به گزارش «راهبرد معاصر»؛ ایده «نه جنگ، نه صلح» در یمن به معنای برزخی شدن اوضاع این کشور و تداوم آن، موضوعی است که در ماه های اخیر به شدت از سوی تحلیلگران و کارشناسان مختلف در حوزه مطالعات یمن مطرح می شود. نکته قابل توجه در این زمینه آن است که طرفدار اصلی و حتی به نوعی بانی این ایده دولت آمریکاست.
واشنگتن که مناسبات و تحولات یمن را به وسیله تیم لیندرکینگ، نماینده ویژه خود در امور یمن دنبال می کند، به هر وسیله ای در تلاش است مانع شکل گیری صلح پایدار میان دو طرف درگیر شود، با مانع تراشی در این زمینه و گذاردن چوب لای چرخ مذاکرات نهایی، از دستیابی به صلح فراگیر جلوگیری کند یا اینکه مذاکرات را به تعویق بیندازد. حال پرسش اینجاست دلیل آمریکا در این زمینه چه می تواند باشد و اهداف مورد نظر واشنگتن از دنبال کردن روش مذکور با وجود ادعاهایش چیست؟
آمریکا خوب می داند دو طرف درگیر در بحران یمن از وضعیت مذکور منفعتی کسب نمی کنند، به همین دلیل با فرسایشی کردن آن تلاش می کند شرایط را به سمت بحران سازی و درگیری پیش ببرد
واقعیت این است، در شرایطی که همه کشورها و بازیگران درگیر بحران یمن از داخلی و خارجی مشتاق و متمایل به راه های سیاسی برای پایان دادن به بحران یمن هستند و آن را تنها مسیر پیش رو در این زمینه قلمداد می کنند، واشنگتن با عملکردش نشان داده است هیچ علاقه و تمایلی در این باره ندارد. در واقع تمایل نداشتن واشنگتن تداوم ایده «نه جنگ، نه صلح» نیست؛ بلکه آنچه واشنگتن دنبال می کند، تداوم شرایط مذکور برای آتش افروزی های تازه در یمن و عمیق تر کردن بحران این کشور است.
آمریکا خوب می داند دو طرف درگیر در بحران یمن از وضعیت مذکور منفعتی کسب نمی کنند، به همین دلیل با فرسایشی کردن آن تلاش می کند شرایط را به سمت بحران سازی و درگیری پیش ببرد؛ به طوری که تداوم روند مذکور در شرایطی که صنعا نیازمند دستیابی به راه حل سیاسی است، یعنی با ادامه دار شدن شرایط و روند مذکور، صنعا با مشکلات عدیده و به نوعی با چالش سیاسی قدرت در مناطق تحت سلطه همراه خواهد شد.
این یعنی انصارلله و دولت نجات ملی در صورت برآورده نشدن مطالباتشان و با هدف صیانت از دستاوردهای انقلاب مردمی یمن در نبرد با متجاوزان وارد کارزار نبرد خواهند شد. این اتفاق در یک کلام یعنی اینکه اهداف تعیینی در درون مرزهای سعودی مورد حمله قرار خواهد گرفت، خطوط نبرد، محورها و جبهه های درگیری شرایط آتش را از نو تجربه خواهند کرد و خشونت ها از سر گرفته خواهند شد.
میزان آگاهی محیطی، میدانی و سیاسی آمریکا از شرایط موجود در یمن سبب شده است آنها به بانیان و حامیان ایده و روند «نه جنگ، نه صلح« تبدیل شوند. رویکرد بدبین سازی، تلاش برای اختلاف سازی، مانع تراشی ها متعدد بر سر بازگشایی بنادر، پرداخت حقوق و دستمزدها و ... ، ایده تضعیف کردن صنعا و خرید زمان برای تقویت بازیگران همسو، زمان دار و فرسایشی کردن فرآیندهای سیاسی و ... همگی گویای تلاش های واشنگتن برای عمق بخشی به بحران یمن است، نه ادعای حل و فصل آن و یافتن راهکارهای پایدار سیاسی.
آنچه آمریکا در یمن دنبال می کند، منافعی است که از ناحیه وجود بحران، تداوم آن و عمق بخشی به آن به دست می آورد. به واقع درک و دریافت این موضوع از سوی تمام بازیگران موجود در یمن می تواند به معنای خنثی سازی برنامه ها و عملیات تخریبی واشنگتن برای بر هم زدن زمینه سیاسی حل فراگیر و پایدار بحران در یمن باشد.
اگر دو طرف درگیر در یمن همانند واشنگتن که از قبال وجود بحران انتفاع می کند، منافع حاصل از دستیابی به صلح را در نظر بگیرند و برحسب آن کنش های سیاسی تعیین و اقدام به انجام آن کنند، مسلماً مسیر رسیدن به صلح هموارتر و طرح ها و نقشه های واشنگتن نیز بی اثر خواهد شد.