به گزارش راهبرد معاصر؛ آنشل پیفیر نویسنده این مقاله معتقد است، از روز ۷ اکتبر اسرائیل دهها خودزنی انجام داده است که هر یک از آنها د رحد خود یک رسوایی هستند.
به اعتقاد نویسنده، تخلیه سراسیمه شمال، آغاز حمله زمینی به نوار غزه به جای رفح، عدم وجود برنامهای برای روز بعدی، بی مبالاتی نسبت به سرنوشت ربوده شدگان، کارشکنی در ورود کمکهای بشر دوستانه به نوار غزه، دروغ و ودروغ گویی مستمر در مورد وحدت و انسجام داخلی، چپاول بودجه به نفع احزاب ائتلاف حاکم، عدم انضباط و حرف شنوی در ارتش اسرائیل از فرماندهان مافوق، خیالپردازی به نام پیروزی کامل و حمله به دمشق که منجر به گشودن جبهه دیگری علیه اسرائیل شد، کارنامه ۲۰۰ روزه اسرائیل از ۷ اکتبر به بعد بود، کارنامهای که مملو از اشتباهات ویران کننده برای اسرائیل است.
به اعتقاد این رسانه عبری زبان این موارد همگی رسوایی اداری و مدیریتی چه در بعد نظامی و چه در بعد سیاسی هستند و همگی آنها را بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل انجام داده و باعث شده است اسرائیل ضربات و خودزنیهایی را یکی پس از دیگری به خود وارد کند و تفاوتی هم نمیکند که این اقدامات در غزه، سوریه یا علیه ایران انجام گرفته باشد.
نویسنده معتقد است، دهها هزار نفر را از همان ابتدای ۷ اکتبر از شهرکهای شمال (فسطین اشغالی) تخلیه کردیم، این کار در مرز با لبنان سراسیمه انجام گرفت بدون آن که در رابطه با سرنوشت آنها و هدف نظامی از تخلیه منطقه از ساکنان آن فکری بشود.
به جای آرام کردن مردم، این اقدامات باعث گسترش موجی از ترس و وحشت شد، با وجود آنکه دستور تخلیه از سوی طرفهای رسمی صادر شده است، اما هیچ طرح و نقشهای برای پایان جنگ در شمال و باز گرداندن ساکنان صورت نگرفته است.
در رابطه با حمله به غزه هم هاآرتص نوشت: هدف از حمله زمینی به نوار غزه از بین بردن حماس بود، اما در واقع اسرائیل نوار غزه را از بین برد در حالی که حماس همچنان با قدرت در حال فعالیت است.
به اعتراف این نویسنده: تصمیم به حمله زمینی به نوار غزه سه هفته بعد از عملیات حماس گرفته شد، یگانهای مختلفی به شهر غزه حمله کردند و اعلام شد که هدف از این تهاجم متلاشی کردن زیر ساختهای نظامی و نمادهای حاکمیتی حماس است، اما ارزیابیهای بسیار خوشبیانه تا حد خوشبینی افراطی آن بود که حمله گسترده ارتش اسرائیل و ورود به قلب شهر غزه و رسیدن به بیمارستان شفا میتواند یاس و نا امیدی را در صفوف جنگجویان حماس به وجو دآورده و منجر به فروپاشی شاخه نظامی این سازمان شود.
اما به سادگی باید گفت، حماس به ساختار اصلی سازمانی خود یعنی جنگ جهادی و پارتیزانی بازگشت، جنگی که رهبران و هزاران نفر از جنگجویانش از اهالی جنوب نوار غزه در آن تبحر داشته و از شبکه تونلها که بعدها مشخص شد بسیار در هم تنیده شده و بسیار بیشتر از آنچه که سرویسهای اطلاعاتی تصور میکردند، مجهز است، استفاده میکنند.
با این حال و با وجود آنکه باید در چنین شرایطی راه بر حماس از منطقه جنوب در منطقه رفح بسته میشد، اسرائیل ترجیح داد بر شمار کشتهها بیافزاید و بعد هم ماموریت گردانهای ارتش را پایان دهد، البته در این رابطه هم آمار و ارقام منتشر شده چندان صحیح نیستند.
تعبیر و توصیف واضح و شفاف در این رابطه آن است که اسرائیل شهر غزه را ویران کرد نه حماس را و با وجود آنکه ضرباتی به حماس وارد شده، اما این ساختار همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد.
سومین رسوایی نتانیاهو و اسرائیل در این مدت نبود یک راهبرد واقعی است، بعد از گذشت بیش از ۶ ماه از جنگ، خبری از نقشه عملیاتی در غزه نیست، ارتش اسرائیل تقریبا تمامی توان نظامی و احتیاط خود را به نوار غزه اعزام کرد و ماههای متوالی در آن جنگید، صدها نظامی کشته و هزاران زخمی داد، اما دست آورد آن صفر بود، حماس هم در مقابل همچنان فعال و کارآمد است.
امروز بعد از گذشت یک نصف سال از بی برنامگی در این جنگ، به طور بالفعل روز بعد از جنگ فرا رسیده است، یگانهای ارتش اسرائیل غزه را ترک کردهاند در حالی که حماس مجددا به خانیونس بازگشته است، این صرفا به این دلیل نیست که این نیروی جایگزینی برای ساختار حماس وجود ندارد بلکه حتی تصمیمی در رابطه با اینکه چه نیرویی قرار است جایگزین حماس شود هم نیست، در این میان (نتانیاهو) از حق وتو در مقابل توصیه نهادهای امنیتی برای اجازه یافتن نیروهایی از پلیس مرتبط با تشکیلات خودگردان جهت حضور در این منطقه هم استفاده شده است.
نویسنده بر این باور است یکی دیگر از رسواییهای شکل گرفته بعد از ۷ اکتبر بی تفاوتی و حتی پشت کردن نسبت به اسرا است، به هر شکل یکی از اهداف رسمی این جنگ از همان ابتدای آن در کنار از بین بردن توان نظامی و حکومتی حماس در غزه، بازگردان اسرا بود که در آن زمان ۲۵۰ نفر بودند، اینها همانانی هستند که در ۷ اکتبر به اسارت در آمده بودند با این حال همواره به عنوان اولویت دوم و ثانوی محسوب شده و این مسئله در مذاکرات انجام گرفته در قاهره و دوحه نیز نمود پیدا کرد.
اسرائیل فقط یک هفته بعد از آزادی شماری از گروگانها جنگ را از سر گرفت در حالی که میشد، جان تعداد بیشتری از آنها را نجات داد.
این در حالی است که تعدادی از اسرا نیز به دست نظامیان اسرائیلی کشته شدند.
به اعتراف نویسنده: یکی دیگر از رسواییهای اسرائیل در جنگ ۲۰۰ روزهاش در غزه به وجود آورد، بحران انسانی شکل گرفته در نوار غزه است، جنگ گسترده در نوار غزه باعث کمبود شدید غذا، آب و دارو شده است امری که باعث شد جهانیان از جمله متحدان اسرائیل هم تلآویو را در این امر مقصر بدانند.
او در این زمینه افزود: بسیاری از مسئولین سیاسی اسرائیل دقیقا از این مسئله اطلاع داشته، اما همچنان علیه ورود کمکهای بشر دوستانه به نوار غزه موضع میگرفتند امری که باعث شد اسرائیل در تمامی جبههها شکست خورده و مجبور شود در مقابل فشارهای بین المللی عقب نشینی کرده و اجازه ورود کمکها را بدهد در حالی که امروز اسرائیل به عنوان طرفی که باعث شکلگیری متعمدانه قحطی در غزه شده، معرفی گردیده و به شکل واضحی از این امر به آن به عنوان نماد نسل کشی علیه فلسطینیان توسط اسرائیل اشاره شود.
نویسنده هاآرتص بر این باوراست حتی بعد از ۷ اکتبرهم جامعه متلاشی و چند دسته شده اسرائیل به وحدت و انسجام نرسید، گرچه تلاش شد تا به شکل مذبوحانهای از وحدت داخلی سخن گفته شود.
در این گیر و دار احزاب و جریانهای حاضر در ائتلاف هم به چپاول بودجه ادامه داده و هر روز اخباری در ر ابطه با حوالهها و اختصاص بودجههای هنگفت به جوامعی که در ائتلاف حاکم حضور دارند، منتشر میشود در حالی که بودجه حقوق نظامیان احتیاط، زخمیها و خانواده اسرا با تاخیر تامین میشود، کسر بودجه روز افزون، مالیاتهای افزایش و درجه اعتباری اسرائیل هم کاهش پیدا میکند.
علاوه بر بی انضباطی در ارتش اسرائیل و سرپیچی از دستورات مافوق، نویسنده مقاله دیگر رسوایی شکل گرفته در مدت ۲۰۰ روز در اسرائیل را در قالب ادعای واهی و تخیلی دستیابی به پیروزی مطلق و فراگیر میداند.
او تاکید میکند، از لحظهای که نتانیاهو مفهوم توخالی " پیروزی قاطع و فراگیر" را اعلام کرد، مشخص بود که این امر تلاشی مایوسانه برای بازپس گیری جایگاه خود به عنوان تنها رهبر قادر به تضمین پیروزی است.
این اقدام او در واقع نوعی فرار از به عهده گرفتن کامل مسئولیت شکست است.
از همان ابتدا کسی این سخن را باور نکرد، اما مسئولین اسرائیلی و به ویژه افسران ارتش اسرائیل بیم آن داشتند که مخالفت و انتقاد از این سخنان باعث میشود تا در نگاه مردم به عنوان افرادی ترسو جلوه کنند از اینرو از مطلع کردن مردم در ر ابطه با این حقیقت تلخ امتناع کردند.
نه تنها در این جنگ بلکه در هیچ جنگی امکان دستیابی به پیروزی کامل وجود ندارد، پس بهتر بود به جای این نوع شعارها، واقعیتها ذکر میشدند، زیرا تا زمانی که اسرائیل نتواند به مقابله با این شرایط سخت و پیچیده بپردازد، هر نوع پیروزی برای ما صرفا یک توهم خواهد بود.
نویسنده این مقاله در پایان ذکر رسواییهای شکل گرفته از سوی سیاست گذاران صهیونیست و در راس آنها نتانیاهو تاکید میکند، ضربه مهلک و فنی که به اسرائیل وارد شد، از طریق حمله به (کنسولگری ایران) در دمشق به وقوع پیوست.
این تهاجم علیه ساختمان سفارت ایران در روز ۱ آوریل انجام شد و در آن ۷ افسر سپاه پاسداران (به شهادت رسیدند)، این اقدام در چارچوب این ارزیابی اطلاعاتی و راهبردی (غلط) صورت گرفت که ایرانیها همچنان به همان رفتار سابق و همیشگی خود ادامه خواهند داد و از نیروهای (مقاومت) برای پاسخ به این اقدامات استفاده میکنند.
اما این یک اشتباه بزرگ بود که تمامی محافل اطلاعاتی و به ویژه سرویس اطلاعات ارتش اسرائیل و سیاستمداران از جمله (نتانیاهو) کسی که سالهاست خود را کارشناس برجسته و بزرگ امور ایران میداند، در آن سهیم هستند، واقعا چرا باید با یک عملیات ترور موافقت شود که خروجی نهایی آن منجر به گشودن جبهه جدیدی علیه اسرائیل گردد، آن هم در شرایطی که اسرائیل در نوار غزه از یک سو و در مرزهای شمالی از سوی دیگر دست و پا میزند. / تسنیم