگاه حساب ویژهای روی حرف، قول و حتی امضای مقامات ایالات متحده باز کردند.
محمدجواد ظریف که حالا رسانهای ترین فرد ایرانی در خارج از کشور است، بارها در قابهای دونفره با همتای آمریکایی خود ظاهر شد و نهایتاً قراردادی را امضا کرد که بنا بود بلافاصله با امضای آن، تمامی تحریم های گذشته و حال ملغی (و نه تعلیق) شود.
اگرچه حسن روحانی اخیرا در اظهاراتی تاکید کرده است که «قراردادی را امضا کرد که همه ازجمله مجلس شورای اسلامی، شورای عالی امنیت ملی و رهبری نیز روی آن نظر داشتند» ولی نگاهی به اظهارات قدیمی تر، مبین آن است که وقتی برجام در اوج بود، هم رئیس جمهور و هم وزیر امورخارجه بر این موضوع اصرار می ورزیدند که همه مسئولیت ها برعهده آنهاست.
در واقع دولت نمیخواست منافع و محاسن برجام را در فضای روانی داخل با کسی شریک شود اما بعدها که پایههای برجام سست شد و به ویژه بعد از خروج آمریکایی ها از برجام و نیز بی میلی اروپا برای اجرای تعهدات خود (آن هم در حالی که ایران به همه تعهداتش عمل کرده بود) و زمانی که فضای داخل کشور از دلبستگی به برجام دور میشد، رئیس دولت سعی کرد تا این بار مضرات برجام را با دیگران قسمت کند.
آخرین اقدامی که شکست نگاه حاکم بر دولت در اعتماد به غرب (بخصوص آمریکا) را نشان داد، تحریم اخیر وزیر امورخارجه -آن هم با بدترین الفاظ از سوی آمریکایی ها- بود.
آنها ظریف را تحریم کردند چراکه معتقدند او در مقام سخنگوی نظام جمهوری اسلامی، نقشی بی بدیل و موثر داشته است، یعنی همان نقشی که هم ظریف بازی در آن را بخوبی بلد است و هم مهمترین وظیفه دستگاه دیپلماسی محسوب میشود.
بنابراین به نظر میرسد دستگاه دیپلماسی و شخص وزیر امورخارجه هرکجا که در مقام مجری سیاست های نظام بود، تاثیرگذاری خود را نشان داد ولی وقتی بر مسند سیاستگذاری نشست، نتیجهای جر آن چه که بر سر برجام رفت، نصیب کشور نشد.
منبع : فارس