به گزارش «راهبرد معاصر»؛ با پایان جنگ سرد در اواخر دهه 1980 میلادی، نظم بینالملل به سبب فروپاشی ساختار دوقطبی تغییر کرد و موضوعات پیچیده و نوینی همانند افزایش ظهور بازیگران جدید بینالمللی و منطقهای رخ داد و منطقهگرایی بهعنوان چشمانداز نوین بازبینی شد. در واقع، جهان بعد از فروپاشی نظام دوقطبی و بهویژه سال 2001 میلادی، منطقهگراست.
منطقهگرایی از این دوره به بعد نقش عمدهای در سیاست خارجی قدرتهای بزرگ ایفا کرد. به عبارتی تحولات رخ داده دربردارنده پیامی کلیدی برای جهانیان بود که دوره هژمونی و هیمنه ابرقدرت بر سراسر جهان به سرآمده و باید در مناطق قدرتنمایی کرد. به همین دلیل نظم منطقهای در ادبیات روابط بینالملل وارد شد.
سند راهبرد امنیت ملی آمریکا در سال 2015 میلادی نشان از تغییر رویکرد آمریکا نسبت به منطقه غرب آسیا و گردش به سمت شرق میداد
امروزه نیز با پیچیدگی و آشوبناک شدن ساختار بینالملل، مناطق مختلف به شدت تحت تأثیر منطق پیچیدگی قرار گرفتهاند. یکی از مناطقی که از نظم امنیتی پیچیده ای متأثر شده، غرب آسیاست. این منطقه در وضعیت پیچیدگی برخلاف وضعیت کلاسیک که تنها قدرت نظامی را شامل میشد، دربرگیرنده تنوعی در حوزه قدرت است که جمهوری اسلامی ایران، عربستان سعودی، ترکیه و مصر از ابعاد و ویژگیهای آن برخوردارند.
با پایان جنگ سرد، آمریکا به دنبال ایجاد نظم نوین جهانی و نخستین هدف برای استقرار آن، حضور در منطقه راهبردی غرب آسیا بود. به همین دلیل در سال 1990 میلادی و به بهانه حمله عراق به کویت، حضور نظامی خود را در منطقه با مجوز سازمان ملل متحد رسمیت بخشید. در سال 2001 میلادی نیز با فرو ریختن برجهای نیویورک و به بهانه مبارزه با تروریسم، موج دوم حضور نظامی آمریکا در غرب آسیا با حمله به افغانستان شکل گرفت که در سال 2003 میلادی به عراق نیز کشیده شد؛ در سال 2014 میلادی نیز به بهانه مقابله با گروه تروریستی داعش در قالب ائتلاف بینالمللی حضور نظامی خود را در منطقه به ویژه عراق و سوریه گسترش داد.
اما سند راهبرد امنیت ملی آمریکا در سال 2015 میلادی نشان از تغییر رویکرد آمریکا نسبت به منطقه غرب آسیا و گردش به سمت شرق میداد. جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا نیز اولویت راهبردی سیاست خارجی خود را همآوردی با چین و روسیه اعلام کرد. به همین دلیل واشنگتن که در منطقه شکست خورده بود، نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج کرد، از عراق و سوریه کاهش داد و تمرکز خود را بر حمایت از اوکراین و رویارویی با روسیه قرار داد.
این راهبرد واشنگتن به معنای خروج کامل از غرب آسیا نیست؛ بلکه با هدف تمرکز بر مناطق دیگر انجام شده است. آمریکا در سالهای گذشته کوشید با تقویت هم پیمانان خود در منطقه و تأسیس ائتلاف منطقهای میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی، تهران را تضعیف و عرصه عمل کشورمان را محدود کند، اما نتیجه ای جز شکست به دست نیاورد.
طبق راهبرد واشنگتن، قرار بود پس از خروج نیروهای نظامی آمریکا از منطقه، رژیم صهیونیستی در کنار برخی کشورهای عربی نظم جدید منطقهای را با هدف به انزوا کشاندن و تضعیف ایران و محور مقاومت راهاندازی کند. در همین راستا مقام های آمریکایی و صهیونیستی در چهار سال گذشته از فضای متشنج میان ایران و برخی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بهرهبرداری و تلاش کردند طرحهای خود را عملیاتی کنند.
در این میان تشکیل ناتوی عربی یا ناتوی عبری - عربی با هدف مقابله با نفوذ ایران در منطقه و تضعیف قدرت محور مقاومت بود که بارها از سوی مقام های صهیونیستی مطرح شد و هربار نیز به نتیجهای دست نیافت.
البته صهیونیستها امیدوار بودند این طرح در کوتاه مدت و پس از عادی سازی روابط با عربستان سعودی عملیاتی شود. با وجود این، عادیسازی روابط میان تهران و ریاض تمام طرحها و تلاشهای رژیم صهیونیستی را برای تضعیف ایران ناکام گذاشت و میتواند نظم جدیدی را در منطقه ترسیم کند که در آن صهیونیست ها به حاشیه کشانده شوند.
در همین راستا گاردین در گزارشی نوشت، نتیجه آشتی ایران و عربستان میتواند مهر تأییدی بر افول نفوذ واشنگتن در غرب آسیا و تضعیف رژیم صهیونیستی باشد. ایال زیسر، استاد دانشگاه تلآویو در این زمینه ادعا کرد، توافق ابراهیم منادی ایجاد نظم منطقهای جدید بود که در آن نقش مهمی به صهیونیست ها داده میشد، اما رژیم صهیونیستی در ماههای اخیر به ويژه پس از روی کار آمدن کابینه بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر این رژیم در مشکلات داخلی خود غرق شده است و روابط تنشزایی با کشورهای عربی دارد.
نتیجه نظرسنجی مؤسسه واشنگتن نیز نشان میدهد، درصد حامیان پیمان ابراهیم در بحرین، عربستان سعودی و امارات در سال گذشته کاهش شدیدی داشته است و بیش از دو سوم شهروندان این کشورها دیدگاهی منفی نسبت به آن پیدا کردهاند. ماه گذشته نیز ابتسام الکتبی، رئیس مرکز سیاستهای امارات در سخنانی در کنفرانس صهیونیستی «هرتزیلیا» گفت، کشورش و سایر سازشکاران عرب پس از عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی به دلیل تندرویهای کابینه نتانیاهو بیآبرو شده اند و هیچ دولت عربی دیگر در سایه این کابینه حاضر نیست در مسیر عادیسازی روابط با این رژیم گام بردارد.
گاردین در گزارشی نوشت، نتیجه آشتی ایران و عربستان میتواند مهر تأییدی بر افول نفوذ واشنگتن در غرب آسیا و تضعیف رژیم صهیونیستی باشد
در حقیقت، یکی از پیامدهای احتمالی ازسرگیری روابط تهران و ریاض، شکلگیری نظم نوین منطقهای و بازترسیم ائتلافها در منطقه است. برخلاف انتظارات قبلی، شکست و خروج مفتضحانه آمریکا از افغانستان به هرج و مرج منطقهای منجر نشد، بلکه این عقبنشینی راه را برای شکلگیری دیپلماسی منطقهای هموار کرد، زیرا همه بازیگران منطقهای پس از خروج آمریکا از افغانستان ترمیم روابط با یکدیگر و تنشزدایی را در دستور کار خود قرار دادهاند.
همگرایی منافع راهبردی چین، ایران و عربستان سعودی نیز حاکی از واقعیت ژئوپلیتیک جدیدی در منطقه غرب آسیاست. تغییر واقعی که پس از توافق پکن رخ داد، تنها به عادیسازی روابط عربستان سعودی و ایران محدود نمیشود، بلکه معنایی فراتر از عادی سازی روابط دو کشور دارد و نشان دهنده ویژگیها و نشانههای ایجاد نظم منطقهای جدید است.
در واقع توافق عربستان و ایران نشان میدهد دو قدرت اصلی منطقه به دنبال ترمیم روابط خود با هدف بازترسیم نظم منطقهای هستند. بیشتر قدرتهای بزرگ منطقه و تمامی بازیگران کوچک نیز از نظم منطقهای با ثبات استقبال میکنند.
علاوه بر این، با میانجیگری چین انتقال مرکز ثقل ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک از غرب به شرق ظاهر شد که حاکی از افول قدرت بلامنازع آمریکاست. در همین راستا، ماه گذشته یکی از مقام های نظامی خبر داد، ائتلافهای بینالمللی جدید در منطقه و بینالملل با مشارکت کشورهای حوزه خلیج فارس در کنار عراق، هند و پاکستان با هدف حفظ امنیت منطقه در حال شکلگیری است. ائتلاف دریایی ای که پیش تر با روسیه، چین، عمان و پاکستان شکل گرفته بود، امروز در حال گسترش است و با کشور هند و کشورهای منطقه ازجمله عربستان، امارات، قطر، بحرین و عراق به زودی شکل میگیرد.
این موضوع خشم و نارضایتی آمریکا را برانگیخت و فرمانده ناوگان پنجم را وادار به شکستن سکوت خود کرد و علنی از آن انتقاد کرد. چنین ائتلافی خشم رژیم صهیونیستی را نیز به دنبال داشت، زیرا ائتلاف دریایی بینالمللی پروژه امنیتی مشترک میان ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس است که در صورت تشکیل، ضربه سنگینی به منافع راهبردی رژیم صهیونیستی در منطقه وارد، نقاط قوت مهم توانمندیهای ایران را نمایان میکند و شکستی دیگر برای هژمونی آمریکا در منطقه به شمار خواهد رفت.
به همین دلیل همزمان با مطرح شدن زمزمه های نظم جدید منطقهای، مقام های واشنگتن راهی عربستان سعودی شدند تا حداکثر تلاش خود را برای عادیسازی رابطه میان تلآویو و ریاض و احیای پروژه تشکیل جبهه منطقهای برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران عملیاتی کنند. این در حالی است که دولت آمریکا پیش تر اعلام کرده بود دیگر تمایلی برای مداخله در موضوعات منطقه غرب آسیا ندارد، اما پس از بروز نشانههای شکلگیری ساختار امنیت درون منطقهای که رژیم صهیونیستی در آن به حاشیه رانده شده، به تکاپو افتاد بار دیگر در فرایند شکلگیری ساختار امنیتی جدید تأثیرگذار باشد.
نظم درونزا و بدون دخالت قدرتهای خارجی میتواند علاوه بر فراهم کردن امنیت و ثبات در منطقه به پیشرفت اقتصادی آن منجر شود.